تحلیلی
از شین میم شین
چون
چشم تو دل می برد از گوشه نشینان
همراه
تو بودن، گنه از جانب ما نیست
·
معنی تحت اللفظی:
·
چون روی تو حتی از عزلت گزین ها دل
می رباید، ما در همراهی با تو، تقصیری نداریم.
·
خواجه در پیوند معنوی و منطقی با
بیت قبلی، به ایدئالیزه کردن بی شرمانه ی معشوق ادامه می دهد و گوشه نشینان را هم
در جمع عاشقان معشوق انتزاعی گرد می آورد و بدین طریق، دلداگی و سرسپردگی خود به
معشوق را مورد تأکید قرار می دهد.
روی
تو مگر آینه ی لطف الهی است
حقا
که چنین است و در این روی، ریا نیست
·
معنی تحت اللفظی:
·
مگر روی تو آئینه ای است که مهر
الهی در آن بازتاب می یابد.
·
تردیدی نیست که چنین است و در چنین
روئی، جائی برای ریا یافت نمی شود.
1
·
خواجه بیت به بیت هندوانه را بزرگ
تر می کند و زیر بغل معشوق انتزاعی می چپاند.
·
معشوق در این بیت به درجه ای اعتلا
می یابد که رویش آئینه لطف خدا می شود.
·
روئی هم که آئینه لطف خدا باشد،
نمی تواند ریا داشته باشد.
2
·
بدین طریق دوئالیسم خیر و شر تصریح
می شود:
·
دوئالیسم خیر و شر به شکل دوئالیسم
دوست و دشمن و ضمنا به شکل دوئالیسم صفا و ریا بسط و تعمیم می یابد.
·
از معشوق انتزاعی در طرفة العینی پرده
برداری می شود و خلایق ظل الله، آئینه لطف خدا، یعنی جانشین خدا بر زمین، یعنی طبقه
حاکمه را به چشم خود می بینند.
·
دشمن طبقه حاکمه ی بی ریا هم
جماعتی قلمداد می شوند که مظهر تزویر و تظاهر و ریا هستند.
·
بهتر از این نمی توان دست به
عوامفریبی زد.
·
بهتر از این نمی توان طبقه حاکمه را
به آب زمزم شست و تطهیر کرد.
از
بهر خدا زلف مپیرای، که ما را
شب
نیست که صد عربده با باد صبا نیست
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو را خدا، زلفت را زینت نده.
·
چون شبی نیست که ما با باد صبا
مشاجره نداشته باشیم.
·
معشوقی که روی بی ریایش آئینه لطف
الهی است، زلفش هم منبع عطر است، عطری که جنون آور است.
دی
می شد و گفتم:
« صنما
عهد به جای آر!»
گفتا:
« غلطی
خواجه، در این عهد، وفا نیست»
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیروز (دیشب) می گذشت.
·
گفتم:
·
«بت من، به عهدت وفا کن!»
·
گفت:
·
«اشتباه می کنی خواجه، من به عهدی که بسته
ام، وفا نمی کنم.»
1
·
در این بیت خواجه، از ماهیت مناسبات
اجتماعی در جامعه بنده داری و فئودالی پرده برمی افتد:
·
دیالک تیک عهد و وفا برای توده های
مولد و زحمتکش بی همه چیز است و نه برای اعضای طبقه حاکمه.
·
اعضای طبقه حاکمه با گله برده و
رعیت عهدی نمی بندند که بدان وفا کنند.
·
فریب حرف ها را نباید خورد.
·
طبقه حاکمه از طبقات تحت ستم و استثمار
عهد (قول) می گیرد تا او را به وفای به عهد و به «مردانه» ایستادن روی
حرف خویش وادار سازد.
·
ضرب المثل های معروف در جهنم
مافیائی از قبیل ضرب المثل های زیر منشاء برده داری و فئودالی دارند و حاوی زهر ایده
ئولوژیکی بنده داری و فئودالی اند:
«حرف مرد یکی است.»
«ما از جان می گذریم و از پیمان نمی گذریم»
و امثالهم
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر