مهری
آه، که پدر نمی داند
نیمه شبان که جهان فرو می خوابد
اتاق های رطوبت، ماه را، شکل عینیت یافته آرزو می کنند
دشنه صدای فلزی
فرزندان خاک را − در خواب های بی رؤیا − مجروح می کند
برمی خیزند
از دالان های آه می گذرند
توفان های تاریکی را پشت سر می گذارند
سپس
حمام های بی در، بی پیکر
سرمای گزنده ی کاشی ها
رگبار آب
رگبار بی امان صدا
یخباد، برف
تاریکی، لرزش استخوان
شبتاب
شبتاب
صدای فلز
نیمه شبان که جهان فرو می خوابد
اتاق های رطوبت، ماه را، شکل عینیت یافته آرزو می کنند
دشنه صدای فلزی
فرزندان خاک را − در خواب های بی رؤیا − مجروح می کند
برمی خیزند
از دالان های آه می گذرند
توفان های تاریکی را پشت سر می گذارند
سپس
حمام های بی در، بی پیکر
سرمای گزنده ی کاشی ها
رگبار آب
رگبار بی امان صدا
یخباد، برف
تاریکی، لرزش استخوان
شبتاب
شبتاب
صدای فلز
− دروازه های فلزی −
درها که فرو می بندد
درهای ناپیدا که در دل تاریکی می گشاید
انگشتان مهیبی که به ناگاه، سرمایش را بر پشت، حس می کنی
صدای گلوله
تک تیر
تیر خلاص.
لکه های کوچک ماه
حفره های آهی است − بیگمان − که ماه از دل برمی کشد.
پدر اینها را نمی داند، با این همه دارد پیر می شود.
پایان
درها که فرو می بندد
درهای ناپیدا که در دل تاریکی می گشاید
انگشتان مهیبی که به ناگاه، سرمایش را بر پشت، حس می کنی
صدای گلوله
تک تیر
تیر خلاص.
لکه های کوچک ماه
حفره های آهی است − بیگمان − که ماه از دل برمی کشد.
پدر اینها را نمی داند، با این همه دارد پیر می شود.
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر