۱۳۹۴ تیر ۱۷, چهارشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (54)


(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین

مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی
  
مگر مرگ، کز مرگ خود، چاره نیست
وز این بدتر از بخت پتیاره نیست.

بدو گفت شاه:
«آن بد نابکار
به پیش تو در، کی کند کارزار

یکی مرد خونریز بدکار و دزد
بخواهی ز من چشم داری به مزد!


ولیکن کنون زین سخن چاره نیست
دگر ز او، بتر نیز پتیاره نیست»

·        معنی تحت اللفظی:
·        شاه به او گفت:
·        «آن بد بدکاره که با تو نمی رزمد.
·        او مرد خونریز بدکاره و دزد است.
·        دلت می خواهد که حقوقی هم برای او بدهم؟
·        این حرف را اکنون باید گفت که بدتر از او دشمنی وجود ندارد.»

شود جای خالی و من چاره ای
بسازم نترسم ز پتیاره ای

·        معنی تحت اللفظی:
·        عرصه از او تهی می شود و من بی هراس از دشمنی، چاره سازی می کنم.

چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست .

 
·        معنی تحت اللفظی:
·        می دانی که مرگ امری جبری است و بدتر از پیری، آفتی وجود ندارد.

نباید که اندر نهان چاره ای
بسازد گزندی و پتیاره ای

·        معنی تحت اللفظی:
·        او نباید که مخفیانه تدبیری بیندیشد و گزند و بلائی بر سرمان بیاورد.  

نگر تا چگونه کنی چاره ای
کزان گم شود زشت پتیاره ای

·        معنی تحت اللفظی:
·        سعی کن چناه تدبیری بیندیشی که در نتیجه آن، دشمن زشتی از بین برود.

تخواره که در جنگ غمخواره بود
یلان سینه را زشت پتیاره بود

 تخواره 
 از تبار جمشید 
 فرزند زواره بود.

·        معنی تحت اللفظی:
·        تخواره که غمخواری در جنگ بود، برای سینه پهلوان آفت زشتی بود.

دو چشم من چنین پتیاره دیده
چرا پرخون ندارم هر دو دیده

·        ·        معنی تحت اللفظی:
·        دو چشم من که دشمنی از این دست دیده اند، چرا پرخون نباشند.

پتیاره
موجودی اهریمنی  
که در پی تباه کردن آثار و آفریدگان اهورمزدا پدید آمده باشد
دیو
 مخلوق اهریمنی

همانا شنیدستی آوای سام
نبد در زمانه چون او نیکنام

نخستین بطوس، اندرون اژدها
که از چنگ او کس نگشتی رها

دگر سهمگین دیو بد بدگمان
تنش بر زمین و سرش بآسمان   

دو پتیاره زینگونه بیجان شدند
ز تیغ یل سام بریان شدند
.

·        معنی تحت اللفظی:
·        صدای سام به گوش رسید.
·        سامی که در نیکنامی نظیری نداشت.
·        دو موجود اهریمنی زیر به ضرب شمشیر سام به قتل رسیدند:
·        اولی اش بطوس بود که روحی اژدها واره داشت و از چنگ او کسی نمی توانست نجات یابد.
·        دومی اش دیو مهیب بداندیشی بود که تن برروی زمین و سر در آسمان داشت.   

برون شد (رستتم)  به نخجیر، چون نره شیر
کمندی به دست،  اژدهائی به زیر

به دشتی کجا داشت چوپان گله
بدانجا گذر داشت شیر یله

سه روزش همی جست از آن مرغزار
همی کرد بر گرد اسبان شکار

چهارم بدیدش گرازان به دشت
چو باد شمالی بر او برگذشت

درخشنده زرین یکی باره بود
به چرم اندرون زشت پتیاره بود
.

·        معنی تحت اللفظی:
·        رستم ـ سوار اژدهائی و با کمندی در دست ـ بسان شرزه شیری برای شکار به دشت رفت.
·        دشتی که در آن چوپانان گله داشتند و محل گذر شرزه شیران بود.
·        رستم سه روز در آن زمین سبز و خرم در راه بود و مشغول جستجو و شکار اسب ها بود.
·        روز چهارم اسبی را در دشت دید که بسان باد شمال ـ گرازان ـ از برابرش گذشت.
·        اسب زرین و رخشنده ای که اندرونی زشت و اهریمنی داشت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر