۱۳۹۶ اردیبهشت ۸, جمعه

تأملی در مقوله عشق (۲۳)

 
تحلیلی از
ربابه نون
 
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
در دیدگان آیینه ها  
 ـ گویی ـ  
حرکات و رنگ ها و تصاویر 
  وارونه منعکس می گشت
 
و
 بر فراز سر دلقکان پست و چهره ی وقیح فواحش 
  یک هاله ی مقدس نورانی 
مانند چتر مشتعلی 
می سوخت
 
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را
به ژرفای خویش کشیدند
 
و   
موش های موذی
  اوراق زرنگار کتب را در گنجه های کهنه   
جویدند
 
خورشید  مرده بود
خورشید  مرده بود
  و
 فردا
 
در ذهن کودکان 
  مفهوم گنگ گمشده ای داشت.
 
آنها   
غرابت این لفظ کهنه را 
در مشق های خود با  
لکه ی درشت سیاهی 
  تصویر می نمودند.
 
۱
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را
به ژرفای خویش کشیدند.
  
همانطور که ذکرش گذشت، فروغ در این جمله، دو مسئله را به خواننده و شنونده شعر گزارش می دهد:
 
الف
 
اولا سقوط روشنفکران جامعه پس از سرد گشتن خورشید و بقیه بلایا را  

ب
 
ثانیا مقوله ادبی دیرآشنای «می» را از دید به کلی دیگری و با فونکسیون دیگری تئوریزه می کند.
 
اکنون بهتر است که  به بررسی مفهوم «مرداب های الکل» فروغ فیلسوف بپردازیم: 
 
۲
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را
به ژرفای خویش کشیدند.
  
فروغ مفهوم دیر آشنای «می» در ادبیات فئودالی ایران را بازتعریف می کند و ضمنا دفونکسیونالیزه (تعویض فونکسیونالیته) می کند: 
 
۳
  
می در قاموس عمر خیام، یکی از اجزای اصلی عیش و نوش است.
این فونکسیون می کماکان حفظ شده و توسعه و تعمیق یافته است.
اکنون صدها نوع می وجود دارد و هر سال میلیون ها لیتر می تولید، توزیع و مصرف می شود.

۴
خرقه زهد مرا
 آب خرابات 
ببرد
 
می در قاموس حافظ، آب خرابات است.
اگر تیز بیندیشیم، همتراز با آب زمزم است.
 
۵
خرقه زهد مرا
 آب خرابات 
ببرد
 
می در قاموس حافظ، سیل بنیانکن است.
فونکسیون سیل بنیانکن می، «بردن خرقه زهد» است.
 
می توان گفت، فونکسیون می، اخلاق ستیزی (نیهلیسم اخلاقی) است.
 
آنچه به عنوان انقلابیگری در آیینه ذهن عوام الناس و عوامفریبان منعکس می شود، لومپن پرولتریزاسیون اعضای جامعه است.
می، ساز و برگ لات و لاشخور و لاابالی پروری است.
 
۶
خانه عقل مرا 
آتش میخانه 
بسوخت
 
 
می در قاموس خواجه، آتش میخانه است.
فونکسیون می، تخریب خانه خرد خلایق است. 
 
فونکسیون می در فلسفه خواجه شیراز، خردستیزی است.
 
تحلیل خواجه از فونکسیون می، تحلیلی رئالیستی است.
چون می واقعا هم کارخانه مغز آدمی را از کار می اندازد و امکان تفکر را و حتی امکان ادراک خود و محیط پیرامون خود را به حداقل می رساند.
 
در فلسفه حافظ، دیالک تیک وسیله و آماج، به شکل دیالک تیک می و خردستیزی بسط و تعمیم می یابد.
می توان گفت که می بهترین وسیله برای بیچاره کردن عقل اندیشنده (فلسفه) است.

۷
ترک افسانه بگو 
حافظ
 و
 می  
نوش، دمی
که نخفتیم شب
 و 
شمع 
ـ به افسانه ـ
بسوخت
 
 معنی تحت اللفظی:
حافظ، افسانه را رها کن و دمی می بخور.
شب، بیدار ماندیم و شمع بیهوده سوخت.
 
می در این بیت غزل خواجه، فونکسیون معنابخشی به عهده دارد:
می به زندگی بی معنای اعضای جامعه، معنا می بخشد.
آنهم چه معنایی!

۸
منم که  
گوشه میخانه 
خانقاه من
 است
دعای پیر مغان 
ورد صبحگاه من 
است
 
معنی تحت اللفظی:
خانقاه من، گوشه میخانه است و ورد صبحگاهی من، دعا در حق پیر مغ می فروش است.
 
میخانه، معبد حافظ است و پیر مغ (زرتشتی) می فروش، مراد او ست.
 
 
۹
بر در میخانه رفتن 
کار یکرنگان
 بود
خودفروشان را 
به کوی می فروشان
  راه نیست
میخانه روی، در فلسفه خواجه، معیار صداقت و یک رنگی است و می فروشی ضد آشتی ناپذیر خودفروشی است.
 
۱۰
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است
عاشق دردی کش 
 اندر بند مال و جاه نیست
 
میخوارگی، در فلسفه خواجه، معیار تعالی اجتماعی و وسعت نظر (بی اعتنایی به مال و مقام) است. 
 
۱۱
تا ابد 
بوی محبت 
 به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه 
ـ به رخساره ـ
نرفت
 میخوارگی افراطی در فلسفه حافظ، معیار درک مهر و محبت است. 
  
۱۲
به آب روشن می 
عارفی 
طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

اگر امام جماعت طلب کند
ـ امروز ـ
خبر دهید که 
حافظ 
ـ به می ـ
طهارت کرد
 
می در فلسفه حافظ همتراز با آب زمزم است که آلودگی ها را از بین می برد.
 
۱۳
به سر (راز) جام جم 
ـ آنگه ـ
نظر توانی کرد
که خاک میکده 
کحل بصر
 توانی کرد.

  
سرمه چشم کردن خاک در میخانه (الکلیسم، می خواری به مثابه حرفه) در فلسفه حافظ، پیش شرط وقوف به اسرار جام جم است.
بدین طریق، جام می به درجه جام جهان نمای جم ارتقا می یابد.
 
۱۴
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
ـ بدین ترانه ـ
غم از دل بدر توانی کرد
 

می و مطرب در فلسفه حافظ، ترانه ای برای غلبه بر غم و اندوه است.
 
۱۵
گدایی در میخانه 
طرفه اکسیری
 است
گر این عمل بکنی
خاک،
زر توانی کرد

اکسیر
جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر دهد 
مثلا جیوه را نقره و مس را طلا سازد 
 هر چیز مفید و کمیاب 
 دارویی که هر مرضی را علاج کند. 
  
گدایی در میخانه در فلسفه حافظ،، اکسیری بی همتا ست.
آن سان که هر گدای در میخانه، قادر به تبدیل خاک به زر است. 
  
 ۱۶
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را
به ژرفای خویش کشیدند.
 
 سؤال اکنون این است که می در فلسفه فروغ چیست و چه فونکسیونی دارد؟
 
فروغ میخانه های حافظ را، یعنی معابد ایراسیونالیسم (خردستیزی) را به مثابه «مرداب های الکل» تصور و تصویر می کند.
مرداب هایی که فعال اند و در جوش و خروش مدام اند.
به همین دلیل، از آنها «بخار های گس مسموم» بلند می شود.
مرداب هایی که «انبوه بی تحرک روشنفکران را به اعماق خویش می کشد.»  
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر