که محال است ته قصه به حاشا برسد
• معنی تحت اللفظی:
• چنان ـ چشم در چشم ـ غرق تماشای تو هستم که انکار پایان قصه محال است.
1
• کشف منظور شاعر از این بیت، آسان نیست.
• فرم شعر، سنتی است.
• این شعر ظاهرا غزل است.
• طرز تبیین شاعر اما پست مدرنیستی است.
• بدین طریق و با این ترفند، از ذلت، فضیلت سرهم بندی می شود.
• پیش شرط فهم منظور شاعر، صرفنظر از متن شعر است.
• برای اینکه شاعر نمی خواهد به تبیین منطقی نظر خویش مبادرت ورزد.
• شاید دلیلش فضلفروشی مد روز باشد.
• نمایندگی پست مدرنیسم (پسا مدرنیته) باشد.
• شاعر خیال می کند که مبهمگوئی هنر است.
• هنر که سهل است، شق القمر است.
• این پست مدرنیسم وطنی است که از ذلت، فضیلت می سازد و به مثابه اطعمه معنوی در آخور خلایق خرفت سر به زیر می ریزد.
2
چشم در چشم، چنان غرق تماشای تو ام
که محال است ته قصه به حاشا برسد
• برای معنی کردن این بیت شعر، باید در کارگاه عقل اندیشنده را تخته کرد و بدون دستیاری عقل، یعنی از طریق خیالبافی به تفسیر این بیت خطر کرد.
• فقط به این طریق و با این ترفند می توان معنی مفهوم من در آوردی «چشم در چشم محو تماشای کسی شدن و محالیت رسیدن ته قصه به حاشا (انکار)» را کشف کرد.
• حتی در تمامی غزلیات خواجه خردستیز شیراز نمی توان به بیتی با اینهمه ابهام و خردستیزی برخورد کرد.
3
چشم در چشم، چنان غرق تماشای تو ام
که محال است ته قصه به حاشا برسد
• تخیل بادپا پس از تلاش عرقریز می تواند به استنباط زیر از این بیت شعر رسد:
• چنان در آئینه چشم درون محو تماشای جمال تو هستم که پایان قصه (مثلا دریدن لباس از تن یکدیگر و لت و پار کردن یکدیگر) غیر قابل انکار بنظر می رسد.
• این ولی استنباطی در غیاب عقل اندیشنده است.
4
آنچه از مستی و انگور سرودند، نشد
پلک وا کن که غزل باز به معنا برسد
• منظور شاعر پست مدرن احتمالا این است که هر چه در زمینه شراب و مستی سروده اند، کار ساز نشده است.
• چشم باز کن تا من از شراب چشمانت مست شوم و زندگی ام معنا کسب کند.
• اگر منظور شاعر همین باشد، این تکرار سمتگیری ایراسیونالیستی احمد شاملو و امثالهم است:
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر کشیدم از آستان یاس:
«آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم.»
• معنی تحت اللفظی:
• شبی از در وارد شد.
• دوش گرفته بود.
• موهایش خیس و درهم برهم بودند و بوی خزه می دادند.
• در سینه اش دو ماهی بود و در دستش یک آئینه.
• من از آستان در بانگ برداشتم:
• «ای یقین گمشده، پیدایت کردم و دیگر گمت نخواهم کرد.»
• سکس برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی واپسین) معنای زندگی است.
• یقین گمشده است.
• کعبه آرزو و آمال است.
• مغز این جماعت از کله به لیفه شلوار منتقل شده است.
• سکس ولی چند ثانیه و یا چند دقیقه و اگر مواد مخدر به خدمت گرفته شود، چند ساعت می تواند به زندگی تهی از معنا و محتوا، «معنا و محتوا» ببخشد.
• به همین دلیل نیهلیسم پیش برنامه ریزی شده است.
• نیهلیسمی که بطور قانونمند، نیهلیسم اخلاقی را به دنبال می آورد.
5
آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
• روابط عاشقانه از هم گسسته اند:
• یکی از دو طرف رفته و دیگری تنها مانده است.
• تو نرو.
• این دفعه، بگذار که کار به جدائی نکشد.
• شاید یکی دیگر از دلایل میم، محتوای همین بیت باشد:
• زن از نر مصرانه می خواهد که نرود، بماند و مانع گسست رابطه فی مابین گردد:
در این شعر رضوان،
ذلت زنان ایران
ذلت زنان ایران
انعکاس می یابد:
ذلت مادی زنان
و
ذلت معنوی آنان که
نتیجه ی نهائی ذلت مادی آنان است.
ذلت مادی زنان
و
ذلت معنوی آنان که
نتیجه ی نهائی ذلت مادی آنان است.
6
آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
• فیس آباد آزمایشگاهی برای آشنائی با مسائل سکنه جهنم ایران است:
• مسئله استراتژیکی اکثریت قریب به اتفاق زنان فیس آباد (احتمالا زنان متعلق به طبقه حاکمه و اقشار بینابینی) همین است:
• چسبیدن کنه واره و به هر قیمت به جنس مخالف.
• التماس مصر و مستمر برای حفظ رابطه ای که رابطه نبوده و نیست و نخواهد بود.
• به قول فروغ:
چراغ های رابطه تاریک اند
• رابطه ها پوسته های تهی و توخالی اند.
• سؤال این است که چرا و به چه دلیل؟
• ضمنا ایراد منطقی و تجربی این التماس شاعر چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر