۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه

تأملی در مقوله عشق (۱۷)

 تحلیلی از  

ربابه نون

ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
دیگر کسی به
عشق
نیندیشید

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.

پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
 
۱
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
 
نان ـ قاعدتا ـ باید نیروی رسالت را و حتی محتوای رسالت را تعیین کند.
تعیین هم می کند.
 
برای اینکه در دیالک تیک زیربنای اقتصادی (نان) ـ روبنای ایده ئولوژیکی (رسالت) نقش تعیین کننده از آن زیربنای اقتصادی (نان) است.
 
رسالت باید ـ همیشه و همه جا ـ به ساز نان برقصد و می رقصد.
نیروی نان باید هم نیروی رسالت را مغلوب سازد.
مغلوب هم می سازد.
 
سؤال این است که چرا فروغ از این بابت تأسف می خورد و از «روزگار تلخ و سیاه» سخن می گوید؟
 
۲
 
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
 
برای دادن پاسخ به این پرسش، باید از خود پرسید که منظور فروغ از مفهوم «سرد شدن خورشید» چیست؟
 
خورشید در قاموس فروغ رئالیست ـ راسیونالیست (مارکسیست)، سرچشمه حیات است.
بدون تابش خورشید، حیات به ممات استحاله می یابد.
 
خورشید در شعر فروغ، سمبل انقلاب اجتماعی است و انقلاب اجتماعی، لکوموتیو تاریخ (کاروان و قطار پیشرونده ی بشریت و جامعه بشری) است.
 
دلیل تلخی و سیاهی روزگار، سرد گشتن خورشید است.
یعنی شکست انقلاب است.
 
۳
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
 
فروغ انتظار داشته که جنبش انقلابی در سال های پس از پایان جنگ جهانی امپریالیستی دوم، تحت رهبری حزب توده، به بار بنشیند و مناسبات دیرمان فئودالی برای همیشه به زباله دان تاریخ افکنده شود.
 
جنبش انقلابی اما با مداخله امپریالیسم یانکی تازه به دوران رسیده (سرکرده جدید جهان) با کودتایی خشن و خونین، سرکوب شده است و فئودالیسم نه تنها محو و نابود نگشته، بلکه تقویت یافته و تحکیم شده است.
 
تأسف و تأثر و درد و دریغ فروغ از این بابت است.
همه بلایایی که فروغ پس از سرد گشتن خورشید برمی شمارد، در این رابطه اند.
 
۴
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
نیروی شگفت رسالت
را
مغلوب کرده بود.
 
فروغ خبر ندارد که اکنون سطل ننه ات طلب ها بریده هایی از مصاحباتش را با عکس هایی از ازدواجات جانیان سلطنتی و با جفنگیاتی راجع به ازدواجات اعلی حضرات پهلوی مورد سوء استفاده قرار می دهند تا از فروغ کمونیست، سطل ننه ات طلبی تحریف و جعل و سرهم بندی کنند و دوباره به قدرت برسند و خون خلق بریزند و خوش باشند.
 
فروغ در ادامه همین بند شعر ـ بی کمترین درنگ ـ به توضیح خیانت، جنایت و فاجعه ارتجاع داخلی (اشرافیت فئودال و روحانی و دربار پهلوی) و امپریالیسم کمر برمی بندد:
 
۵
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
 
 فروغ برای تشریح و توضیح خیانت، جنایت و فاجعه ارتجاع داخلی (اشرافیت فئودال و روحانی و دربار پهلوی) و امپریالیسم  دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف) و یا دیالک تیک رهبران و توده را به شکل دیالک تیک پیامبران و بره ها بسط و تعمیم می دهد:
رهبران حزب توده توسط ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ درباری ـ امپریالیستی به ذلت مادی، روحی و روانی (گرسنه و مفلوک) کشیده می شوند.
 
مفاهیم «گرسنه» و «مفلوک» در این بند شعر هم از رئالیسم آهنین فروغ پرده برمی دارد و هم از درک فروغ از دیالک تیک نان و جان و روح و روان.
 
 
طبقه حاکمه مرتجع و قلدر و خشن و خونریز و خونخوار، پیامبران پرولتاریا را به ذلت و فلاکت رادیکال و ریشه ای می کشد.
بخش مهمی از سران و سرداران توده را در میادین اعدام و تیر شامگاهان اعدام و سحرگاهان تیرباران می کند.
بخشی از آنان را زیر زجر و عذاب و شکنجه می کشد.
بخشی از آنان را در ملأ عام رسوا می سازد.
تا بقیه فرار را بر قرار ترجیح دهند و میدان برای اراذل بی شرم و بی حیا خالی بماند.
 
 فروغ در این بند شعر، همین سیر و سرگذشت خشن و خونین را با دقتی عظیم پوئه تیزه می کند.
به شعر می کشد.
 
۶
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.  
 
پیغمبران برای نجات از ستم و سرکوب و زجر و عذاب و اعدام «از وعده گاه های الهی می گریزند.»
به عبارت دیگر فرار را بر قرار ترجیح می دهند.
یعنی به مهاجرت تحمیلی و یا به تبعید داوطلبانه تن در می دهند.
 
ذلت و فلاکت به جای خود می ماند.
ولی فرم آن عوض می شود.
 
کثافت های فئودالی و بورژوایی از همین فرار دشوار و ذلت بار هم حربه ای برای توده ستیزی و حرب توده ستیزی سرهم بندی می کنند و به عنوان سرکوفت در رویارویی با توده به خدمت می گیرند:
چنان وانمود می کنند که انگار فراریان از اعدام، در تبعید مشغول عیش و نوش اند.

بیگانه ـ اگر فقیر باشد ـ همه جا و همیشه در حسرت عزت و احترام می میرد.
 
دیالک تیکی از شرم و ندامت در روح و روان و جان مهاجر به کار می افتد:
ندامت از فرار و شرم از قرار.

۷
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند.
 
با گریز پیامبران ـ به انحای مختلف ـ از وعده گاه های الهی (چه در فرم اعدام و تیرباران، چه در فرم توبه و ابراز ندامت، چه در فرم مهاجرت اجباری و یا تبعید ارادی)، توده بی سر و بی سردار می ماند.
 
فروغ همین فاجعه را به شکل دیالک تیک فرار مسیح چوپان و گمگشتگی بره های  عیسی در نهایت مهارت هنری و استه تیکی تئوریزه می کند و آفرین فرشتگان خرد کل اندیش را درو می کند.
 
دریغ و درد از این که  زیبایان بی همتای تاریخ بشری، خیلی خیلی زود می آیند و خیلی خیلی زود از دست می روند!
  
ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. ممکنه اسم اصلی کتاب اسکار لانگه رو بنویسید
    «کلیت و توسعه بلحاظ سیبرنتیکی 1966»
    در این آدرس اشاره شده
    http://hadgarie.blogspot.com/2014/09/2_19.html
    کتاب ترجمه شده ؟
    درصدد ترجمه تمام یا بخشی از آن نیستید ؟
    کسی اقدام یا تمام کرده ؟
    این کتاب باید راهگشای دانشجویان بسیاری باشد .
    آدرسی برای تهیه مستقیم یا انترنتی آن دارید ؟
    با امتنان بسیار.

    پاسخحذف
  2. درود.
    از آمازون می توان سفارش داد:
    https://www.amazon.de/Oskar-Lange/e/B001HPZMAU

    ما در حال ترجمه همزمان دو دایرة المعارف هستیم که کار کمرشکنی است.
    ولی حق با شما ست باید ترجمه شود.

    پاسخحذف