۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه

سیری در شعر «رخش می گرید» از جلال سرافراز (۷)

بهرام افضلی 
 (۱۳۱۷، قم - اسفند ۱۳۶۲، تهران)
 
 ﺟﻼﻝ ﺳﺮاﻓﺮاﺯ
(ﺁﺑﺎﻥ ۱۳۶۳)
 
به یاد
 ﺑﻬﺮاﻡ اﻓﻀﻠﻲ
 
ویرایش و تحلیل از 
میمحا نجار

زن
 کنار پرده ی مسدود
یادهایش،
لرزش لب هاش

رعشه انگشت هایش،
بچه هایش
- چشم هاشان سرخ و خواب آلود ـ


زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده
 

رخش دریایی 
در اندوه سوار کشته
 می گرید
 

رخش 
می بوید
رخش 

می جوید
سواری را که دیگر نیست.


جلال جوان، تحت تأثیر سیاوش همیشه جوان و در سنت او، به همان سان به توصیف محیط زیست سوار کشته می پردازد که سیاوش به توصیف محیط زیست آرش در شعر «آرش کمانگیر» و سهراب در شعر «مهره سرخ» پرداخته است:

۱
زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده
 

جلال جوان پس از توصیف وضع و حال زن و کودکان سوار کشته، به توصیف وضع و حال زال می پردازد.

زن در این بند شعر هم می تواند مادر سوار کشته باشد و هم همسر و خواهر و خاله و عمه و غیره او.

زال، هم می تواند پدر او باشد و هم حتی پدر بزرگ او.

زال ـ بر خلاف زن ـ کز کرده است. 
اندوه از دست دادن فرزند، کمرش را شکسته است.
آن سان که توان قد راست کردن ندارد.

شاعر با انتخاب واژه حماسی ـ اساطیری «زال»، با تیر واحدی در آن واحد، چندین نشان می زند:

الف
زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده 

شاعر اولا پهلوانان توده را رستم های معاصر محسوب می دارد. 

علمیت و عقلیت (راسیونالیته) عظیم این شعر جلال جوان اکنون آشکار می گردد.

برای درک علمیت و عقلیت (راسیونالیته) عظیم این شعر جلال جوان باید آن را با اشعار سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج در دو دوره شکست متفاوت مورد مقایسه قرار داد:

ب

زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده 

سیاوش، آرش را به مثابه سمبل پهلوانان توده و حزب توده وقتی ایدئالیزه می کند که انوشه با چشم باز تیربازان می شود.
دیگر پهلوانان توده و حزب توده به اعلیحضرت و اربابانش علنا دشنام می دهند، تف می اندازند و توهین می کنند.
در وصیت نامه شان می نویسند که تک تک سلول های شان توده ای است و اگر هزار بار هم زنده شوند، سرسپرده توده خواهند بود. 


می توان گفت که پهلوانان توده و حزب توده در آن زمان، پهلوانان ایدئال ـ رئال بوده اند.
سیاوش در واقع پهلوانان توده را در مفهوم حماسی ـ اساطیری ـ تاریخی ـ ملی «آرش» تجرید کرده است و نه ایدئالیزه.

پ



 زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده
 

هوشنگ ابتهاج وقتی مرتضی کیوان را به عنوان آتش سوزان ایدئالیزه می کند که کیوان از سر تا پا آتش است.
کیوان نیازی به ایدئالیزاسیون ندارد.
کیوان و صدها تن از دیگر پهلوانان توده و حزب توده، همه از دم، ایدئال و رئال همزمان اند.
یعنی ایدئال سلب ایدئالیته گشته اند.
چون رئالیته ی ایدئال به معنی پایان ایدئالیته آن است.

ت


 زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده
اشعاری که سیاوش و سایه پس از امحای حزب توده توسط جانیان و جلادان جماران و جمکران سروده اند، مرثیه اند و نه حماسه.
مثلا مرثیه سایه در سوگ احسان طبری، شعر زیبای او تحت عنوان «سماع سرد»، اشعار سیاوش تحت عنوان «مهره سرخ» و «طلوعی با خورشید های خاموش» و غیره، در مقایسه با اشعار آندو پس از کودتای کثیف ۲۸ مرداد، محتوای بکلی دیگری دارند.
اگرچه همه بدون استثناء، شاهکار اند. 

ث
زال 
در تنهایی مغموم 
کز کرده
این شعر جلال جوان اما از علمیت و عقلیت (راسیونالیته) عظیم حیرت انگیزی برخوردار است.
جلال جوان در ورای بمباران های ایده ئولوژیکی بی امان طبقه حاکمه خونریز و خونخوار سیر می کند.
یعنی در ورای نمود ها، بود ها را کشف می کند.
در ورای پدیده های عوام بین عوام فریب، ماهیت ها را ملاک و معیار قرار می دهد.

این بدان معنی است که او به  توطئه های تبلیغاتی جانیان جماران تره حتی خرد نمی کند.
انگار نه انگار که تعدادی از پهلوانان تود،ه غسل توبه ریخته اند.
در شوهای تله ویزیونی شرکت کرده اند.
به خیانت های نکرده خود اقرار کرده اند.
در اثبات برتری خرافات عهد عتیق بر عالی ترین دستاورد های علمی و فلسفی در سنت گالیله صحه گذاشته اند.

ما جلال پیر را می شناسیم و برخی از اشعار او را تحلیل کرده ایم.
ولی این درایت فلسفی ـ عقلی و این کفایت اسلوبی را هرگز نمی توانستیم از او انتظار داشته باشیم.

این شعر کوتاه جلال جوان، بلحاظ کیفی در حد آرش کمانگیر سیاوش کسرایی است.

سؤال این است که  اشعاری استثنائی از این قبیل چگونه سروده می شوند؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر