۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (13)


سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین

شهریار و شأن نزول شعر
«علی ای همای رحمت»

بالاخره نوشتن شعر تمام شد
آرامش به وجودم برگشت.
شعر را مرور کردم.
بعضی ابیات خیلی زیبا می نمود:
«بجز از علی که آرد پسری ابوالعجایب
 
که علم کند به عالم شهدای کربلارا»

·        در این جملات شهریار، حقیقت امر مهمی تبیین می یابد:
·        هر مولد هر چیزی، همیشه و همه جا عاشق و دلباخته محصول کار خویش است.
·        بخشی از عشق مادر ـ پدر به فرزند نیز به همین دلیل است:
·        مادر ـ پدر از مشاهده محصول کار خویش (تولید مثل و تغذیه و آموزش و پرورش فرزند) غرق لذتی اصیل می شوند.
·        مادر ـ پدر عاشق ترین افراد نسبت به فرزند خویش اند.

·        عشق و علاقه شهریار و هر شاعر دیگر به هر شعر خویش نیز به همین دلیل ماتریالیستی ـ تاریخی است.
·        به همین دلیل هم است که هر شاعری هر شعر خود را می تواند صدها بار بخواند، بی آنکه از آن سیر و خسته شود.
·        شهریار بیشک نسبت به همه اشعار خود همین حرف را زده است.
·        شهریار شعر بمراتب زیباتری ازا ین شعر معیوب «علی ای همای رحمت» دارد.

1
احساس کردم که این اشعار بخشی از روحم بود
 که در این چند روز اسیر و بعد آزاد شده بود.

·        شهریارا، این چه حرفی است!

·        هر شعری جزو روح هر شاعری است.
·        جسم شاعر که در سرایش شعر نقش مهمی ندارد.
·        جسم شاعر در نگارش شعر وارد عمل می شود.

·        اصولا هر اثر هنری در بستر دیالک تیکی از جسم و روح تشکیل می شود:
·        هر اثر هنری مادیت یابی روح است.

·        این حقیقت امر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی را می توان در تندیس به بهترین وجهی توضیح داد:
·        هر تندیسی جسمیت یابی مدل فکری ئی، ایده ای است.
·        هر تندیسی تجسم تندیس فکری و یا روحی است.
·        در هر تندیسی، روح هنرمند، ایده و مدل فکری هنرمند، در ماده نفوذ می کند، در سنگ و چوب و آهن و برنز و مس و غیره دخول می کند.
·        روح هنرمند، اندیشه و احساس و تصور و تخیل هنرمند با ماده عجین می شود.
·        با ماده به وحدت دیالک تیکی می رسد و اگر اثر هنری تحلیل دیالک تیکی شود، روح نهفته در آن، عرض اندام می کند و مصرف کننده اثر هنری را تحت تأثیر چه بسا شگرف و ژرف قرار می دهد.

2
مداد و کاغذ را زمین گذاشتم
و
با آرامش تمام
سر به بالش گذاشتم.
وقتی بیدار شدم
از تلخی سه شبانه روز بیخوابی اثری نبود.
روح و جسمم آرام بود و احساس می کردم
که به یک غیر ممکن دست یافته ام.

·        این بیانات شهریار، رئالیستی اند.

·        بهترین خواب ها را انسان ها و حتی جانوران، پس از تلاش عرقریز به نصیب می برند.
·        کار فقط مادیت بخشی به روح نیست.
·        کار فقط نفوذ اندیشه در ماده نیست.
·        کار ضمنا یک نیاز روحی ـ نوعی ـ انسانی است.
·        انجام کار به زندگی انسان معنی و محتوا می بخشد و دل او را از رضایت و لذت سرشار می سازد.

·        «آرامش جسمی و روحی» شهریار پس از سرایش این شعر نیز به همین دلیل است.
·        شهریار بلحاظ جسمی بسیار ضعیف بوده است.
·        اعتیاد اشتها را می کشد و خانه جسم را هم به آتش می کشد.

·        سرایش شعری برای شهریار به میزان بنای دیواری برای عمله ای، تعمیر اوتومبیلی برای مکانیکی (مکانیسینی)  خسته کننده است.

3
آن روز هم برای رفتن به اداره خیلی دیر شده بود.
شعر را برداشتم و چند بار مرور کردم.
در دل به خودم گفتم
که
این شعر خیلی فراتر از قدرت شعری من است.

·        این بدان معنی است که روز از نیمه گذشته است.
·        شهریار با اغراق روی این شعر هم دست به خود فریبی می زند و هم نیت عوامفریبی دارد.

·        این شعر اصلا شعر قوی و زیبائی نیست.
·        ضمنا عناصر مهم محتوائی و صوری و ساختاری این شعر عمدتا نه به شهریار، بلکه به حافظ تعلق دارند.

·        شاید شهریار خودش متوجه نباشد.
·        شهریار به روایاتی نسبت به خود دچار توهم شدید بوده است و خیال می کرده که شاعر خیلی خردمند و نیرومندی است.
·        سیر و سرگذشت آدم یک چشم در کشور کوران همیشه از همین قرار است.  

4
بلافاصله آن شعر را که به نظرم گوهر گرانبهائی می آمد
 در شش نسخه پاکنویس کردم:

1
یک نسخه در لای لحاف تشک

2
یک نسخه در بین اشعار پاکنویس شده

3
یک نسخه در جیب پالتو

4
 و
 یک نسخه را همراه خود برداشتم

و
زودتر از قرارهای همیشگی
خودم را به قهوه خانۀ دروازه غار رساندم.

·        همین لاطائلات شهریار حاوی یک دنیا اطلاعات راجع به جهان بینی و پسیکولوژی او و سطح توسعه فکری و فرهنگی  او ست:

الف

بلافاصله آن شعر را که به نظرم گوهر گرانبهائی می آمد
 در شش نسخه پاکنویس کردم:

·        این شعر بنظر شهریار «گوهر گرانبهائی» جلوه می کند.

·        با گوهر گرانبها چه باید کرد؟

ب
·        اولین کاری که شهریار با گوهر گرانبهایش می کند، پاکنویس کردن آن در 6 نسخه است.
·        این به معنی تضمین ششباره این شعر است.
·        تا اگر احیانا نسخه ای از آن گم و گور شد، شاعر دچار فاجعه نشود.

ت 
بلافاصله آن شعر را که به نظرم گوهر گرانبهائی می آمد 
 در شش نسخه پاکنویس کردم:
 
1
یک نسخه در لای لحاف تشک 

2
یک نسخه در بین اشعار پاکنویس شده

 
3
یک نسخه در جیب پالتو
 
4
 و
 یک نسخه را همراه خود برداشتم

·        جمله بندی بزرگ ترین شاعر کشور عه «هورا» را باش:
·        فعل لازم برای سه جمله مفقود می شود:
·        خواننده اگر منطقی بیندیشد، به این نتیجه خواهد رسید که یک نسخه از آن در لای لحاف تشک پاکنویس می شود، یک نسخه از آن  در بین اشعار پاکنویس شده، پاکنویس می شود و نسخه سوم از آن در جیب پالتو پاکنویس می شود.
·        فعل مفقود در این سه جمله شهریار، «قایم کردم» بوده است.

پ
·        سؤال اول حریفی این بوده که دو نسخه دیگر را شهریار کجا قایم کرده است؟

·        شاید در لنگه کفشی و یا لیفه شلواری.
·        کس چه می داند.
·        همه که جزو اولیاء الله نیستند تا علم غیب داشته باشند.

ث
·        سؤال دوم این است که چرا شهریار شعر را قایم می کند؟

ج
·        شاید دلیلش این باشد که این شعر برای شهریار، «گوهری گرانبها» ست و گوهر را هم باید قایم کرد تا کسی کش نرود و میلیونر نشود.

ح
·        این دلیل اما چندان قوی نیست.
·        قایم کردن در لای لحاف تشک ایده بدی نیست، ولی قایم کردن در بین اشعار پاکنویس شده و جیب پالتو، نسنجیده است.
·        چون سارق الاشعار ـ قبل از همه ـ سری به اشعار پاکنویس شده می زند و دستی هم به جیب پالتو می کند.

خ
·        در این نحوه رفتار شهریار با شعر و یا گوهر گرانبها، به احتمال قوی روانشناسی معتادان به تریاک و هروئین آشکار می گردد.
·        تریاک و هروئین برای آنها هم چیزی در حد گوهری گرانبها ست و هم حفظ آن برای شان ضرورت حیاتی ـ مماتی دارد.

·        شهریار در اعماق روان وابسته به افیون خود، شعر «علی ای همای رحمت» را با بسته کوچکی تریاک و هروئین یکسان تصور می کند و با آن همان رفتاری را می کند که با بسته تریاک و هروئین باید کرد.

5
راستش می خواستم
هرچه زودتر
این شعر را برای دوستان شاعرم بخوانم.

·        از همین شتاب و بی تابی شهریار در زمینه قرائت شعر به دوستان می توان به عشق و علاقه هر کس نسبت به محصول کارش پی برد.
·        دلیل این عشق و علاقه مفرط به عرضه محصول کار به این و آن چیست؟  

6
·        دلیل ماتریالیستی ـ تاریخی این عشق و علاقه به محصول کار مادی و فکری خود، این است که مولد (شهریار) در آئینه ی محصول کار (شعر) خود، ماهیت انسانی خود را، خلاقیت هنری خود را می بیند، به خودشناسی می رسد و در شطی از لذت اصیل غوطه می خورد.

7
 
دوستان شاعر من شعرای بزرگی بودند 
مثل ملک الشعرا 
پژمان بختیاری

·        وقتی از توهم خود بزرگ انگاری شهریار سخن می رود، به همین دلایل است.

·        دوستان او نه شعرای پیش پا افتاده، بلکه کسانی از قبیل ملک الشعرا و پژمان بختیاری بوده اند.

·        ملک الشعرای بهار؟
·        ملک الشعرای بهار و قهوه خانه دروازه غار؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر