۱۳۹۶ فروردین ۲۱, دوشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۵۲)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

خسرو گلسرخی 
رفیق! 
چریک های ما راه میانبر را انتخاب کرده اند.

رفیق توده ای جواب داده بود:
می بینی که مسئله بغرنج تر و علمی تر از آن است که 
جائی برای تصادف و راهی برای میان بر زدن در آن 
بتوان پیدا کرد. 
 
 
حیدر پس از تحویل دادن پرت و پلا به خسرو گلسرخی، در سنت نورالدین کیانوری، به هارت و پورت آغاز می کند:
منظور او این است که پرت و پلاهایش تحلیل علمی مسائل بغرنج بوده اند.
خر کردن خلایق، برای پیروز بیرون رفتن از گود هماندیشی.
 
از این جمله حیدر می توان به سطح نازل دانش فلسفی او و دیگر رهبران حزب توده نسل جوان جدید پی برد:
حیدر در این جمله به انکار تصادف در عرصه جامعه بشری برمی خیزد.
 
معلوم نیست که  احسان طبری و امیر نیک آیین که تحصیلات فلسفی داشته اند، چرا به نقد این جفنگ حیدر نپرداخته اند.
 
انکار سرسری تصادف در هستی ـ چه هستی طبیعی و چه هستی اجتماعی و چه در تفکر ـ اما به چه معنی است و حاکی از چیست؟ 
 
۱
می بینی که مسئله بغرنج تر و علمی تر از آن است که 
جائی برای تصادف
  در آن 
بتوان پیدا کرد.
 
 
تصادف یکی از مقولات مهم فلسفی است که در ماتریالیسم آنتیک (یونان باستان کلاسیک) موضوع بحث ها و بررسی های عمیق بوده است.
دیالک تیک ضرورت و تصادف یکی از شناخت افزارهای مهم در زرادخانه نظری مارکسیسم ـ لنینیسم است و بی کمترین تردید در میراث امیر نیک آیین مطرح شده است.
 
این ضمنا بدان معنی است که در درس های فلسفی رادیو پیک ایران نیز بارها و بارها آموزش داده شده است.
 
توده ای های نسل جوان جدید، واقعا معرکه اند.
اصلا معلوم نیست که این افراد چگونه توده ای شده اند.
 
مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 



۲
می بینی که مسئله بغرنج تر و علمی تر از آن است که 
جائی برای تصادف
  در آن 
بتوان پیدا کرد. 
 
 
انکار تصادف به معنی انکار دیالک ضرورت و تصادف است.
انکار تصادف به معنی مطلق کردن ضرورت (جبر) است.
به معنی جبرگرایی است.
در بهترین حالت به معنی باور به دترمینیسم ایدئالیستی است.
به معنی انکار سوبژکتیویته است.
 
حیدر اگر حتی نظری به تجارب روزمره خود می افکند، متوجه می شد که هر ضرورتی (هر جبری) در البسه تصادف تحقق می یابد.
 
این حقیقت امر را مارکس و بویژه انگلس و لنین بارها توضیح داده اند.
 
حتی دهقانان ایران از این دیالک تیک خبر دارند:
به قول آنها، مرگ انسان ها جبری است.
ولی برای اینکه نام حضرت عزرائیل صلواة الله علیه، بر زبان نیاید، گفته می شود که یکی به دلیل سکته مرده و دیگری به دلیل سرماخوردگی (یعنی از مقوله تصادف بهره برگرفته می شود)
 
تصادف، فرم وقوع و تحقق ضرورت (جبر) است.
 
۳
می بینی که مسئله بغرنج تر و علمی تر از آن است که 
جائی برای تصادف
  در آن 
بتوان پیدا کرد.  
 
روی دیگر مدال جبرگرایی، تصادفگرایی است.
اجامر امپریالیستی مثلا جنگ جهانی اول را نه بر پایه جبر (ضرورت)، نه بر پایه قوانین و قانونمندی های عینی جامعه، بلکه بر پایه تصادف «توضیح» می دهند.
مثلا ترور شاهزاده فلان جا در بهمان جا.
 
انقلاب بورژوایی فرانسه بر پایه شلاق زدن شاهی بر گدایی «توضیح» می دهند و جنگ جهانی دوم را با کسالت مردم.
 
این جور توضیحات فقط به درد عوامفریبی می خورند.
 
تصادف فرم به کار افتادن ضرورت و یا جبر است.
جبر و یا ضرورت در لباس تصادف بروز می کند. 
 
حیدر احتمالا معنی تصادف را نمی داند.
فقر فلسفی درد بی درمانی است که دور از توده ای ها باد.
 
۴
آنها که می خواهند به همت جسارت و پهلوانی و با دادن خون و جان، 
جامعه را به دلخواه به جلو هل بدهند و حرکت های درونی آن را تنظیم کنند 
عملا این قانونمندی را ندیده می گیرند.
 
 
 حیدر در این جمله با زبان بی زبانی و در تحلیل نهایی به نقد اراده گرایی آنارشیستی ـ نیچه ئیستی ـ فاشیستی چریک های فدایی فئودالی می پردازد.
 
در این جمله حیدر، دیالک تیک جبر و اختیار عملا به خدمت گرفته می شود:
اجامر مجاهد و فدایی و غیره، دیالک تیک جبر و اختیار را تخریب می کنند.
جبر را دور می اندازند و اختیار را مطلق می کنند و به اراده گرایی می رسند.
به شعار «خواستن، توانستن است»، می رسند.
 
حیدر ولی به سبب فقر فلسفی، عاجز از فرمولبندی درست و دقیق نظر خویش است:
به همین دلیل به عوض قوانین و قانونمندی های عینی و ماهوی و روند های درونی از مفهوم غلط «حرکت های درونی» استفاده می کند.
بعد بدان عنوان قانونمندی می دهد.
 
۵
می بینی که مسئله بغرنج تر و علمی تر از آن است که 
جائی برای تصادف
  در آن 
بتوان پیدا کرد.  
آنها که می خواهند به همت جسارت و پهلوانی و با دادن خون و جان، 
جامعه را به دلخواه به جلو هل بدهند و حرکت های درونی آن را تنظیم کنند 
عملا این قانونمندی را ندیده می گیرند.
 
 
حیدر در این دو جمله اش، از جبر و یا ضرورت به دفاع برمی خیزد.
یعنی هم در دیالک تیک ضرورت و تصادف و هم در دیالک تیک جبر (ضرورت) و اختیار، نقش تعیین کننده را بدرستی از آن جبر (ضرورت) می داند.
 
ایراد نظری خطرناک و موضع نظری مطلقا غلط حیدر این است که هم تصادف را هیچ و پوچ می انگارد و هم اختیار را.
 
یعنی عملا هم دیالک تیک ضرورت و تصادف را و هم دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)را  به دوئالیسم همه چیز و هیچ مبدل می سازد.
 
۶
 
حیدر ـ البته در حرف و به نیت خام و خر کردن اجامر فدایی فئودالی ـ موضع جبرگرایی و دترمینیسم ایدئالیستی می گیرد.
 
مراجعه کنید به دترمینیسم و ایندترمینیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 
 





 
 
۷
 آنها تاریخ را به قهرمان ها می سپارند،
 بی آنکه بدانند قهرمان ها 
با همه جاذبه و عظمت خود 
میوه های درخت تاریخند.
 
 
خطیر ترین خطای حزب توده نسل جوان جدید در همین جمله حیدر تبیین می یابد:
 
الف
 حیدر آنتی قهرمانان فئودالی را به غلط، قهرمان می نامد و به تجلیل این زباله های ضد انقلابی، از سر تا پا مرتجع و ضد توده ای می پردازد.
 
ب
حیدر این زقوم های دوزخ فئودالیسم را به غلط میوه های تاریخ قلمداد می کند. 
 
پ
 
 نظر حیدر اما حاوی نکته نظری بسیار ارجمندی است:
حیدر از ماهیت نظری فاشیستی ـ فوندامنتالیستی اجامر مجاهد و فدایی و حزب الله و دیمدام ولیملام و غیره پرده برمی دارد:
این اجامر نمایندگان تئوری فاشیستی معروف به تئوری نخبگان اند.
 
اینها دیالک تیک شخصیت و تاریخ را به شکل دوئالیسم نخبه (قهرمان) و توده تحریف می کنند و نقش تعیین کننده را از آن نخبه (قهرمان، مجاهد، چریک، امام، نبی، ولی، پیشوا، شیخ، خلیفه، روشنفکر) می دانند.
 
این خدمت نظری بزرگ حیدر مهرگان است.
 
بی اعتنا به اینکه خودش به غنای نظرش وقوف دارد و یا ندارد.
بی اعتنا به اینکه خودش در نظر و عمل واقعا مخالف این تئوری هست و یا نیست. 
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر