اگزیستانسیالیسم
نه.
در جبرگرایی کذایی و فاتالیسم (تقدیرگرایی، مشیت الهی گرایی)،
دیالک تیک جبر و اختیار
(دیالک تیک ضرورت و آزادی)
تخریب می شود.
قطب جبر این دیالک تیک مطلق می شود و به عرش اعلی برده می شود
و
قطب اختیار آن،
انکار می شود و دور افکنده می شود.
یعنی
فاتحه بلندی بر دیالک تیک خوانده می شود.
به قول فرزانه ای
هر خریت و خردستیزی و خیانت و جنایت
با پایمال کردن دیالک تیک شروع می شود.
بشر بدین طریق به درجه ای نازل تر از گاو خر سقوط می کند.
نباتات و جانوران
تابع جبر طبیعی اند.
ولی
ضمنا
در روند میلیون ها ساله توسعه و تکامل خود،
به گنجینه ای از «خرد» دست یافته اند و در ژن های خود ذخیره کرده اند.
جبرگرا
اما
فرقی با زباله ندارد.
جبرگرا
همه چیز هستی را به مشیت الهی و قضا و قدر و غیره نسبت می دهد
و
به
انفعال مطلق می رسد.
۲
اگزیستانسیالیسم
هم
بسان جبرگرایی کذایی و فاتالیسم
دیالک تیک جبر و اختیار
(دیالک تیک ضرورت و آزادی)
تخریب می کند.
با این تفاوت،
که
قطب اختیار (آزادی) این دیالک تیک را مطلق می کند و به عرش اعلی می برد
و
قطب جبر (ضرورت) آن
را
انکار می کند و دور می اندازد.
این کثافتکاری فکری و فلسفی را قرن ها قبل
آنارشیسم
مرتکب شده است.
آنارشیسم هم بسان اگزیستانسیالیسم
منکر جبر (ضرورت) است
و
جریانی خردستیز و ارتجاعی هارت و پورتیستی ـ تروریستی عوامفریبانه ای است.
مارکس در اثرش تحت عنوان «فقر فلسفه» از خریت سران آنارشیسم پرده برداشته است.
مراجعه کنید
به
آنارشیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9034
بر خلاف تصور و توهم و هارت و پورت سران اگزیستانسیالیسم و آنارشیسم
دیالک تیک جبر و اختیار
را
و
هر دیالک تیک دیگری
را
با بمب اتم هم نمی توان تخریب کرد.
ضمنا
در دیالک تیک جبر و اختیار
نقش تعیین کننده از ان جبر (ضرورت) است
و
اختیار و آزادی آدمی
به اندازه شناخت او از جبر (قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه) است.
نیاکان ما به هنگام ترک عالم حیوانیت،
همانقدر مختار و آزاد بودند، که میمون ها مختار و آزاد بوده اند.
آزادی
با
آگاهی
می افتد و برمی خیزد.
خر
نمی تواند مختار باشد.
حتی اگر مست کند و هروئین بکشد و پرت و پلا عرعر کند.
۳
بر خلاف تصور سوبژکتیویستی مطلقا غلط سران علاف و عیاش اگزیستانسیالیسم
انسان
در
شبکه ای از مناسبات جامعتی به دنیا می آید و کار و زندگی می کند.
جبر جامعتی
مثلا
مناسبات تولیدی
دست و پای بشر را بسته اند.
هم اکنون در طوایل طبقاتی امپریالیستی
پیدا کردن کار بکن و بمیر
به
آرزویی دست نایافتنی و نامطمئن بدل شده است.
در آگهی های تبلیغاتی هم شب و روز منعکس می شود:
دختر از در وارد می شود
و
داد می زند:
مامان کار پیدا کردم.
آنگاه ولوله برپا می شود.
کسی قادر به تصمیمگیری و انتخاب باب میل خود نیست.
خیلی ها برای کاریابی، حتی خود را و زن و بچه خود را می فروشند.
اگر سران اگزیستانسیالیسم نه بورژوا زاده و علاف و عیاش و لاابالی، بلکه پرولترزاده و مولد و زحمتکش بودند، متوجه ماجرا می شدند.
هارت ها و پورت ها
چه بسا
نتایج نادانی اند و نه نتایج دانایی.
۴
شیادی و عوام فریبی سارتر و شرکاء همینجا آشکار می گردد.
بی اعتنایی به سنن و رسوم حتی توسط طبقات حاکمه صورت می گیرد و هنر و شق القمر نیست
تا به معنی انتخاب آزاد و تصمیمگیری آزادانه تحریف شود.
۵
عجب دلیل تق و لقی.
نگرفتن جایزه نوبل چه ربطی به آزادی بی قید و شرط بشر دارد؟
نگرفتن جایزه
ترفندی برای چپنمایی اگزیستانسیالیستی جهت تعمیق عوامفریبی و خرپروری است.
بدین طریق
ضمنا
زباله تهوع انگیز او تحت عنوان «تهوع»
میلیون ها بار به فروش می رسد و سارتر میلیونر می شود.
قبل از طرح شق القمر گرفتن و نگرفتن جایزه
باید
پرسید:
چرا امپریالیسم به اثر او و امثال او جایزه نوبل موبل می دهد؟
امپریالیسم که خر نیست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر