۱۴۰۱ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

درنگی در مکاتب ادبی (۷) (بخش آخر)

 
 
مکاتب ادبی 
علی دهقانی
 
  اگزیستانسیالیسم   
(هستی گرایی)
 
در جبر گرایی
 انسان به عنوان فردی که دارای سرنوشت محتوم و تعیین شده ای است 
شناخته می شود.
 

نه.

در جبرگرایی کذایی و فاتالیسم (تقدیرگرایی، مشیت الهی گرایی)،

دیالک تیک جبر و اختیار 

(دیالک تیک ضرورت و آزادی)

تخریب می شود.

قطب جبر این دیالک تیک مطلق می شود و به عرش اعلی برده می شود

و

قطب اختیار آن،

انکار می شود و دور افکنده می شود.

یعنی

فاتحه بلندی بر دیالک تیک خوانده می شود.

به قول فرزانه ای

هر خریت و خردستیزی و خیانت و جنایت  

با پایمال کردن دیالک تیک شروع می شود. 

 

بشر بدین طریق به درجه ای نازل تر از گاو خر سقوط می کند.

نباتات و جانوران

تابع جبر طبیعی اند.

ولی

ضمنا

در روند میلیون ها ساله توسعه و تکامل خود،

به گنجینه ای از «خرد» دست یافته اند و در ژن های خود ذخیره کرده اند.

جبرگرا

اما

فرقی با زباله ندارد.

 

جبرگرا

همه چیز هستی را به مشیت الهی و قضا و قدر و غیره نسبت می دهد

و

به

انفعال مطلق می رسد.


۲

ولی در اگزیستانسیالیسم که سارتر مشهورترین معرف آن است
 این انسان است که در موقعیت ها و در دو راهی های زندگی اش
 تصمیم می گیرد 
که چه راهی را انتخاب کند.
 

 اگزیستانسیالیسم

هم

بسان جبرگرایی کذایی و فاتالیسم

دیالک تیک جبر و اختیار 

(دیالک تیک ضرورت و آزادی)

تخریب می کند.

با این تفاوت،

که

قطب اختیار (آزادی) این دیالک تیک را مطلق می کند و به عرش اعلی می برد

و

قطب جبر (ضرورت) آن

را

انکار می کند و دور می اندازد.


این کثافتکاری فکری و فلسفی را قرن ها قبل

آنارشیسم

مرتکب شده است.

 

آنارشیسم هم بسان اگزیستانسیالیسم

منکر جبر (ضرورت) است

و

جریانی خردستیز و ارتجاعی هارت و پورتیستی ـ تروریستی عوامفریبانه ای است.

 

مارکس در اثرش تحت عنوان «فقر فلسفه» از خریت سران آنارشیسم پرده برداشته است.

مراجعه کنید

به

آنارشیسم

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9034


بر خلاف تصور و توهم و هارت و پورت سران اگزیستانسیالیسم و آنارشیسم

دیالک تیک جبر و اختیار

را

و

هر دیالک تیک دیگری

را

با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.

 

ضمنا

در دیالک تیک جبر و اختیار

نقش تعیین کننده از ان جبر (ضرورت) است

و

اختیار و آزادی آدمی

به اندازه شناخت او از جبر (قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه) است.


نیاکان ما به هنگام ترک عالم حیوانیت،

همانقدر مختار و آزاد بودند، که میمون ها مختار و آزاد بوده اند.

آزادی

با

آگاهی

می افتد و برمی خیزد.

خر

نمی تواند مختار باشد.

حتی اگر مست کند و هروئین بکشد و پرت و پلا عرعر کند.

 

۳

 این انسان است که در موقعیت ها و در دو راهی های زندگی اش
 تصمیم می گیرد 
که چه راهی را انتخاب کند.

 

بر خلاف تصور سوبژکتیویستی مطلقا  غلط سران علاف و عیاش اگزیستانسیالیسم 

انسان

در

شبکه ای از مناسبات جامعتی به دنیا می آید و کار و زندگی می کند.

 

جبر جامعتی

مثلا

مناسبات تولیدی

دست و پای بشر را بسته اند.

هم اکنون در طوایل طبقاتی امپریالیستی

پیدا کردن کار بکن و بمیر

به

آرزویی دست نایافتنی و نامطمئن بدل شده است.

 در آگهی های تبلیغاتی هم شب و روز منعکس می شود:

دختر از در وارد می شود

و

داد می زند:

مامان کار پیدا کردم.

آنگاه ولوله برپا می شود.


کسی قادر به تصمیمگیری و انتخاب باب میل خود نیست.

خیلی ها برای کاریابی، حتی خود را و زن و بچه خود را می فروشند.

اگر سران اگزیستانسیالیسم نه بورژوا زاده و علاف و عیاش و لاابالی، بلکه پرولترزاده و مولد و زحمتکش بودند، متوجه ماجرا می شدند.

هارت ها و پورت ها 

چه بسا

نتایج نادانی اند و نه نتایج دانایی.

 

۴

او در این انتخاب آزاد است و نباید از سنت ها و رسوم پیروی کند. 
 

شیادی و عوام فریبی سارتر و شرکاء همینجا آشکار می گردد.

بی اعتنایی به سنن و رسوم حتی توسط طبقات حاکمه صورت می گیرد و هنر و شق القمر نیست

تا به معنی انتخاب آزاد و تصمیمگیری آزادانه تحریف شود.

 

۵

سارتر
 به همین دلیل نیز از پذیرش جایزه ی نوبل در ادبیات خودداری کرد.

 

عجب دلیل تق و لقی.

نگرفتن جایزه نوبل چه ربطی به آزادی بی قید و شرط بشر دارد؟

نگرفتن جایزه

ترفندی برای چپنمایی اگزیستانسیالیستی جهت تعمیق عوامفریبی و خرپروری است.

 

بدین طریق

ضمنا

زباله تهوع انگیز او تحت عنوان «تهوع» 

میلیون ها بار به فروش می رسد و سارتر میلیونر می شود.


قبل از طرح شق القمر گرفتن و نگرفتن جایزه

باید

پرسید:

چرا امپریالیسم به اثر او و امثال او جایزه نوبل موبل می دهد؟


امپریالیسم که خر نیست.

 

پایان  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر