پروفسور دکتر فریدریش تومبرگ (۱۹۳۲) فیسلوف آلمانی مؤلف آثار متعدد در زمینه های متفاوت مثلا استه تیک
فصل یازدهم اتیک (اخلاق) برگردان شین میم شین
پیشکش به خاطره خروشان
سرهنگ سیامک
بخش اول راجع به تشکیل اتیک بورژوایی
بخش اول راجع به تشکیل اتیک بورژوایی
۳۰
نظر فلاسفه کلاسیک بورژوایی، از همان آغاز، جز این نبود.
آنها اما خود را با جبر اجتماعی معینی مواجه می دیدند.
جبری اجتماعی معینی که افراد جامعه را به درهم شکستن شرایط اجتماعی سیستم فئودالی وادار می سازد، تا روی پای خود بایستند.
۳۱
مسئله اما این بود که از آن، دوباره روابط اجتماعی دیگر پدید می آمدند که به مثابه پیوندهای شیئی معینی نمودار می گشتند.
پیوند های شیئی معینی که به مثابه قدرت بیگانه ی غیر قابل درک بر ضد افراد وارد عمل می شدند.
۳۲
نتیجه مولدیت مادی انسان ها، نه آزادی از قید و بند ها، بلکه دست بسته تحویل داده شدن به سرنوشت کوری می شد.
۳۳
مسئله دیگر این بود که انسان ها، تنها از طریق تولید (تشکیل) این شرایط مبتنی بر فشار، می توانستند الزامات پیشرفت اجتماعی را دنبال کنند.
۳۴
در هم شکستن قید و بند های سیستم فئودالی توسط انسان ها که بدین طریق، جامه عمل می پوشید، آشکارا به نفع بشریت و به نفع خودسازی جامعه بشری (تشکیل و تولید جامعه بشری به دست خود) بود و می بایستی بخردانه (مبتنی بر عقل) تلقی شود.
۳۵
فلاسفه بورژوایی آغازین هم علیرغم نمود وارونه که کاپیتالیسم تازه پا به آنها تحمیل می کرد، به حق، بر اندیشه عقل وفادار ماندند.
با این تفاوت که دیگر نمی توانستند، ماهیت انسانی را به سادگی مبتنی بر طبیعت غیر اجتماعی قلمداد کنند.
بلکه می بایستی ماهیت انسانی را به عقل محض، یعنی به درجه چیزی عاری از طبیعت تقلیل دهند.
۳۶
در این تقلیل ماهیت انسانی به عقل محض اما دوباره می بایستی پای جبری به میان آورده شود که در جهان حسی ـ شیئی حی و حاضر است و به مثابه رابطه تولیدی انسان با جهان عرض اندام می کند.
رابطه تولیدی ئی که در آن، هستی اجتماعی افراد مشترکا تحقق می یابد.
۳۷
محتوای روح جهانی هگل را مسائل زیر تشکیل می دهند:
الف
از آن خود کردن واقعیت توسط تک تک افراد، به عامیت ماهوی روح جهانی تعلق دارد.
ب
روح جهانی انگار در افرادی که بطور اجتماعی تولید می کنند، به خود می آید.
(مادیت یابی روح در روند تولید اجتماعی.
استحاله مدل فکری خانه به خانه مادی.
تبدیل اندیشه خانه به خانه واقعی.
مترجم.)
۳۸
این چیزی جز وارونه ی آنچه که مارکس در حکم زیر تبیین داشته نیست:
«انسان ها جامعه خود را خود با مصالحی که تاریخ در اختیارشان قرار داده (با مصالحی که از نسل های پیشین به میراث برده اند. مترجم) می سازند، بی آنکه به کردوکار خود واقف باشند.»
هگل این اندیشه را در سیستم فلسفی ایدئالیستی اش به عنوان دانش مستور در مادیت یابی (تجسم، جسمیت یابی) «روح مطلق» تبیین می دارد.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر