۱۳۹۶ فروردین ۲۸, دوشنبه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۵۸)

 
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

رفیق توده ای گفته بود:
من با معجزه انسان موافقم،
 اما این فقط نیمی از حقیقت است.
 انسان با همه معجزاتش 
در شرایط جبری زمانه و محیطش محصور است.
 اما در این حصار برای خلاقیت او حد و مرزی نیست.
 مهم این است که این خلاقیت، عرصه های تاریخی انسان را پر تحرکت کند. 
ولی آن را بزرگ نکنیم و بر شرایط اقتصادی و نظام اجتماعی مقدم نشمریم
 و در عین حال رابطه نامتناهی و دیالکتیکی این دو حرکت را از نظر نیندازیم . 
انسان با درک این قانونمندی است که
 می تواند وارد تاریخ شود 
و با تاریخ بیامیزد و زندگی خود را فتح کند.
۱
ولی 
آن (خلاقیت و اعجاز انسانی) را بزرگ نکنیم 
و بر شرایط اقتصادی و نظام اجتماعی مقدم نشمریم
 و در عین حال رابطه نامتناهی و دیالکتیکی این دو حرکت را از نظر نیندازیم .
آنچه که حیدر در واژه های اعجاز و خلاقیت می گنجاند، مقوله فلسفی دیرآشنای اختیار (آزادی) است که بخش اعظم روشنفکران قرون وسطی (شعرا، نویسندگان، فقها، علما و حکما) بدان واقف بوده اند.
مراجعه کنید به تحلیل اشعار و آثار سعدی و حافظ و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۲
گناه
 اگر چه نبود اختیار ما 
حافظ
تو در طریق ادب باش و گو:
«گناه من است.»
 
معنی تحت اللفظی:
حافظ، اگرچه ما در ارتکاب گناه صاحب اختیار (مختار) نبوده ایم، ولی تو مؤدب باش و به گناه ناکرده ی خود اعتراف کن.

حافظ درک خودویژه ای از مقولات فلسفی جبر و اختیار دارد:
او دیالک تیک جبر و اختیار را در این غزل در مد نظر دارد.

حافظ جبر را در فرم جزم مشیت الهی مطلق می کند و بدان نام اختیار الهی می دهد تا منکر اختیار آدمیان  شود.
خدا در فلسفه ایراسیونالیستی حافظ، مختار مطلق و خودمختار مطلق العنان محسوب می شود و انسان به طرز ریشه ای و رادیکال سلب اختیار می شود.
انسان هیچ واره و هیچکاره می شود.

در نتیجه، دیالک تیک جبر و اختیار به شکل دوئالیسم همه کاره و هیچکاره بسط و تعمیم می یابد و عملا تخریب می شود.

خدا که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه است، ایدئالیزه می شود و بشریت هیچکاره می گردد.
 
در فلسفه حافظ، اعمال نیک و بد آدمیان، به اراده و اختیار خودشان نیست.
مسئول و مسبب هر دو، خدا و عمله و عمال و عوامل الهی اند.
 
۳
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو 
در اختیار 
نگشاده است
 
معنی تحت اللفظی:
حافظ به رزق و روزی مقرره قانع باشد و غر نزن.
برای اینکه در اختیار به روی تو باز نیست.

حافظ در این بیت غزل نیز خدا را رزاق مطلق و بشریت را روزی خور وابسته و انگل تصور و تصویر می کند.
مقوله جبر در فلسفه حافظ در فرم اختیار مطلق خدا تحریف می شود.
مقوله جبر تحریف می شود و نام اختیار به خود می گیرد تا اختیار آدمیان انکار شود.

این به معنی خرد ستیزی حافظ از سویی و بشریت ستیزی (آنتی هومانیسم) او از سوی دیگر است.

حافظ بدین طریق، عملا اعضای جامعه را به تسلیم مطلق در مقابل طبقه حاکمه فرا می خواند.
۴
ز دور باده
 به جان 
راحتی رسان، ساقی
که رنج خاطرم از 
جور دور گردون
  است

از آن دمی که ز چشمم برفت رود (فرزند) عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود، اندرون غمگینم
به اختیار 
که از اختیار بیرون است.
ز بیخودی 
طلب یار می‌ کند،
 حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
معنی تحت اللفظی:
ساقی به گردش ساغر، خاطر رنجور از جور گردون مرا آسایش ببخش.
از لحظه ای که فرزند عزیزم مرده، سیل اشکم بسان رود جیحون است.
چگونه می توانم اراده کنم و شاد گردم؟
من که در شادی و اندوه خاطرم صاحب اختیار (مختار) نیستم.
حافظ به عبث، فرزند رفته از دستش را می طلبد.
بسان مفلس بی همه چیزی که طلبکار گنج قارون است.

حافظ در این غزل نیز دیالک تیک جبر و اختیار را به خدمت می گیرد و اندوه پدر فرزند مرده را امری جبری می داند.

خیلی زیبا ست.   
خدا فرزندمردگی را نصیب کسی نکند.
۵
سیر سپهر و دور قمر را 
چه اختیار
در گردش اند بر حسب اختیار دوست
معنی تحت اللفظی:
سپهر و قمر صاحب اختیار و مختار نیستند.
گردش هر دو به اراده دوست است.

حافظ در این بیت غزل، برای مطلقیت بخشیدن به اختیار خدا (دوست)، گردش چرخ و ماه را بسته به اختیار دوست می داند.

این بدان معنی است که اگر دوست نخواهد، سپهر و ماه هم از چرخش بازمی ایستند.
این بدان معنی است که جبرگرایی (دترمینیسم) حافظ اصلا جبرگرایی به معنی واقعی کلمه نیست.
بلکه مشیت الهی است که برای جبر تره خرد نمی کند.
 
خدا در فلسفه حافظ خودمختار مطلق العنان است و بقیه چیزها تابع این اوتوریته لایتغیر اند.
۶
مستور و مست 
ـ هر دو ـ
چو از یک قبیله‌ اند
ما دل به عشوه که دهیم،
 اختیار 
چیست؟
راز درون پرده چه داند فلک،
 خموش
ای مدعی نزاع تو با 
پرده دار 
چیست؟
سهو و خطای بنده 
ـ گرش ـ
 اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟
معنی تحت اللفظی:
فرقی میان خیر و شر نیست.
ما در گرایش به این و یا آن، صاحب اختیار نیستیم.
فلک شبیه پرده دار خوانین است که کر و کودن و لال و گیج و منگ اند.
پس ناله و نفرین به چرخ و فلک بیهوده است.
اگر آدمیان در ارتکاب سهو و خطا مختار نیستند، پس بخشش و گذشت خدا به چه معنی است؟

آنچه کفرگویی می نماید، فرم دیگری از خردستیزی خواجه و تبلیغ خردستیزی است.

فرم ترفند آمیزی برای همه کاره جا زدن خدای کذایی است.
فرمی از تبرئه همه عوامل و عمله و عمال خدا و در واقع طبقه حاکمه است.

فقط کافی است جای فلک و قضا و غیره را با پرده دار کر و لال و کودن خوانین و خلفا و سلاطین تعویض کنیم.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر