۱۳۹۳ مهر ۱۱, جمعه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (14)


تحلیلی از شین میم شین

چون چشم تو دل می ‌برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن، گنه از جانب ما نیست

·        معنی تحت اللفظی:
·        چون روی تو حتی از عزلت گزین ها دل می رباید، ما در همراهی با تو، تقصیری نداریم.

·        خواجه در پیوند معنوی و منطقی با بیت قبلی، به ایدئالیزه کردن بی شرمانه ی معشوق ادامه می دهد و گوشه نشینان را هم در جمع عاشقان معشوق انتزاعی گرد می آورد و بدین طریق، دلداگی و سرسپردگی خود به معشوق را مورد تأکید قرار می دهد. 

روی تو مگر آینه ی لطف الهی است
حقا که چنین است و در این روی، ریا نیست

·        معنی تحت اللفظی:
·        مگر روی تو آئینه ای است که مهر الهی در آن بازتاب می یابد.
·        تردیدی نیست که چنین است و در چنین روئی، جائی برای ریا یافت نمی شود.

1
·        خواجه بیت به بیت هندوانه را بزرگ تر می کند و زیر بغل معشوق انتزاعی می چپاند.
·        معشوق در این بیت به درجه ای اعتلا می یابد که رویش آئینه لطف خدا می شود.
·        روئی هم که آئینه لطف خدا باشد، نمی تواند ریا داشته باشد.

2
·        بدین طریق دوئالیسم خیر و شر تصریح می شود:
·        دوئالیسم خیر و شر به شکل دوئالیسم دوست و دشمن و ضمنا به شکل دوئالیسم صفا و ریا بسط و تعمیم می یابد.
·        از معشوق انتزاعی در طرفة العینی پرده برداری می شود و خلایق ظل الله، آئینه لطف خدا، یعنی جانشین خدا بر زمین، یعنی طبقه حاکمه را به چشم خود می بینند.
·        دشمن طبقه حاکمه ی بی ریا هم جماعتی قلمداد می شوند که مظهر تزویر و تظاهر و ریا هستند.
·        بهتر از این نمی توان دست به عوامفریبی زد.
·        بهتر از این نمی توان طبقه حاکمه را به آب زمزم شست و تطهیر کرد.

از بهر خدا زلف مپیرای، که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو را خدا، زلفت را زینت نده.
·        چون شبی نیست که ما با باد صبا مشاجره نداشته باشیم.

·        معشوقی که روی بی ریایش آئینه لطف الهی است، زلفش هم منبع عطر است، عطری که جنون آور است.

دی می ‌شد و گفتم:
« صنما عهد به جای آر!»
گفتا:
« غلطی خواجه، در این عهد، وفا نیست»

·        معنی تحت اللفظی:
·        دیروز (دیشب) می گذشت.
·        گفتم:
·        «بت من، به عهدت وفا کن!»
·        گفت:
·        «اشتباه می کنی خواجه، من به عهدی که بسته ام، وفا نمی کنم.»    

1
·        در این بیت خواجه، از ماهیت مناسبات اجتماعی در جامعه بنده داری و فئودالی پرده برمی افتد:
·        دیالک تیک عهد و وفا برای توده های مولد و زحمتکش بی همه چیز است و نه برای اعضای طبقه حاکمه.
·        اعضای طبقه حاکمه با گله برده و رعیت عهدی نمی بندند که بدان وفا کنند.
·        فریب حرف ها را نباید خورد.
·        طبقه حاکمه از طبقات تحت ستم و استثمار عهد (قول)  می گیرد تا  او را به وفای به عهد و به «مردانه» ایستادن روی حرف خویش وادار سازد.
·        ضرب المثل های معروف در جهنم مافیائی از قبیل ضرب المثل های زیر منشاء برده داری و فئودالی دارند و حاوی زهر ایده ئولوژیکی بنده داری و فئودالی اند:

«حرف مرد یکی است.»
«ما از جان می گذریم و از پیمان نمی گذریم»
و امثالهم

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر