۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

سیری در جهان بینی رضا کاظمی (5)

اثری از 
حسین رزاقی
رضا کاظمی
(پاییز 85 )
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
رضا کاظمی
تحلیلی از شین میم شین

گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.
همسفری که دستَ‌مُ بگیره باهام بیاد توو جاده
غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدم‌ هاش
خاک بِشَن بِشینَ‌ن روو زمین."

·        شاعر در این بند شعر، دنبال همسفر ایدئال می گردد، به همان سان که در بندهای پیشین دنبال دوست و گل ایدئال می گشت.
·        همسفر را در ایام قدیم مثلا در زمان سعدی به این نیت می جستند که راه ها نا امن و مخاطره آمیز بودند.
·        پشت هر بته ای می توانست رهزنی کمین کرده باشد.

1
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.

·        در عصر حاضر کمتر کسی به دنبال همسفر می گردد.
·        سفرها چه بسا کوتاهند و راه ها امن.
·        راهزن ها دیگر نه در بیغوله ها، گردنه ها، راه ها و بیابان ها، بلکه در آسمانخراش ها نشسته اند.
·        اگر شاعری چشم بینا داشته باشد، به صرافت در خواهد یافت که هر بانکی، هر کنسرنی، هر کارخانه ای و هر شرکتی غارتکده ای است و فرم نوینی از بیغوله ها، گرنه ها، بیابان ها و کمینگاه های عهد قدیم است.

2
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.

·        از همین  مفاهیم شاعر می توان به نامعاصر بودن او پی برد.
·        شاعر انگار در قرون وسطی نفس می کشد و با  مفاهیم قرون وسطی با خواننده خود «رابطه»  برقرار می کند، بی آنکه بتواند رابطه برقرار کند.
·        شاعر انگار با مسائل زمانه خود بیگانه است.

3
گفتم:
"دنبال یه هم‌سفر.
همسفری که دستَ‌مُ بگیره باهام بیاد توو جاده
غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدم‌ هاش
خاک بِشَن بِشینَ‌ن روو زمین."

·        قاعدتا کسی که دنبال همسفر می گردد، قصد سفر دارد.
·        یعنی میان نیاز به همسفر و سفر پیوند ناگسستنی وجود دارد.
·        شاعر ولی به این پیوند منطقی واقف نیست.
·        همسفر شاعر باید دست او را بگیرد و با او برود به جاده.
·        اما نه برای سفر به جائی، بلکه برای غبارستیزی.
·        از رد قدم های همسفر غبارها باید شرم کنند و خاک شوند و نابود شوند.

4
·        اگر چنگیزخان هم به کودکان درس زندگی می آموخت به همین طریق تدریس می کرد:
·        نیست و نابود کردن هر نفسکشی که سر راه طلبه خان سبز شود.
·        نخست ستاره ها شرم کردند و مردند.
·        بعد گل ها شرم کردند و پرپر شدند و اکنون غبارها شرم می کنند و خاک می شوند.
·        حتی خرفت ترین کودکان از شاعر خواهد پرسید که مرگ ستاره و گل و غبارها چه دردی را درمان می کند تا کسی زحمت دوستیابی به خود دهد؟

5
 گفت:
"دنبال چی می‌گردی؟"
گفتم:
"دنبال یه گل.
گلی که مسئوولِ‌ش باشم
 پاش آب بریزم
 دورش تَجیر بِکِشم
شب‌پَره‌هارو ازش دوور کنم.
گلی که مسئوولم باشه
پام آب بریزه..."

·        شاعر در این بند شعر، باز هم دنبال گل می گردد، اما دیگر نه برای شرمنده سازی گل های دیگر و پرپر کردن آنها از شرم، بلکه برای گلپروری.
·        شاعر می خواهد که مسئولیت پرورش گلی را به عهده بگیرد.
·        گل را آبیاری کند، دورش معجر بکشد و شب پره ها را از آن دور سازد.
·        این وظایف مبتنی بر احساس مسئولیت شاعر اما به چه معنی اند و چه عواقبی در پی دارند؟

6
گلی که مسئوولِ‌ش باشم

·        این اندیشه را شاعر از سنت اگزوپری مؤلف «شازده کوچولو» به عاریه گرفته است.
·        احساس مسئولیت نسبت به گلی و یا نسبت به کسی از مواعظ خیلی خیلی مهم سنت اگزوپری است.
·        قصه «شازده کوچولو»  باید مورد تأمل و تحلیل همه چانبه قرار گیرد.
·        اگرچه مترجم زبردستی به نام محمد قاضی آن را ترجمه کرده بود، ولی طبقه حاکمه ترجمه دیگری از آن را به احمد شاملو محول می کند.
·        احتمال آن می رود که طبقه حاکمه می خواست تا با استفاده از محبوبیت شاملو و چپ نمائی او ایده ئولوژی نهفته در این زباله را هرچه وسیعتر در جامعه ایران اشاعه دهد.

7
پاش آب بریزم

·        ظاهرا شاعر و یا سنت اگزوپری با احساس مسئولیت نسبت به گلی و با آبیاری کردن آن احساس می کنند که به انجام کاری نایل آمده اند و زندگی شان محتوا و معنا کسب می کند.

8
 دورش تَجیر بِکِشم

·        شاعر با نرده کشیدن دور گل احتمالا مالکیت خصوصی خود را بر آن به ثبت می رساند.  
·        این درست همان منطق آخوندی است که دختر مردم را و یا پسر مردم را به همسری می گیرند و مادام العمر دورش نجیر می کشند تا حتی حق نگریستن به غیر را نداشته باشد.
·        با کشیدن نجیر از گل و یا انسان گل واره در حرف حراست به عمل می آورند، ولی در عمل آن را هویت زدائی می کنند.
·        بسان شیئی تحت مالکیت خصوصی خود در می آورند و انگ خود را بر پیشانی اش می کوبند.

9
شب‌پَره‌هارو ازش دوور کنم.

·        دور کردن حشرات از گل ها اما چه آخر و عاقبتی برای گل ها در پی دارد؟
·        شاعر ظاهرا بیولوژی نخوانده است:
·        اگر کسی حشرات را از گل ها حذف کند، عملا فاتحه بلندی بر تکثیر آنها خوانده است.
·        چون گرده نر و ماده گل ها بدون حشرات هرگز نمی توانند به همدیگر منتقل شوند و به تکثیر انواع گل ها منجر شوند.
·        پرورش گل که در آبیاری کردن و نجیرکشیدن خلاصه نمی شود.

10
گلی که مسئوولم باشه
 پام آب بریزه..."

·        بیچاره گل.
·        کسی که می خواست مسئولیت گلی را به عهده بگیرد، از گل بیچاره کنیزی برای خود می سازد تا مسئولش باشد و پایش آب بریزد.

11
·        درد بزرگ ایرانی جماعت فقر فلسفی است.
·        کمتر کسی یافت می شود که مفهومی بیندیشد.
·        کمتر کسی یافت می شود که به نقش عظیم  مفاهیم آشنا باشد که پله های شعورند.
·        دردناکی این وقوف به فقر وحشت انگیز فلسفی زمانی صد چندان می شود که به یاد آوریم که در این سامان فردوسی و بویژه سعدی زیسته، اندیشیده و افکار خود را تحریر کرده و به عبث به میراث نهاده اند. 
·        چون سطر سطر آثار سعدی به تفکر مفهومی سرشته است.

·        مراجعه کنید به تحلیل اثثار سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر