۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه

سیری در شعر «رخش می گرید» از جلال سرافراز (۹)

 
بهرام افضلی 
 (۱۳۱۷، قم - اسفند ۱۳۶۲، تهران)
 
 ﺟﻼﻝ ﺳﺮاﻓﺮاﺯ
(ﺁﺑﺎﻥ ۱۳۶۳)
 
به یاد
 ﺑﻬﺮاﻡ اﻓﻀﻠﻲ
 
ویرایش و تحلیل از 
میمحا نجار

زن
 کنار پرده ی مسدود
یادهایش،
لرزش لب هاش
 
رعشه انگشت هایش،
بچه هایش
- چشم هاشان سرخ و خواب آلود ـ
 
زال  
در تنهایی مغموم  کز کرده
 
 
رخش دریایی   
در اندوه سوار کشته
 می گرید
 
 
رخش  
می بوید
 
رخش
 می جوید
سواری را که دیگر نیست.
 
رخش در این شعر استثنایی جلال جوان، فی نفسه و از خیلی جهات، استثنایی است:
 
۱
رخش دریایی   
در اندوه سوار کشته
 می گرید
 
واژه «رخش دریایی» ـ فی نفسه ـ خیلی جذاب و زیبا ست و از تخیل حاصلخیز شاعر حکایت دارد.
 
این واژه فوق العاده غنی و قوی شاید از «مخلوقات» هنری ـ استه تیکی ـ احساسی ـ عاطفی ـ ایده ئولوژیکی جلال جوان باشد.
 
بدین طریق، رخش، بسته به فونکسیونش، به رخش صحرایی، رخش دریایی و اگر تانک رانان و خلبانان توده ای مورد نظر شاعر می بودند، که جان به جلادان جان ستان جماران داده اند، رخش زمینی و رخش آسمانی طبقه بندی می شود.
 
شاعر در هر صورت به استغنای گنجینه واژگانی زبان فارسی خدمت درخور کرده است.
 
۲
رخش دریایی   
در اندوه سوار کشته
 می گرید
 
رخش در کارگاه بازآفرینی تخیلی شاعر، هیئت انسانی عاطفه مند و عاشق به خود می گیرد و در سوگ سوارش اشک می ریزد.
 
روانشناسی جانوران دیری است که یکی از موضوعات مهم علوم منفرد شده است.
 
اهلی کردن جانوران در تحلیل نهایی به توسعه ناتورالیسم در جامعه بشری کمک کرده است.
اهلی کردن و اهلی  شدن جانوران هم به نفع جامعه (طبیعت دوم) و هم به نفع طبیعت اول بوده است.
اکنون با توسعه شتابان علم و فن، جانوران رفته رفته از کار جسمی کمرشکن رهایی می یابند.
بشر نیز به حفظ انواع مختلف موجودات طبیعی و توسعه آنها کمک های درخور می رساند.
می توان گفت که دیالک تیک داد و ستد میان طبیعت اول و دوم برقرار می شود:
طبیعت اول که عمری به درازای عمر بشریت، خدمت کرده است، رفته رفته از خدمت متقابل بشریت خردگرا برخوردار می شود.
 
۳
  رخش  
می بوید
 
رخش
 می جوید
سواری را که دیگر نیست.
 
رخش دریایی بسان رخش صحرایی به دنبال موله کول های بویناک اندام سوار کشته می گردد.
موله کول های بویناکی که از اندام موجودات زنده کنده و پراکنده می شوند، شناسنامه ها و شناسه های آنان برای زبان دانان با سواد محسوب می شوند.
الحان و اصوات نیز به همین سان.
 
طبیعت اول بکمک این زرادخانه از سیگنال ها امکان ناپذیری های متنوع را امکان پذیر می سازد.
مثلا گوساله خردسال جدا مانده از مادر در صحرا، بکمک پل های صوتی به مادریابی نایل می آید تا از چشمه های حیات بخش شیر سیراب شود و جان از مهلکه مرگ بدر برد.
 
رخش دریایی نیز در تخیل غمالود شاعر با جست و جوی پیگیر موله کول های بویناک اندام به دنبال سوار کشته می گردد.
 
این نکته های عاطفی ـ احساسی در این شعر فوق العاده غنی و قوی اند.
 
۴
روز
همچو فریادی درون بندر مرموز جاری می‌ شود، باران
چربی و چرک و چروک از بند بند جاشوان خسته بالا می‌ کشد
غوغا ست در خاموشی بندر


ناوی خاموش 
با خود حرف ها دارد
گفته و ناگفته بس چون و چرا دارد


قلب بهرام 
است
اینک می ‌تپد در عرشه و لنگر


ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر