هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل پانزدهم
هموارسازی راه تشکیل حزب ایزناخ
۸
وقتی
ماری برنس
همسر انگلس
در
سال ۱۸۶۳
به طور ناگهانی در گذشت،
انگلس
به شدت پریشان گشت.
انگلس
با
از دست دادن عشق جوانی اش،
حس می کرد
که
جوانی اش
را
به
طرز بی بازگشتی
از دست داده است.
لیدیا
(لیزی)
خواهر ماری و همرزم او
نیز
بسان انگلس سوگوار بود.
لیدیا
ده سال آزگار
در خانه ماری و انگلس زندگی می کرد.
طبیعی بود که پس از درگذشت ماری، لیدیا و انگلس به همدیگر نزدیک تر شوند.
احترام و همدردی و حمایت متقابل در طول سالها
به
تشکیل عشق متقابل منجر شد
و
لیدیا
همسر دوم انگلس گشت.
لیدیا و انگلس
النا
دختر جوان مارکس
را
هر از گاهی
به
خانه شان
دعوت می کردند.
النا
در خانه لیدیا و انگلس احساس خوشایندی داشت.
آن سان که مارکس
در ۲۰ ماه ژوئن سال ۱۸۶۸
به
انگلس نوشت:
«غمزده در گوشه خانه می نشیند و با آه حسرت از خانه منچستر یاد می کند.»
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۹۷)
چون انگلس هر وقت که النا میهمان شان بود،
توجه زیادی به دخترک با استعداد و بیدار مارکس مبذول می داشت.
انگلس
این شخصیت خردسال را جدی می گرفت و سعی می کرد که موجب شادی او گردد.
مثلا
به تعویض تمبر نامه با او می پرداخت.
توله حیوانات خانگی به او هدیه می داد.
با او پیانو می زند.
وقتی لیدیا و انگلس
به
ایرلند
(زادگاه ماری و لیدیا)
سفر می کردند،
النای ۱۴ ساله
را
هم
با خود می بردند تا دلش باز شود.
ماری الن
برادرزاده لیدیا
هم
در خانه آنها زندگی می کرد
و
انگلس
بسان فرزند خود به تربیتش می پرداخت.
منچستر
هم
اما
در سال های شصت به میهن دوم انگلس مبدل نشد.
انگلس
منچستر
را
تبعیدگاه خود تصور می کرد
و
دلش عمیقا می خواست که بتواند همراه با مارکس
به مبارزه آشکار و بی واسطه در راه منافع طبقه کارگر بپردازد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر