در
جمهوری خلق چین
توپوس
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
برگردان
شین میم شین
۱
هگل
• ساخت اثر هگل تحت عنوان «فنومنولوژی روح» را در نظر بگیریم:
• در بازسازی پله های جبری (ضرور) تشکیل روح، هر فرم شعور در رابطه با خصلت تشکیلش مورد بررسی قرار می گیرد و هر دعوی دانش وادار می شود که راجع به خویشتن خویش اطلاع دیالک تیکی عرضه کند.
• (هگل،ص ۲۰، گ. لوکاچ، ص ۵۳۵ و ص ۵۴۲)
• این راه دانش شکل گیرنده را باید به مثابه شناخت شکل گیرنده بی وقفه منطبق با چیز مورد نظر و به مثابه خودشناسی روح تلقی کرد که با آگاهی به سدها در فرم شناخت مربوطه به مثابه پایان دادن بدان نیز همراه است.
• برای هگل میان شناخت پایان مند و شناخت مطلق دره گذرناپذیری (تضاد لاینحلی) وجود ندارد.
• درست برعکس.
• همه مراحل شناخت با یکدیگر پیوند دارند.
• مراجعه کنید به پایان مند و بی پایان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• این دژ ساختاری واقعیت عینی، ببرکت بازتاب فلسفی گشوده می شود.
• بنظر هگل، این بنیان ها بوسیله کردوکار (کردوکار روحی) تولید می شوند.
• واقعیت نمودین به مثابه چیزی غیر قابل شناخت تلقی نمی شود.
• علل آن مورد بررسی قرار می گیرند.
• در حین این بررسی، نه تنها تصویر واقعیت نمودین تغییر می یابد، بلکه خود شناخت نیز دگرگون می شود.
• زیرا شناخت نشان می دهد که عینیت (اوبژکتیویته) در هر حال با روح وساطت می شود.
• هگل در فنومنولوژی، ایستگاه های عبور از شعور پایان مند به شعور مطلق را نمودار می سازد.
• او نشان می دهد که روح چگونه با طی مسیری مارپیچی، خود را دگرگون می سازد.
• بر طبق آن، نه تنها نتیجه شناخت به روح تعلق دارد، بلکه راه نیل به نتیجه نیز به روح تعلق دارد:
• «راه به سوی علم، خود، علم است!»
• در قاموس هگل، نفی ناگزیر دانش طبیعی بوسیله «اسکپتیسیسم خودانگیز» صورت می گیرد که با انفجار فرم تنگ شعور کهنه و نمودارسازی تضادهای موجود در آن، شکل نوینی از دانش و ثمرات مثبت پدید می آورد.
• پیش شرط های (پره میس های) نادرست به نتیجه گیری های نادرست منتهی می شوند:
• شعور کاذب بارها و بارها به بن بست می رسد.
• این بن بست ها اما وسیله خروج از بن بست ها را عرضه می کنند.
۲
مارکس
• کارل مارکس نیز در توضیح روند خودبهره وری مستقلگشته سرمایه بسان هگل پیش می رود.
• او نیز برای نشان دادن فرم جریان رابطه تضادآمیز میان ارزش مصرف و ارزش، از انتزاعی ترین و ساده ترین مقوله، یعنی کالا شروع به حرکت می کند و از پله های مقولات مشخصتر از قبیل پول، سرمایه، نیروی کار، ارزش اضافه و غیره بالا و بالاتر می رود.
• این مقولات (پول، سرمایه، نیروی کار، ارزش اضافه و غیره) اما بر مقولات عامتر مبتنی اند و بالضروره (جبرا) از آنها استخراج شده اند.
• مارکس نیز بسان هگل نواقص تجزیه و تحلیل را می بیند.
• او به عنوان مثال در اقتصاد کلاسیک بورژوائی به عدم توجه به وساطت کامل فرم ها پی می برد.
• اقتصاد دانان بورژوائی به تعیین ماهوی فرم نایل نمی آیند و این اشتباهات در سنتز نهائی تکرار می شوند:
• نقاط آغازین به طرز نادرست تعیین شده، نتایج نهائی نادرست به دنبال می آورند.
• نیل به توسعه ژنه تیکی موضوع مورد بررسی صورت نمی گیرد.
• زیرا پیش شرط ها (پره میس ها) حل نمی شوند و بازتاب نمی یابند.
• بلکه بطور صاف و ساده پذیرفته می شوند.
• به جای استخراج نمودها (پدیده ها) از تعین های ماهوی، مقوله های آنها کم و بیش بطرز امپیریکی (تجربی) تعیین می شوند و نهایتا در رابطه ای خارجی نسبت به آنها قرار داده می شوند:
• بدین طریق، پدیده های نمودین به عنوان پدیده های ماهوی تلقی می شوند.
• مارکس ـ برخلاف اقتصاد دانان کلاسیک بورژوائی ـ مقولات انتزاعی (مجرد) را وارد پیوند توسعه ژنه تیکی ـ منطقی می سازد.
• بعد آنها را در شرایط زمانی مشخص انتظام می بخشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر