۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

با تو و کارون


با تو و کارون
ژاله اصفهانی 
(فروردین ۱۳۶۰)



چه شادمانه شکفته است، گلشن دیدار
که دیده است که عمر گذشته باز آید،
زمان رفته 

ـ ز نو ـ
 شاد و دلنواز آید،
دوباره زنده شود روزهای خاطره زا؟
امان ز خاطره ها،
که همچو کشتی دوری است، در شب رؤیا
گهی درخشد و گاهی نهان شود ز نظر.
 

***

زمان، زمان دگر
هوای صبح بهاران
ساحل کارون
نفیر و نغمهٔ مرغانِ مست نخلستان
دو جان تازهٔ پاکیزه و دو جسم جوان
تو بودی و من
و آفتاب فروزان و آسمان وطن.
 

هنوز مانده به یادم که پاره سنگی را
که بود بر لب کارون
ز شوق بوسیدم
و این جدایی من بود
از تو و آن رود.


پلی شکست
و سیل های خروشنده، راه ها را بست.
چه رودها که به دریای بیکران پیوست. 



***
 

کنون که باز شکفته است گلشن دیدار
تو هستی و من
و آفتاب فروزان و آسمان وطن
 

درون موج نگاه تو، رود کارون را
به خاطر آورم و روزگار رفتهٔ خویش.
 

ز هر چه بیشتر 
ـ این لحظه ـ
آرزومندم
که چشم آبی کارون دگر نبیند خون
که چهره اش شود از سرخی شفق، گلگون
 

همیشه ساحل کارون
مکان مردم بهروز قهرمان باشد
امید میهن و میعاد عاشقان باشد.


پایان

ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر