ویرایش
و تحلیل از
مسعود
بهبودی
ببخشين،
ماسک قدرت خدمتتونه
(برلين ـ 15 فوريه 2008)
(برلين ـ 15 فوريه 2008)
ادامه
آره
بابا،
چيز بدی نيس قدرت
ازَش
نمی تونی دل بکنی
تا
تيغت می بره، حفظش کن
و گرنه
کارت می کشه به خايه مالی
يا
التماس
·
در این بند شعر جلال، مخاطب او
معرفی می شود:
·
اگر جلال را واعظ تصور کنیم،
پامنبری او معرفی می شود:
·
مخاطب جلال در این شعر، فرد
قدرتمندی است.
·
اوتوریته است.
·
این شعر اما شعر معمولی نیست که به
این آسانی ها، تفسیر و تحلیل شود.
·
این شعر سرشته به شوخی و طعنه و
طنز است.
·
جلال اصلا مخاطب مشخص ندارد.
1
آره
بابا،
چيز بدی نيس قدرت
ازَش
نمی تونی دل بکنی
تا
تيغت می بره، حفظش کن
و گرنه
کارت می کشه به خايه مالی
يا
التماس
·
خواننده از این بند شعر جلال، در
هر صورت، به این نتیجه غلط می رسد که گویا اوتوریته مادر زادی است:
·
از دو صورت، قصه خالی نیست:
الف
·
یا اوتورتیه ای هستی.
·
قدرت مندی.
ب
·
یا تحت سلطه ی اوتوریته ای بسر می
بری.
·
فاقد قدرتی.
2
آره
بابا،
چيز بدی نيس قدرت
ازَش
نمی تونی دل بکنی
تا
تيغت می بره، حفظش کن
و گرنه
کارت می کشه به خايه مالی
يا
التماس
·
توصیه جلال ـ در تحلیل نهائی ـ این
است که اگر قدرتمندی، قدرتت را حفظ کن و توسعه بده.
·
در غیر این صورت، کارت به چاپلوسی
و تملق و التماس به این و آن می کشد.
·
جلال البته در این شعر قصد تفنن و
شوخی و مزاح دارد.
·
او این شعر را احتمالا برای خواندن
به غریبان غربت فرنگ سروده و خوانده است.
·
افسار روشنفکر همیشه به دست مصرف
کننده محصول کار فکری و هنری او ست.
·
اگر روشنفکر به ساز مصرف کننده
نرقصد، به جای درو کردن خرمن هورا، اخم و تخم و بی اعتنائی به نصیب خواهد برد.
·
«مستمع صاحب سخن را» می کشد دنبال خویش.
3
آره
بابا،
چيز بدی نيس قدرت
ازَش
نمی تونی دل بکنی
تا
تيغت می بره، حفظش کن
و گرنه
کارت می کشه به خايه مالی
يا
التماس
·
آنچه جلال نمی داند، روند و روال
کسب و حفظ و توسعه اوتوریته است.
·
همانطور که ذکرش گذشت، اوتوریته را
باید بطور مشخص و ضمنا در رابطه با حاکمیت (برخورداری) مورد بررسی قرار داد:
4
·
مادر و پدری که در چارچوب خانواده ـ
به مثابه سلول اساسی جامعه ـ اوتوریته طبیعی
بی چون و چرا هستند، دیری نمی کشد که کودکان برای شان تره حتی خرد نمی کنند.
·
یکی از دلایل تخریب جسمی، روحی و روانی
غریبان در غربت فرنگستان هم همین است:
الف
·
کودک، دیری نمی کشد تا متوجه شود که
مادر و پدرش در دیار غربت، حرف زدن به زبان «حاتم طائی» را بلد نیستند و حتی به
حمایت آنها در خیلی جاها محتاجند.
ب
·
کودک رفته رفته به تمسخر طرز حرف
زدن اوتوریته (مادر و پدر) می پردازد.
·
یکی از دلایل تحمیل تمرین و آموزش زبان
مثلا ترکی، فارسی و عربی به کودکان در غربت فرنگ از سوی «اوتوریته» های متزلزل،
شاید هم همین وضع سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی آنها باشد:
·
در زمینه زبان ترکی، فارسی و یا
عربی، اوتوریته های سلب اوتوریته شده، علامه محسوب می شوند و می توانند کودک خود
را مرتب تصحیح کنند، آموزش فرمال بیهوده دهند و باد کنند.
ت
·
کودک پس از مدتی از حد تمسخر طرز
سخن گفتن اوتوریته به زبان حاتم طائی، پا فراتر می نهد و طرز تفکر و اتیک (اخلاق)
و استه تیک (سلایق و علایق زیبائی شناسی) او را به ریشخند می گیرد.
·
یکی از دلایل احساس بی پناهی، بیکسی
و تنهائی عنقریب غریبان غربت فرنگ همین است:
·
کودک چنان از اوتوریته ی «عقب
مانده از قافله حاتم طائی» می گریزد که چه بسا سالی یک بار هم سراغی از مادر و پدر
پیر و محتاج نمی گیرد.
5
آره
بابا،
چيز بدی نيس قدرت
ازَش
نمی تونی دل بکنی
تا
تيغت می بره، حفظش کن
و گرنه
کارت می کشه به خايه مالی
يا
التماس
·
به همین دلیل، اجرای اندرزهای جلال،
آسان نیست.
·
اوتوریته را نمی توان به این آسانی
ها حفظ کرد.
·
تیغ قدرت طولی نمی کشد که کند می
شود و به درد بریدن بستنی و کیک حتی نمی خورد.
·
تملق و چاپلوسی و عجز و التماس به
همین دلیل، پیش برنامه ریزی شده است.
·
این سیر و سرنوشت اوتوریته را می
توان در زمینه های مشخص دیگر نیز مورد تأمل قرار داد.
·
جلال نه رئالیستی می اندیشد و نه راسیونالیستی.
·
این ضعف دیرین روشنفکران دیار عه «هورا»
و عا «شورا» ست.
6
جای
لفت و ليسُ
باز
می ذاره قدرت
ما
شريکيم
به
ضعيف نياز داره قدرت
ما
ضعيفيم
به
ترس نياز داره قدرت
ما
ترسوییم
به
زور نیاز داره قدرت
ما
زورگوییم
·
حالا معلوم می شود که مخاطبی در
بین نیست.
·
جلال سودای نقد اوتوریته انتزاعی
را در سر دارد و خود و امثال خود را اوتوریته ستیز تلقی می کند:
·
در همین بند شعر، وضع روحی و روانی
خود شاعر در ارتباط با اوتوریته های امپریالیستی آشکار می گردد:
·
اثر فکری و یا هنری هر کس، آئینه وضع
روحی و روانی او ست:
7
جای
لفت و ليسُ
باز
می ذاره قدرت
ما
شريکيم
لفت و لیس
کاسه
لیسی
به بازمانده ٔهر چیز راضی شدن و خوردن
سرکیسه کردن
·
معنی تحت اللفظی:
·
قدرت (اوتوریته) جای کاسه لیسی را
باز می گذارد.
·
ما هم تمکین می کنیم و به کاسه
لیسی تن در می دهیم.
·
جلال اکنون به انتقاد از خود و
امثال خود می پردازد.
·
کسب و کار روشنفکران کشور عه «هورا»
همیشه از همین قرار است:
·
وقتی می خواهند رجز خوانی کنند،
امثال خود را فراموش می کنند:
·
شاملو هرگز نمی گوید:
·
ما بامداد اول و آخر ایم.
·
ما شرف کیهانیم.
·
چنان زیباییم که الله اکبر وصفی است
ناگزیر که از ما می کنی.
·
ما هابیلیم.
·
بلکه می گوید:
من بامداد اول و آخر ام.
من شرف کیهانم.
چنان زیبایم که الله اکبر وصفی است ناگزیر
که از من می کنی.
من هابیلم.
·
ولی وقتی نوبت به انتقاد می رسد:
·
پای همه از خرد تا کلان به میان
کشیده می شود.
·
آن سان که بامداد اول و آخر و شرف
کیهان و زیبای محض و هابیل، در انبوهه جماعت گم می شود.
8
به
ضعيف نياز داره قدرت
ما
ضعيفيم
به
ترس نياز داره قدرت
ما
ترسوییم
به
زور نیاز داره قدرت
ما
زورگوییم
·
«انتقاد از خود جلال» اینجا این
است که اوتوریته برای اعمال اوتوریته به ضعیف و ترسو و زورگو احتیاج دارد و ما به
ساز او می رقصیم و با ضعف و ترس و زورگوئی مان زمینه را برای اعمال اوتوریته و
تحکیم و توسعه مواضع اوتوریته فراهم می آوریم.
·
ایراد بینشی جلال، اولا این است که
او از تز «درک ماتریالیستی تاریخ» بی خبر است.
·
جلال اینجا زیر علم سیاه «درک ایدئالیستی
تاریخ» سینه و زنجیر می زند، نوحه می خواند و اشک می ریزد:
9
جای
لفت و ليسُ
باز
می ذاره قدرت
ما
شريکيم
به
ضعيف نياز داره قدرت
ما
ضعيفيم
به
ترس نياز داره قدرت
ما
ترسوییم
به
زور نیاز داره قدرت
ما
زورگوییم
·
جلال پیوند دیالک تیکی قدرت با حاکمیت
را، پیوند دیالک تیکی زیربنای اقتصادی با روبنای ایده ئولوژیکی را فراموش کرده
است.
الف
·
جلال خیال می کند که خود او و
امثال او داوطلبانه خرده ریزه های سفره طبقه حاکمه را بسان مرغ و خروس از لا به
لای خاک و خاشاک و خس می جویند.
ب
·
جلال خیال می کند که ریشه ضعف خود
او و امثال او نه عینی، نه طبقاتی، بلکه سوبژکتیو و فردی است.
ت
·
جلال خیال می کند که ترس حلقه اول
زنجیر زندگی خود او و امثال او ست.
پ
·
جلال نمی داند که پدیده و روند های
پسیکولوژیکی همه از دم ثانوی اند.
·
معلول شرایط اجتماعی عینی اند.
ث
·
خود او و امثال او همیشه ترسو
نبوده اند.
·
ترس به ضرب شلاق نان و نام و جان به
خود او و امثال او تحمیل شده است.
·
ترس نتیجه تجربه شرایط هولناک ترس
انکیز است.
ج
·
حیرت انگیزتر اما زورگو قلمداد کردن خود و امثال خود است:
به
زور نیاز داره قدرت
ما
زورگوییم
·
شاید اشتباهی روی داده و منظور
جلال نه زورگوئی، بلکه زور شنوی بوده است.
·
تمکین به زور بوده است.
·
و گرنه خود او و امثال او هرگز به کسی
زور نگفته اند.
·
زورگوئی اصلا در طبیعت خود او و
امثال او نیست.
·
شاید منظور جلال چماق طبقه حاکمه گشتن
است:
·
ابزار زورگوئی طبقه حاکمه گشتن
است.
·
زورگوئی به نیابت از طرف طبقه
حاکمه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر