۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (54)

بهروز خلیق
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا پارادایم‏سازی و نظریه ‌پردازی توسط انسان؟
 
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
میم حجری

سؤال سوم
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا پارادایم‏سازی و نظریه ‌پردازی توسط انسان؟

1
·        قبل از تأمل روی این سؤال عوامفریبانه طبقه حاکمه باید از خود پرسید که فرق طبیعت با جامعه چیست؟

·        اگر بر طبیعت و جامعه جبر عینی حاکم است، اگر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی و اجتماعی بطور عینی قانونمند اند، فرق آندو چیست؟
·        مرزبندی مارکسیسم ـ لنینیسم (بلشویسم) با سوسیال ـ دموکراتیسم  درست همین جا ست.

2
·        مارکسیسم ـ لنینیسم اثبات می کند که روندهای اجتماعی ـ  بر خلاف روندهای طبیعی ـ سوبژکت مند (فاعل مند) اند.
·        برای وقوع زلزله و توفان و آتشفشان بود و نبود انسان یکسان است.
·        ولی برای انجام هر کاری در جامعه، برای وقوع هر تغییر و تحول بزرگ و یا کوچک در جامعه به شرکت فعال بنی بشر نیاز بی چون و چرا هست.
·         به عبارت دقیقتر، در جامعه بشری اوتوماتیسمی حاکم نیست.

·        اما مارکسیسم ـ لنینیسم این تفاوت روندهای طبیعی با روندهای اجتماعی را چگونه توضیح تئوریکی (نظری) می دهد؟

3
·        مارکسیسم ـ لنینیسم برای توضیح چند و چون روندهای اجتماعی دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) و دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به خدمت می گیرد:
·        روندهای اجتماعی بسان روندهای طبیعی جبری (ضرور) اند.
·        به همان سان که زلزله بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی صورت می گیرد، به همان سان نیز انقلاب اجتماعی، گذار از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به نو و متعالی بنابر قوانین و قانونمندی های عینی جامعه بشری صورت می گیرد.
·        در جامعه اما بدون شرکت فعال انسان اجتماعی آب حتی از آب تکان نمی خورد.
·        در مقوله اختیار (آزادی) و سوبژکت همین نقش بنی بشر تبیین می یابد.

4
·        انسان جزئی از طبیعت است، محصول طبیعت است و به همین دلیل تحت سیطره همان قوانینی قرار دارد که دیگر موجودات زنده تحت سیطره شان قرار دارند.
·        انسان ـ به مثابه محصول طبیعت ـ اما در عین حال، قادر به شناخت قوانین عینی طبیعت و بدین وسیله و بر طبق این قوانین، قادر به نفوذ در طبیعت است.
·        انسان قادر به تبدیل جبر به اختیار است.
·        در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش تعیین کننده از آن جبر است و اختیار (آزادی) انسانی به اندازه شناخت او از قوانین عینی است.  
·        اما همین اختیار (آزادی) و سوبژکت وارگی (فاعلیت، سوبژکتیویته)  که وجه ممیزه خاص انسان است، تبیین بیواسطه خود را کجا پیدا می کند؟

5
·        این وجه ممیزه خاص انسانی تبیین خود را در تعین (مراجعه کنید به دترمینیسم) دوگانه انسان بمثابه هوموفابر و هوموانتلکتوس از سوئی و بمثابه هومودمیرگوس و هوموسمیوتیکوس از سوی دیگر پیدا می کند:
·        یعنی بمثابه موجودی روحمند، خودپو، خلاق و خودآگاه.

الف
·        هوموفابر یعنی اینکه انسان استعداد و توانائی ساختن ابزار و وسایل فنی برای غلبه بر طبیعت و بارآورسازی آن را دارد.

ب
·        هوموانتلکتوس یعنی اینکه انسان استعداد و توانائی استفاده از تفکر برای کسب معارف و نگرش را دارد.

ت
·        هومودمیرگوس یعنی اینکه انسان موجودی خلاق است.

پ
·        هوموسمیوتیکوس یعنی اینکه انسان علامتگذار و هنرمند است.   

·        انسان تنها موجود طبیعی است که خلاقیت طبیعی خود را در چارچوب فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی از آن خود می کند و این روند مادی را بلحاظ فکری، یعنی هوشمندانه در روندی معرفتی (شناختی) منعکس می سازد.

6
·        ضرورت و یا جبر، عبارت است از نوعی پیوند میان ابژکت ها، روندها، سیستم ها و غیره ی جهان مادی و یا شعور، که تحت شرایط مورد نظر، بروشنی تعیین شده و فقط بدان گونه می تواند باشد و نه بگونه ای دیگر.
·        ضرورت خصلت عینی دارد، یعنی وجودش، مستقل از ذهنیت و شعور انسانی است.
·        ضرورت منطقی بیانگر پیوند منطقی روشن میان مفاهیم، احکام و غیره است.
·        یعنی انعکاس ضرورت عینی در آئینه ضمیر آدمیان است.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

7


آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا پارادایم‏سازی و نظریه ‌پردازی توسط انسان؟

·        سوسیال ـ دموکراتیسم (رفرمیسم)  در تحلیل نهائی در دیالک تیک جبر و اختیار جبر را مطلق می کند و اختیار انسانی را و بدین طریق سوبژکت وارگی و فاعلیت انسانی را نفی می کند:
·        بزعم سوسیال ـ دموکراتیسم جامعه به خودی خود و بطور اوتوماتیک از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نو می گذرد.
·        به همان سان که زلزله بطور اوتوماتیک بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی صورت می گیرد.
·        نتیجه نهائی این می شود که انقلاب زاید است.
·        بدین طریق ضرورت روشنگری انقلابی و علمی، تشکل، بسیج  و رهبری توده ها برای ایفای نقش خویش به مثابه سوبژکت تاریخ انکار می شود.
·        می توان گفت که سوسیال ـ دموکراتیسم (رفرمیسم) دیالک تیک جبر و اختیار را به شکل دیالک تیک واره همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد و برای انسان نقشی جز تماشا قائل نمی شود.  

8

پرودون ـ مؤسس آنارشیسم

·        روی دیگر این انحراف را آنارشیسم نمایندگی می کند:
·        آنارشیسم بر خلاف رفرمیسم در دیالک تیک جبر و اختیار، اختیار (آزادی) را مطلق می کند و جبر را منکر می شود:
·        بدین طریق وولونترایسم (اراده گرائی) تبلیغ می شود:
·        انسان در قاموس آنارشیسم، مختار مطلق است:
·        قادر به انجام هر کاری است.
·        فقط باید اراده کند.

·        حق با گئورگ لوکاچ است، وقتی که می گوید:
·        «هر انحرافی و هر خیانتی با زیر پا نهادن دیالک تیک آغاز می شود.» (نقل به مضمون)       

9
آیا در حوزه تاریخ و جامعه، کشف قوانین مطرح است یا پارادایم‏سازی و نظریه ‌پردازی توسط انسان؟

·        کسی که این سؤال را مطرح می کند یا ابله باید باشد و یا عوامفریب.
·        چون پیش شرط تشکیل و تدوین تئوری در زمینه هر چیز و هر پدیده و روند، شناخت آن چیز، پدیده و روند است.
·        و شناخت معنائی جز کشف قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر آن چیز، پدیده و روند ندارد.
·        اول باید آب را در جاهای مختلف بجوشانیم و دمای جوش آب را اندازه بگیریم (پراتیک، کار، عمل، آزمون و آزمایش)، بعد متوجه شویم که آب تحت فشار جو همه جا در صد درجه سانتیگراد می جوشد (شناخت قانون عینی جوشیدن آب)، بعد پارادیم و یا تئوری مربوطه را فرمولبندی کنیم و تحویل خلایق دهیم:
·        آب تحت فشار جو در صد درجه سانتیگراد می جوشد.     

همین روند و روال در مورد هر مسئله بزرگ و کوچک طبیعی و اجتماعی نیز مصداق دارد.

ادامه دارد.


homo faber und homo intellectus, als homo dêmiourgos und homo semeioticus  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر