۱۳۹۶ اردیبهشت ۸, جمعه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۶۶)


ویرایش و تحلیل از










یدالله سلطان پور 

رفیق توده ای
 ادامه داه بود:
  مسئله امروز ما
 درک دیالکتیکی این اصل است 
که شرایط عینی مستقل از ما و اراده و خواست ما ست. 
 
مناسبات تولیدی، 
نظم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 
مناسبات خود را تحمیل می کنند و 
علاقه و اشتیاق یا نفرت و دشمنی ما 
در تعیین و تغییر این شرایط
 بطور مکانیکی و ساده 
تاثیری ندارد. 
این جمله حریف و یا حیدر به چه معنی است؟
۱
مناسبات تولیدی، 
مناسبات خود را تحمیل می کنند
   
از دید حریف بی حواس توده ای و یا حیدر حواس پرت، مناسبات تولیدی، مناسبات خود را تحمیل می کند.
این بدان می ماند که کسی بگوید:
رنگ دیوار، رنگ خود را تحمیل می کند.
بی دلیل نیست که خسرو گلسرخی بدبخت، از ریخته شدن علوفه در آخورش، شکوه و شکایت دارد.
منظور حریف و یا حیدر اما چیز دیگری است.
چیزی که حیدر عاجز از تبیین آن است.

۲
مناسبات تولیدی، 
مناسبات خود را تحمیل می کنند 

منظور حریف و یا حیدر، احتمالا این است که در دیالک تیک زیربنای اقتصادی (ساختار اقتصادی، مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی (دولت، حقوق، قوانین، قضاوت، مذهب، اخلاق، هنر و غیره)، نقش تعیین کننده از آن مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی، ساختار اقتصادی جامعه) است.
اما از انجا که حیدر از این دیالک تیک ماتریالیستی ـ تاریخی خبر ندارد، قادر به تفکر مفهومی نیست و عاجز از تبیین دقیق و درست نظر خویش است.
البته حریف و یا حیدر در این زمینه تنها نیستند.
ایرانی جماعت از شیخ شیراز ۷۰۰ سال عقب مانده تر اند.
این جماعت حتی به گرد او نمی رسند.
چون شیخ شیراز همین دیالک تیک زیربنای اقتصادی ـ روبنای ایده ئولوژیکی را در صدها فرم بسط و تعمیم داده است:

یکی بد که شیرین و خوش طبع بود
که با ما مسافر در آن ربع بود

«مرا بوسه»
ـ گفتا ـ
«به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه، به (بهتر)

ـ به خدمت ـ
منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن»

به ایثار 
مردان
 سبق برده‌ اند
نه، شب زنده‌ داران دل مرده‌ اند

کرامت 
جوانمردی و نان دهی
 است
مقالات بیهوده
 طبل تهی
 است

قیامت 
کسی بینی اندر بهشت
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت (مورد صرفنظر قرار داد)

به معنی توان کرد، دعوی درست
دم بی قدم 
(حرف بی عمل)
 تکیه گاهی است، سست
سعدی در این حکایت بوستان، دیالک تیک زیربنای اقتصادی ـ روبنای ایده ئولوژیکی، را به شکل دیالک تیک نان و عزت و احترام بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن   زیربنای اقتصادی (نان)، می داند.
زنده باد شیخ واقف به ماتریالیسم تاریخی و خیلی چیزهای دیگر از شیراز

۳

نظم سیاسی  
مناسبات خود را تحمیل می کنند
این جمله حیدر اصلا معنی ندارد.
منظور حیدر نظام و یا سیستم و یا فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی است و نه نظم سیاسی و یا نظام سیاسی.
نظم و نظام سیاسی (یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی، دولت و غیره است که) به قول خود حیدر در همین بند از هماندیشی اش با خسرو، توسط مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) تعیین می شود.

نظم سیاسی کذایی که مناسبات تحمیل نمی کند.
نظم سیاسی کذایی اوین و شلاق و چماق و تیر و دار و گور بی نام نشان در خاوران تقسیم می کند.

۴
نظم اجتماعی و فرهنگی
مناسبات خود را تحمیل می کنند 
 
منظور حریف و یا حیدر از «نظم اجتماعی» و «نظم فرهنگی» چیست که ظاهرا مناسبات خود را دیکته می کنند؟
حریف و یا حیدر از مفاهیم فلسفی و سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) مارکسیسم بی خبر است و با مفاهیم تق و لق فئودالی و یا بورژوایی «می اندیشد.»  

۵
مناسبات تولیدی، 
نظم سیاسی و اجتماعی
مناسبات خود را تحمیل می کنند و 
علاقه و اشتیاق یا نفرت و دشمنی ما 
در تعیین و تغییر این 
شرایط
 بطور مکانیکی و ساده 
تاثیری ندارد.
 
منظور حیدر از شرایط در این جمله چیست؟

از دو حالت، قصه خالی نیست:

الف

یا منظور او، شرایط عینی مطروحه در بند قبلی است که مورد بحث قرار گرفت: 
  
مسئله امروز ما
 درک دیالکتیکی این اصل است 
که 
شرایط عینی 
مستقل از ما و اراده و خواست ما ست. 

ب
مناسبات تولیدی، 
نظم سیاسی و اجتماعی
مناسبات خود را تحمیل می کنند و 
علاقه و اشتیاق یا نفرت و دشمنی ما 
در تعیین و تغییر این 
شرایط
 بطور مکانیکی و ساده 
تاثیری ندارد.
 
و یا منظور او ـ به احتمال قوی تر ـ «مناسبات تولیدی و نظم سیاسی و اجتماعی» است.

اگر چنین باشد، باید پرسید:
چرا و به چه دلیل «علاقه و نفرت و مهر و کین ما» در چند و چون «مناسبات تولیدی، نظم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی» تأثیری ندارد؟ 

۶
مناسبات تولیدی، 
نظم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 
مناسبات خود را تحمیل می کنند و 
علاقه و اشتیاق یا نفرت و دشمنی ما 
در تعیین و تغییر این شرایط
 بطور مکانیکی و ساده 
تاثیری ندارد.
 
حریف توده ای و یا حیدر، مطمئن نیست.
اگر خسرو گلسرخی به اندازه عدسی مغز اندیشنده در کاسه سر می داشت و می پرسید:
«چرا و به چه دلیل؟»، حریف و یا حیدر «دستش، پاچه می شد» و خودش آچمز و مات.

درست به همین دلیل، محض احتیاط، مفهوم بی در و پیکر «بطور مکانیکی و ساده» را به خدمت می گیرد.

این مفهوم معروف خاص و عام، هم نشانه تردید و دو دلی (اسکپسیس) حریف و حیدر است و هم ضمنا مفری برای فرار از کلنجار فکری است.

حیدر بسان نورالدین، کلک الدوله دیلمی است.
 
۷
مناسبات تولیدی، 
نظم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 
مناسبات خود را تحمیل می کنند و 
علاقه و اشتیاق یا نفرت و دشمنی ما 
در تعیین و تغییر این شرایط
 بطور مکانیکی و ساده 
تاثیری ندارد.
 
از حریف و حیدر، چه پنهان که در عرصه جامعه، انسان (علاقه و اشتیاق و نفرت و دشمنی ما)، تنها چیزی است که صرفنظر ناپذیر است.

این همان سوبژکتیویته است که کشف بزرگ مارکس است.

این همان معیار مهم برای مرزبندی ماتریالیسم مارکسیستی با انواع مختلف ماتریالیسم ها از ماتریالیسم مکانیکی تا متافیزیکی، انتروپولوژیکی، علم الاشیایی و غیره است.

از حریف و حیدر و خسرو گلسرخی چه پنهان که همین سوبژکتیویته، جوهر لنینیسم است.
خدمت بزرگ و مؤثر و ماندگار ولادیمیر لنین (به قول مشد استالین، ایلیچ) توسعه خلاق همین کشف مارکس است.

بدون این مقولة المقولات ماتریالیستی ـ تاریخی، نه انقلاب اکتبری میسر می شد و نه انقلابات چین و ویتنام و کوبا و غیره.

بهتر آن است که این مقوله در رابطه با این جفنگ حریف و یا حیدر، در بخش بعدی تحلیل، با دقت و تفصیل بیشتری مورد تأمل قرار گیرد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر