میم حجری
نون نوشتن
محمود دولت آبادی
نه.
خصلتها تازه نیستند، حادث نشده اند،
و اتفاقاً بسیار قدیم اند.
دزدی، ارتشاء، مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاهگذاری، فرومایگی و دونمایگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حسّ مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تلقّی یک شبه ره صدساله رفتن، حقد (کینه) و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواری پذیری تا حدّ یک سگ در مقابل قبلهٔ قدرت، چشم بستن بر ستمی که روا بر دیگری می شود و شانه خالی کردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دو دستی چسبیدن، دروغ گفتن، ریا کردن،
و در
همه حال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشمها را
به روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نیکی را خوار شمردن ...
·
شیوه های عمل و اعمالی که محمود
دولت آبادی به عنوان خصایل ثابت و همیشه همان (احمد شاملو) قلمداد می کند و به مثابه
چیزهای نهفتی ـ نهادی و لایتغیر به خورد خلایق می دهد، همه از دم پدیده های دیر آشنای
اجتماعی اند.
·
همه این اعمال و شیوه های عمل، ریشه
اجتماعی ـ اقتصادی دارند.
·
امتحانش دشوار نیست.
·
این چیزها به محض تغییر بنیادی جامعه
و حتی با تعویض دولت های وابسته به طبقه حاکمه واحد، تغییر می یابند.
·
بنا به روایت قدما، در دوره حکومت کوتاه
دکتر محمد مصدق، برسمیت شناسی آزادی بیان و
مطبوعات در جامعه، سبب می شود که خیلی ها از ارتکاب خیلی از معاصی پرهیز کنند.
·
مثلا رشوه نگیرند و ندهند.
·
چون امکان آن می رود که فردا عکس و
نام مبارک شان و مبلغ رشوه در روزنامه های کشور منتشر شوند و رشوه گیران رسوا شود.
·
روشنگری فقط شعور اعضای جامعه را دگرگون
نمی سازد.
·
روشنگری ضمنا خود جامعه را و مناسبات
اجتماعی را دستخوش تحول می سازد.
·
محمود دولت آبادی آخرین کسی است که
از این حقیقت امر بی خبر باشد.
·
ما برای روشن شدن مسئله، خصلت های
کذائی مردم را مورد بررسی قرار می دهیم تا مسئله حداقل برای خودمان روشن شود:
1
دزدی
·
دزدی به چه معنی است؟
2
دزدی
·
دزدی یعنی از آن خود کردن مخفیانه
ی اموال همنوعان خویش.
·
سؤال این است که علل دزدی چیستند؟
3
دزدی
·
به زعم محمود دولت آبادی، دزدی
خصیصه و خصلتی است که در نهاد و «نهفت» اعضای جامعه، نهاده شده است.
·
فرض را بر آن بگذاریم که حق با او
ست.
·
سؤال این است که سوبژکت این خصیصه
و خصلت چیست و یا کیست؟
·
چه قوه ای، چه مرجعی و یا چه اوتوریته
ای این خصیصه را در نهاد و نهفت اعضای جامعه گذاشته است؟
4
دزدی
·
محمود دولت آبادی به احتمال قوی،
مذهبی نیست.
·
لائیک است.
·
اگرچه بلحاظ جهان بینی فرقی با دکتر
محمود احمدی نژاد و علامه های دیگر ندارد.
·
یعنی بسان آنها جهان بینی ایدئالیستی
ـ عینی دارد.
·
و بسان آنها وارونه بین و وارونه اندیش
و وارونه نما ست.
·
همه چیز جامعه و جهان در آئینه ضمیر
این جماعت، روی کله شان قرار دارند.
·
یعنی پا در هوا و سر در زمین اند.
5
دزدی
·
اگر خدا و مأمورین زبان نفهم خدا (قضا
و قدر و جن و ملک) این خصلت ها و خصیصه ها
را در نهاد و نهفت اعضای جامعه ننهاده اند، کی نهاده است؟
6
دزدی
·
ابنای بشر که دزد مادر زاد نیستند.
·
دزدی اصلا نمی تواند مادر زادی،
خدا دادی و یا طبیعت دادی باشد.
·
دزدی پدیده ای اجتماعی و لاجرم، اکتسابی
است.
·
دزدی در جامعه آموزش داده می شود و
آموخته می شود.
·
سؤال این است که چرا دزدی کسب
ضرورت می کند، در روح و روان اعضای جامعه ای مقبول می افتد، به رسمیت شناخته می شود،
جامه عمل می پوشد و نسل به نسل انتقال می
یابد؟
7
دزدی
·
قبل از پاسخ به این پرسش ها، باید
با اطمینان تجربی و منطقی آهنین گفت که محمود دولت آبادی، اشتباه می کند:
·
همه اعضای جامعه، منهای پارسایان
استثنائی از قبیل محمود دولت آبادی و جلال آل احمد و احمد شاملو و خمینی و دکتر محمود
احمدی نژاد و کوسه و کروب و موسوی اردبیلی و هردنبیلی و نوادر دیگر روزگار، دزد
نیستند، دزدی نمی کنند، دزدی هم در نهاد و نهفت آنها، نهاده نشده است، بلکه ـ چه
بسا ـ قربانیان مظلوم و بی پناه دزدی و دزدان اند.
·
درد طبقاتی محمود دولت آبادی و
احمد شاملو و روشنفکران با عبا و بی عبای طبقه حاکمه انگل و پتیاره این است که در
برج عاج آسمان خراش خود نشسته اند و از پنجره برج عاج خود، جامعه را تماشا می کنند و همه کس به چشم شان
هیئت مور و ملخ به خود می گیرد.
·
به همین دلیل، این جماعت روشنفکر
برج عاج نشین طبقه حاکمه به تحقیر توده می پردازند و از پنجره برج بلند خود تف بر «مور
و ملخ» می اندازند.
8
کلیدر
این جماعت به دو چیز عادت دارند:
نکبت وقدرت.
نکبت را با قناعت تحمل می کنند و قدرت را با
ترس و پرستش.
حتی اگر کسی پیدا شود که یک روز بخواهد این
مورچه ها را
از روزگار نکبتی شان نجات بدهد، اول باید
قدرتمند شود.
و باید بتواند روی گردشان سوار شود
وبا تازیانه آنها را از میدان نکبتی شان
براند.
·
این سخنان کاراکتری در کلیدر می
تواند از نمایندگان فاشیسم و یا فوندامنتالیسم باشد.
·
از جلال آل احمد و یا احمد شاملو باشد.
·
از شوپنهاور، نیچه و هیتلر و بوش و
برلسکونی و سارکوزی باشد.
·
توده مولد و زحمتکش در این جفنگ حریف
در کلیدر، بی شرمانه تحقیر می شوند.
·
بانیان بی ادعا و بی نام و نشان جامعه
بشری، به مثابه موجودات نکبت زده تصور و تصویر می شوند.
·
جالب تر اما راه حل نیچه ئیستی ـ
فاشیستی ـ فوندامنتالیستی حریف در کلیدر است:
·
راه نجات «مور و ملخ» از نکبت نهادی ـ «نهفتی»، ظهور رضا شاهی،
آدولف هیتلری، خمینی و خامنه ای و کوسه و کروب و قلدر قهار تازیانه به دست بی رحمی
قلمداد می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر