میم حجری
کارل یونگ
تنهایی از نداشتن مردم در مورد یک نفر ناشی نمی شود،
بلکه از ناتوانی در ارتباط برقرار کردن چیزهایی است که برای خود مهم به نظر می رسد،
یا از داشتن نظرات خاصی که دیگران آن را غیرقابل قبول می دانند، ناشی می شود.
عجب خرافاتی.
تنهایی
اولا
قطبی از دیالک تیکی است.
یعنی
تنهایی
به تنهایی
وجود ندارد.
تنهایی
همیشه و همه جا و در همه عرصه ها و زمینه ها
در
دیالک تیک تنهایی و همبایی
وجود دارد.
ثانیا
دیالک تیک تنهایی و همبایی
فرم های متنوع دارد:
۱
فرم فیزیکی دیالک تیک تنهایی و همبایی
در این صورت
دیالک تیک تنهایی و همبایی،
به
صورت دیالک تیک «من» برونی و «من» درونی
در می آید.
این بدان معنی است که فرد در نهایت تنهایی، حتی تنها نیست.
۲
فرم فکری دیالک تیک تنهایی و همبایی
در این صورت،
فرد وارد هماندیشی با همنوع حاضر و یا غایب، زنده و یا مرده، آشنا و یا بیگانه، دوست و یا دشمن
می شود.
مثال:
۱
با
کسی
به طور بیواسطه و مستقیم
هماندیشی
(گفت و گو، پرسش و پاسخ، مبادله فکری، مبارزه ایده ئولوژیکی)
می کند.
۲
یا کسی به طور با واسطه و غیر مستقیم
به
هماندیشی می پردازد.
مثال:
۱
در انترنت و تلفن و مکاتبه و غیره
ابراز نظر می کند.
واسطه و وسیله
در این صورت
فیسبوک و تویتر و گوگل و تلفن و ای میل و غیره
است.
۲
مطالعه مطلبی، شعری، کتابی
هم
هماندیشی با واسطه و غرمستقیم
با
نویسنده و شاعر
است.
ضمنا
تضاد طبقاتی
طبیعی است که به تضاد فکری و اخلاقی و سیاسی و سلیقتی و اقتصادی و ایده ئولوژیکی منجر شود.
اصولا
کسی یافت نمی شود که فاقد همنظر و مخالف باشد.
عدم قبول نظر کسی توسط کسان دیگر
دلیلی بر تنهایی او نیست.
دلیلی بر موضعمندی او ست.
دلیلی بر صداقت مندی او ست.
دلیلی بر حقیقت پرستی او ست.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر