۱۳۹۲ مهر ۲۱, یکشنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (56)

به امید فردا روزمان را شب می کنیم و هیچ وقت یادمان نمی ماند که 
فردا همین امروز است.
دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست و یا می دانیم و می ترسیم بگوییم،  
اسمش را گذاشته ایم فردا.
فریدون سه پسر داشت
عباس معروفی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک ژیلا
میم حجری

·        عباس معروفی معروف ظاهرا آنچه را که می پندارند که می دانند، نمی دانند:

1
·        ایشان با یقینی آهنین میان مضارع و مستقبل، حال و آینده و یا امروز و فردا علامت تساوی می گذارند و نمی دانند که چه چاهی در راه مشتری «افکار»  خویش حفر می کنند.

2
·        کسی که میان مضارع و مستقبل علامت تساوی می گذارد، به مضارع بشدت خو کرده است و در واقع آرزو و ایدئال خود مبنی بر تکرار مکرر مضارع را تئوریزه و تبیین می کند.

3
·        حتی حشرات الارض می دانند که فردا نه امروز، بل روز دیگری است و به همین دلیل استراتژی پیش بینی فردا را ـ چه بسا حتی دقیقتر از بنی بشر ـ در روند تکامل میلیون ها ساله خود توسعه داده اند:

4
·        کفشدوزک ها بنا بر تحقیقات علمی حتی درجه حرارت هوا در زمستان آینده را پیش بینی می کنند و متناسب با آن از هر لحاظ تدارک می بینند.

5
·        اگر فردا، امروز باشد، امروز هم بنا بر همین منطق ضد منطقی، دیروز خواهد بود:
·        بدین طریق میان ماضی و مضارع و مستقبل علامت تساوی ایراسیونالیستی (خردستیز)  بزرگی گذاشته خواهد شد و فاجعه آغاز خواهد گشت.

6
·        آنگاه بشریت در ماضی مدام مثلا در عهد حجر درجا خواهد زد.

7
·        دلیل بطلان این یاوه معروفی ها تجارب زنده ی زندگی است:
·        دلیل بطلان این یاوه، درجا نزدن مدام بشریت در عهد عتیق است:
·        توسعه و تعالی بالنده و پرشکوه بشریت در طول تاریخ است.

8
·        اگر امروز مثل فردا و دیروز مثل امروز می بود، بنی بشر می بایستی کماکان در بیغوله ها و غارها بیتوته کند و به جای حرف زدن عرعر و عوعو کند، چه برسد به کسب شناخت و شعور و نفوذ در ظلمات قیرگون ذرات و کاینات.
  
9
·        مضارع  (امروز) در واقع پل پیوند است، میان ماضی (دیروز) و مستقبل (فردا).

10
·        ماضی در گذر از پل مضارع به مستقبل می رسد.
·        دیروز در گذر از پل امروز به فردا.
·        به همان سان که دانه در گذر از پل گل به درخت می رسد تا به جنگلی فرا روید.

11
·        ماضی در پل مضارع، نفی دیالک تیکی می شود، از جنبه های کهنه و فرسوده و میرنده اش مبرا می گردد و بر ملاط جنبه های مثبت و بالنده اش، مستقبل مجلل سر بر می کشد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر