۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

چاله ها و چالش ها (345)

بهروز خلیق، و گناه کفرآمیز و نابخشودنی او
بهرام خراسانی
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com  

میم
روشنگری به عوض عوام فریبی
 
تحلیلی بر فرازهائی از مقاله جناب خلیق:





....

برزویه طبیب
 حکم بده دلیل نیار
 
نویسنده می خواهد بگوید مارکس اندیشمند بسیار بزرگی بوده ولی اساس یافته های او ، یعنی نقش طبقه کارگر در گذار از سرمایه داری په سوسیا لیسم ، جفنگ است.
حالا چرا او از کسی جفنگ گو( از نظرایشان) تمجید می کند ، من فقط حدس می توانم بزنم .
دوم اینکه او به آقای خلیق توصیه می کند:
اقا جان فقط حکم بده که ای مردم ، مارکسیسم قصه ای بود که در قرن نوزدهم تمام شد .
 اگر دلیل و مدرک ومثال از تاریخ بیاوری ، حسن یا حسینی پیدا می شود و بی پایه بودن آنها را نشان می دهند .
اگر هم می خواهی مقاله ات خیلی کوتاه نشود چند اسم خارجی ردیف کن تا کسی نفهمد تو چی میگی .
اگر همینجوری حکم بدهی ، من هم لازم نیست برای ماستمالی ایراد های مربوطه ، مقاله بنویسم .
بهرنگ ایرانی
  نه این افتخار است و نه آن گناه
 
آقای بهرامی دست مربزاد.
بسیاری از مطالبی را که در ذهن داشتم و با زبان بی زبانی در صدد گفتنش بودم، شما با زبانی شیوا و به زیبایی بیان کردید.
یکی از فرازهای بسیار نغز نوشته شما نکته فوق العاده با اهمیت زیر است:
«نه وفادار ماندن به یک اندیشه به خودی خود افتخار است و نه رویگردانی از آن، یک گناه.
مهم آن است که اندیشه هرکس از چه ژرفایی برخوردار است، چه گرهی را می گشاید، و میان کنش و پندار او، تا چه اندازه سازگاری وجود دارد.»
نکته ای که "تفکر آیینی " قادر به درکش نیست و به هیچوجه آن را بر نمی تابد، دقیقا همین است.
خداوندانه حکم صادر می کند ، از موضع بالا به همه نگاه می کند و درصورت لزوم برای ارزیابی درستی یا نادرستی ادعاهایش به جای آنکه متر و معیارش واقعیات موجود باشد، به فاکت هایی از متون مقدس (منابع اعتقادی) استناد می کند تا دهان طرف مقابل را ببندد.
در صورت مشاهده پافشاری طرف مقابل براحتی آب خوردن او را به ارتداد متهم می کند.
حکمش هم که دیگر بر کسی پوشیده نیست.
آیا نتیجه چنین برخوردی چیزی جز به مرخصی رفتن اندیشه است؟
بی گمان نه.
مسعود بهبودی
طبقاتی تر از شعور، خود شعور است.

1
·        آقای بهرامی، به قول بهرنگ ایرانی و شاید هم آقای بهرام خراسانی خود را چندی پیش داوطلبانه اوپورتونیست نامیده بودند و اکنون ادعای قبلی خود را اثبات تجربی می کنند.

2
·        از شیوه سفسطه بعضی ها ظاهرا خیلی خوش شان آمده است.

3
·        دلیلش هم این است که این سفسطه از سوی فلاسفه امپریالیسم، پیشاپیش بطرزی همه جانبه صورت گرفته است.

4
·        کتاب ها همه آماده اند و سخن ها همه گفته:
·        فقط باید قلم برداشت و رونویسی کرد.

5
·        بحث حضرت خلیق اصلا پارادیم نیست که علامه خراسان به تفصیل از هرجا  رونویسی کرده اند.

6
·        بحث خلیق بر سر کتمان حقیقت عینی و رقصیدن به ساز باد شرطه است.

7
·        خواجه شیراز بهتر از علامه خراسان ـ حتی ـ  می دانست که مطمئن ترین معیار کشف حقیقت، محک تجربه است.

8
·        امروزه حتی درنده ترین درنده ها به صحت ارزیابی های مارکس اعتراف می کنند.

9
·        ولی صرفنظر از همه این قضایا، مارکسیسم ـ لنینیسم مطمئن ترین جهان بینی است و آلترناتیوی برای آن وجود ندارد:
·        به همان سان که شیمی و فیزیک و بیولوژی بی آلترناتیوند، مارکسیسم ـ لنینیسم هم بی بدیل و بی آلترناتیو است.
·        برای همه دوران ها.
·        تا ابد!
·        ما در لحظه لحظه زندگی خود، آزموده ایم در باره این حقیقت امر بخت خویش را.

قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، گوهری.

10
·        جهان بینی اما امری طبقاتی است و هر کسی نمی تواند هر جهان بینی را بپذیرد، حتی اگر آن بروشنی آفتاب باشد.

11
·        به قول حریفی روشن بین، طبقاتی تر از شعور خود شعور است!

12
·        طبقات اجتماعی می توانند از سر بگذرند، ولی نمی توانند از جهان بینی خویش صرفنظر کنند.
·        شعور طبقاتی شوخی سرش نمی شود.

خنگ خدا
  شدیدا عاشق اندیشه های مارکس هستم اما...
جناب مسعود بهنودی،
خدا را شکر گزارم که امروز فهمیدم شما طرفدار اندیشه های مارکس و لنین هستید.
تا بحال چنان در لفافه حرف می زدید که این خنگ خدا نمی فهمید که شما دنیال چی هستید.
رفیق عزیز،
من هم شدیدا طرفدار اندیشه های مارکس هستم و مانند شما معتقد هستم که تا بحال در علوم اجتماعی دقیقتر و فراگیر تر از اندیشه های ایشان کسی نبوده که مسائل جامعه را تبیین کند.
 اما معتقد هستم که احتمال پر در آوردن فیل ها در هندوستان و پروازشان خیلی بالاتر از ایجاد جامعه ای است بر مبنای اندیشده های مارکس.
بیش از ۹۸ در صد جمعیت تقریبا ۷ میلیاردی جهان در روز حتی صفحه ای هم مطالعه نمی کنند و آنهائی هم  که مطالعه می کنند، نشریات و کتاب های مبتذل از نوغ ماجرا های «عاشقانه» بیل کلینتون و لونیسکی را می خوانند.
در حقیقت فقط می خرند و در خواندن شان هم شک دارم
 می بخشید بگذارید خودم را تصحیح کنم:
حتی اینگونه کتاب های بی ارزش در مقایسه با میلیون ها مجله و نشریه و برنامه های تصویری و شنیداری بمانند ادبیات کلاسیک می مانند.
اندیشه های مارکس برای آنهایی است که در خلوت خود در دنیای آرمانی خویش زندگی می کنند تا خدای نکرده از دست این عوام و عوام پرستی و فرهنگ و زندگی مبتذل دست به خود کشی نزنند.
خودکشی هم حتی چندان بی ارزش شده است که بر عکس خود کشی های سابق که نام و نشان شان برای حد اقل چندین دهه زنده می ماند، آثار و نام و نشان شان قبل از غروب خورشید غروب می کند و از یاد ها می رود.
خدا پشت و پناه آنهایی باشد که در این عصر زندگی می کنند و خصوصیات و اخلاقیات انسانی شان را از دست نداده اند.
می فهمند ولی نمی توانند کاری انجام دهند.
بقول فروید:
عصر ما در مقایسه با عصر ایشان به قرون وسطی بیشتر شبیه است.
 می گفتند که اکثریت قریب به اتفاق آدم ها به افسانه مریم باکره بیشتر از تئوری های علمی داروین علاقه و باور دارند.
 همانطوری که مردم شناس شهیر فرانسوی لوی استراوس فرموده اند:
ایکاش من در قرن نوزده به دنیا می آمدم و شاهد این وضغ اسفناک و ماشین هایی که خود را انسان می نامند، نمی بودم.
البرز
 فریدریش انگلس
آقای بهبودی، از قرار آن حریف روشن بین که فرموده « طبقاتی تر از شعور چیزی یافت نمی شود» یادش رفته از خاستگاه اجتماعی‫ فریدریش انگلس، یار صمیمی و وفادار کارل مارکس‫ سخنی به میان آورد.
این دو دوست در همکاری با یکدیگر جزوه مانیفست حزب کمونیستی را نوشته و نشر داده اند.
و ‫‫اگر مساعدت های مالی و فکری‫ فریدریش انگلس نبود، کارل مارکس توانایی پیشبرد پژوهش ها، نوشتن و نشر‫ کتاب سرمایه را نداشت.
مسعود بهبودی
دیالک تیک استثناء و قاعده

·        حضرت البرز.
·        برای درک این مسئله به دو نکته بهتر است که اشاره شود:

1
·        دیالک تیک خاستگاه طبقاتی و پایگاه طبقاتی
·        خاستگاه طبقاتی در این دیالک تیک تعیین کننده ی پایگاه طبقاتی است.
·        شیوه زیست تعیین کننده شیوه تفکر است.
·        به همین دلیل «طرز تفکر در کاخ و کوخ یکسان نیست» (فویرباخ)

2
·        ولی پایگاه طبقاتی توده ای و هومانیستی می تواند تحت شرایطی به دلیل استقلال نسبی اش از سالوادور آلنده ی اشراف زاده، سوسیالیستی سرسخت پدید آورد و از پینوچه فقیر زاده،  فاشیستی.

3
·        نکته دیگر شناخت افزاری است که از برتولت برشت به میراث مانده است:
·        دیالک تیک استثناء و قاعده
·        برشت کتابی تحت این عنوان نوشته است.

4
·        در دیالک تیک استثناء و قاعده تعیین کننده قاعده است.
·        ولی همیشه استثنائاتی تحت شرایط معینی و نه بدون علت و دلیل، وجود داشته اند و وجود خواهند داشت.
·        استثناء ها اما تعیین کننده نیستند.
·        وجود استثناء ها قاعده را بی اعتبار نمی سازد.

5
·        طبقاتی بودن شعور به قدری قدر قدرت است که با تحلیل شعر و قصه و تابلو و تندیس و سمفونی و غیره هر کسی می توان به جهان بینی او و نتیجتا به پایگاه طبقاتی او پی برد.
·        ما آزموده ایم در این باره بخت خویش.

·        اما در رابطه با اشارات دوست خردمندمان «خنگ»:

6
·        حق با شما ست.
·        شعور مسعود بهبودی هم از خوانندگان زباله های امپریالیستی بیشتر نیست.
·        از شما چه پنهان که مسعود بدبخت دهها سال از عمر خود را صرف خواندن و تماشای این زباله ها کرده است و اخیرا با هزار زحمت و مشقت آنهم تحت تأثیر میراث فکری مرتاضان طراز نوین بی اعتنا حتی به نام، به جهان بینی زحمتکشان رسیده است.

7
·        مارکسیسم ـ لنینیسم اما چیزی از جنس خورشید است.
·        فقط باید نشان توده داده شود تا به حقانیت بی چون و چرای آن  وقوف حاصل کنند.
·        از شما چه پنهان که توده های زحمت بطور «غریزی ـ طبقاتی» این ایدئولوژی را دارند و عملا نمایندگی می کنند.
·        ولی دریغا که سگ ها از همه نوع، آزادند و سنگ ها از همه نوع، در بند (سعدی)    

 عیسی صفا
آقای بهرام خراسانی

بهروز خلیق از موضع یک محقق دانشگاهی در باره مارکسیسم ـ لنینیسم حرف نزده است .
وی به ایدئولوژی رسمی احزاب کمونیست حمله کرده است.
او در تلاش است برای « اتحاد چپ» که با مرزبندی با کمونیسم فعالیت می کند، محمل تئوریک درست کند.
او به ایدئولوژی سابق خود و سازمانش پشت کرده است، ولی آیا فداییان اکثریت با کنار گذاشتن مارکسیسم ـ لنینیسم که از نظر شما آیه های بی بو و بی خاصیت هستند، درشناخت اوضاع جهان و ایران و موضعگیری، واقع بین تر شده اند؟
به بیانیه های آنان در مورد روحانی و خوش بینی بی پایه آنها در مورد تغییر شرایط سیاسی ایران نگاه کنید.
فکر می کنید چرا بخشی از این سازمان به پای همکاری با « نئوکان ها» (به قول خود آقای خلیق)  پیش رفته است؟
حتما شما نام این سقوط به جهنم را هم واقع بینی وجدا شدن از دیدگاه « آیینی» می دانید.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر