۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۳۹)



جمعبندی از 


مسعود بهبودی
حریف
من فکر می کنم
 زاده شده ام که شیشه هایِ چرک گرفته ی "قانون" را بشکنم 
و دنیایِ پشتش را به خودم و بقیه نشون بدم
۱
قانون ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی 
 وجود ندارد 
تا کسی شیشه اش را به پاره سنگ ببندد و شق القمر کند.

۲
هر قانونی حافظ منافع طبقه اجتماعی معینی است.
 
۳
قانون می تواند حافظ منافع بشریت هم باشد.

۴
مثلا قانون حفظ محیط زیست

۵
مثلا 
نریختن زباله به دریا
قانون بدی نیست تا لغو شود.
 
۶
چون پلاستیک ها را اگر ماهی ها بخورند
بعد 
مریم و مسعود و فرح و فرخ 
در ماهی پلو اطعام خواهند کرد و
 سرطان خواهند گرفت و عذاب الیم خواهند کشید.
تئودو آدورنو
تا وقتی که مردم مسائل خود را از سر خود وا می کنند و تا وقتی که انتظار نمی رود خود مسئولیت کامل و تعیین تکلیفی کامل را بر عهده گیرند، رفاه و سعادت آنان در این جهان توهمی بیش نیست، و این توهمی است که روزی خواهد ترکید و در آن هنگام این ترکیدن پیامدهای هولناکی در پی خواهد داشت.
 
پس
مش تئودور آدورنو
مقصر اصلی مردم اند که ۸ شان در گرو ۹ شان است؟



۱

ای لاشخور
فقط نظری به دیروز اروپا و امریکا و آسیا و افریقا بینداز



۲

به سیل بردگان گرفتار در زنجیر که
 از افریقا به سوی غرب و مستعمرات غرب جاری است.

۲

به سرکوب خشن و خونین بردگان
 

۳
به مبارزه و مقاومت سی ساله رعایا و سرکوب خشن و خونین آنان در اروپا
 

۴
به سرکوب انقلابات پرولتری و ترور رهبران پرولتاریا


۵

به جنگ های امپریالیستی وحشتناک جهانی اول و دوم و 
جنگ های خونین منطقه ای و ملی
 

۶
به بمباران های اتمی
 

۷
به هولوکاوست ها و کوره های آدم سوزی
 

۸
به دیکتاتوری های عریان در قلب اروپا
 از اسپانیا تا یونان
از ایتالیا تا آلمان
از پرتقال تا شیلی

از ایران تا امریکا
 

۹
به خاوران های خاور
 

۱۰
به ترور یک میلیونی کمونیست ها در اندونزی
 

۱۱
به ترور و تجاوز وحشت انگیز میلیتاریسم ژاپن در چین و ماچین
کره و فیلپین
 

۱۲
تو اصلا کجایی 
ای پپسی کولا
تا شویم ما چاکرت؟


حریف

موهایش را نوازش کن قبل از اینکه سفید شوند 
زن است
باهمه زن بودنش دوست دارد نوازشت را

 ولی
می فهمد فرق ریا با صداقت را

۱
میان زن و مرد و دختر و پسر
کمترین فرق ماهوی وجود ندارد. 


۲

هر دو از نوازش لذت می برند و از آزار، اذیت.


۳

هر دو آدم اند.
 

۴
عکس این استنباط 
نشانه سلب آدمیت گشتن آنها ست.

۵

کسی که از نوازش برنجد و از آزار، لذت ببرد،
 بیمار روانی است.
 

۶
البته
اگر تیز بنگریم
لذت از نوازش و رنج از آزار در مورد چیزها و جانوران نیز صادق است.
 

 ۷
مشتی که بر سنگی کوبیده می شود 
به دلیل واکنش سنگ نسبت به مشت، 
دردش می گیرد.


۸
زن را اینگونه «ستودن» 
به معنی تحقیر ضمنی مرد است 
که نیمه دیگر زن است.
 

۹
این ستایش فئودالی از زن
ماهیتا
فرمی از زن ستیزی است.



۱۰

چون این به معنی 
اینسترومنتالیزاسیون 
(ابزار واره سازی، آلت لهو و لعب، عروسک و بازیچه مردان تلقی کردن) 
زنان است.
 

۱۱
زن اوبژکت (مفعول) محض نیست.
 

۱۲
زن می تواند سوبژکت (فاعل) هم باشد 
و مرد را ـ به نوبه خود ـ
بنوازد و یا بکوبد.

غازی (جنگ افروز)
موسوم به امپریالیسم کثافت امریکا
ـ تنها ـ

به قاضی می رود تا راضی به خانه برگردد.
 

۱۳
شرم کردن
 خصیصه ای انقلابی است.
 

۱۴
لاشخورها
ـ همیشه و همه جا ـ
بیگانه با این خصیصه اند.



۱۵

میلیاردها انسان شریف و زحمتکش
از اقصا نقاط جهان تحت سلطه امپریالیسم
می توانند این نظام کثیف را 

به پرداخت هزاران میلیارد دلار محکوم کنند.




ترانهٔ دلگیر
جلال سر افراز 
(اسفند ۶۴ )

هرگز 
نه، نسیم کوچکی بودم،
ـ پیوسته ـ
در آرزوی گلگشتی
  
در باغ
به ساقه ای گره خوردن
خاموش شدن به پهنهٔ دشتی

بغضی بودم،
گره خورده در خویش.
 
راهی بودم،
فرازها در پیش.
 
مشتی بودم،
به پوزهٔ نامرد.
 
نانی بودم،
به سفره درویش

اینک منم و ترانهٔ دلگیر
ـ بیدار نشسته ـ
در کنام شیر
 
پیچیده چقدر نعره در گوشم
زان شیردلان پای در زنجیر

باشد که درفش عشق برگیرم
ـ بر بارهٔ خون ـ
ره سفر گیرم
 
غم را فکنم به درهٔ تاریک
برخیزم و دامن سحر گیرم

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر