۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (63)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
(از قربانیان قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367) 
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین
3
قـــیــــام کــاوه
ادامه

·        به قیام کاوه در شاهنامه نظری بیاندازیم.
·         
الف
ضــــرورت قیـــــام

1
·        فردوسی ضحاک را قبل از رسیدن به شاهی با دقتی تام و تمام معرفی و سیمای وحشتناک او را ترسیم می کند.

2
·        ضحاک کسی است که برای رسیدن به قدرت پدر خود را کشته است و با ابلیس همخوابه گشته است تا ثابت کند که در این راه از دست یازیدن به هیچ جنایتی ابائی ندارد.

3
·        ابلیس محرک و رهبر او ست و در رسیدن به قدرت مدکار اوست.
·        ابلیش اما متقابلا انتظار خدمت دارد.

4
·        ابلیس سلطنت را برایگان هدیه ضحاک نمی کند.

5
·        بر اثر آمیزش با ابلیس دو مار از دوش ضحاک سر کشیده اند  که مرتب خورش می خواهند.

6
·        فردوسی تقریبا از همان نخستین بیت، شرایط غیر قابل تحملی را که ضحاک در کشور پدید آورده، ترسیم می کند و نشان می دهد که این وضع قابل دوام نیست:

نهان گشــت کـردار فـــرزانگان
پـراکـنـده شــــد کام دیــوانـــگان

هنر خـوار شد جادوئی ارجـمنـد
نهـان راســـتی، آشـــکارا گـــزند

شــده بر بدی دســت دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
...

ندانســــت جـز کــژی آمـوخـتـن
جز از کشتن و غارت و سوختن

7
·        عمیق تر و بهتر از این نمی توان حکومت بیداد را توصیف کرد.

8
·        فردوسی بویژه درد آن ارزش هایی را دارد که برایش از همه چیز عزیزتر اند و در حکومت بیداد پایمال می شوند:

الف
·         فرزانگی

ب
·        راستی

ت
·        هنر.

9
·        در عوض دست دیوان دراز و جادویی ارجمند است.

10
·        ضحاک هر روز باید مغز دو جوان را خورش مارها کند و هر بار که هوس می کند، یک مرد جنگی بکشد.

11
·        او خود را محق می داند که هر جا دختر خوبرویی سراغ کرد، به پرده برد.

12
·        چنین وضعی قابل تحمل نیست.

ب
تکـــویـــن قــیــــام

1
·        نارضایی عمومی علیه ضحاک اوج می گیرد.

2
·        محیط خفقان و وحشتی که وی به وجود آورده، قابل تحمل نیست.

3
·        مردان نیک اندیش همدیگر را می یابند و در خفا از ضحاک گرد می آیند.
4
·        نمی توان آشکارا سخن از نیکی گفت، ولی به هر صورت دَر نیکی نمی توان بست.

5
·        نه آشکارا، بلکه به مخفیانه ( به راز)  از نیکی سخن می رود.

6
·        شاهنامه ابتدا از گردهم آیی کسانی خبر می دهد که می کوشند برای جلوگیری از کشتار جوانان چاره ای بیاندیشند.

7
·        دو مرد گرانمایه و پارسا به نام های ارمانک و گرمانک روزی به هم می رسند و با هم از هر دری سخن می رانند:
.....
دو مــرد گــرانـمـــایه و پـارســــا

یکی نــام ارمـانــک پــاک دیـــــن
دگــر نــام گـرمـانک پیـــش بــیـن

چنـــان بد که بودنـــد روزی بهــم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم

ز بـیـدادگـر شــــاه و ز لشــــکرش
و ز آن رســم های بد انـدر خورش

8
·        این دو مرد گرانمایه در نخستین کانون و حوزه پیکارجویانه ای که بر ضد شاه بیدادگر تشکیل داده اند، این موضوع را مطرح می کنند که شاید بتوان از دو جوانی که هر روز کشته می شوند، تا مغزشان به خورد مارها داده شود، حداقل یکی را نجات داد.

9
·        آنان برای رسیدن به این هدف خوالیگری (آشپزی) می آموزند، به دربار شاه راه می یابند، خورشخانه پادشاه را به دست می گیرند و فرصت می یابند که هر روز به جای مغز یکی از جوانان مغز گوسفند به خورد مارها بدهند.

10
·        جوانانی که اینگونه از مرگ نجات می یابند، پنهان می شوند و سپس گروه گروه به کوه ها می زنند که بنا بر افسانه های شاهنامه منشاء کردها (مردم کوه نشین) از اینجا ست.

11
·        داستان ارمانک و گرمانک تنها از عزم و پیکارجویی این دو تن حکایت نمی کند، بلکه بیانگر محیط وسیع عدم رضایتی است که کشور را فرا گرفته است.

12
·        نشانه ای است از آنکه حتی نزدیک ترین کسان شاه نیز با او همداستان نیستند.

13
·        مخالفین تا آشپزخانه دربار نیز نفوذ کرده اند و در کشور چنان محیطی برقرار است که مخالفین می توانند گروه های پنهانی 200 نفری تشکیل دهند و به کوه ها بروند و منتظر فرصت مناسب بمانند.

14
·        این به معنی بحران سیاسی تمام اجتماعی فراگیر است.

15
·        ضحاک بر کشور و حتی بر دربار خود مسلط نیست.

16
·        به همین دلیل است که خواب های وحشتناک می بیند و از هول جگرش می درد و از خواب می پرد.

بپـیـچیـد ضـحـاک بـیـدادگـــــــر
بدریدش از هـــول ـ گـفـتـی ـ جگــــر

یکی بانگ بر زد بخواب انـدرون
که لرزان شــد آن خانه صد ستون

17
·        زنان حرمسرا شاه شاهان را دل داری می دهند که از چه می ترسی:

زمین هفت کشور به فرمان تو  ست
دد و دام و مـردم به پیمان تو ست
...

نگــین زمانه ســــر تـخـت تو ست
جهان روشن از نامور بخت تو  ست

تـو داری جـهان زیـر انگشـــتری
دد و مردم و مــرغ و دیـو و پری

18
·        اما این دلداری ها ثمربخش نمی شوند.

19
·        زیرا آنچه که در افسانه شاهنامه در عالم خواب دیده می شود، چیزی نیست جز اطلاعی که ضحاک از اوضاع کشور به دست آورده است.

20
·        او احساس می کند که رفتنی است.

21
·        اما نمی خواهد برود.
·        اختر شناسان و موبدان را جمع می کند که خوابش را تعبیرکنند.

22
·        گفتن حقیقت به ضحاک با خطر مرگ توأم است.

«همه موبدان سرفکنده نگون
پر از هول دل، دیدگان پر ز خون»

23
·        با این حال یکی ازآنان دل به دریا می زند و بی باک چشم در چشم ضحاک حقیقت را می گوید.

24
·        وجود چنین بی باکی خود حکایت از شدت و حدت عصیان دارد و فردوسی این شجاعت و حقیقت گویی را می پسندد و از او به مهر یاد می کند:

از آن نامــداران بســیار هـــوش
یکی بود بـیـنا دل و تـیـز هـوش

خردمنـد و بیـدار و زیرک بـنام
کز آن موبدان او زدی پیـش گام

دلـش تنگتر گشـت و ناباک شـد
گشـاده زبان پیش ضحـاک شــد

25
·        فردوسی که اینک خود را در جای همان زیرک خردمند و بیدار دل می بیند با زبان برائی که اوج فصاحت است، نه تنها خطاب به ضحاک، بلکه خطاب به همه بیدادگران کور دلی که حکومت خود را ابدی می پندارند، می گوید:

بدو گفت پردخته کن سـر ز بـاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

جهاندار پیــش از تو بسـیار بود
که تخت مهـی را ســـزاوار بود

فراوان غــم و شــادمـانی شـمرد
برفت و جهـان دیگری را سپرد

اگـــر بـــاره آهـنـیـنــــی بــه پــای
ســپهرت بســاید نمــانی بـجـای

کسی را بود ز این سپس تخت تو
به خاک اندر آرد سـر و بـخــت تو

26
·        نکته اینجاست که فریدون، یعنی سپهبدی که ضحاک را به زیر خواهد افکند، هنوز از ماد نزاده است.

27
·        اما زاده خواهد و با شیر گاو هم اگر لازم باشد، بزرگ خواهد شد تا رسالتی را که تاریخ برایش تعیین کرده، به انجام رساند.

28
·        ضحاک از ترس مردم بیهوش می شود و خواب و راحت بر او حرام می شود:
....
ز تخت اندر افتاد و ز او رفت هـوش
...

نه آرام بودش، نه خواب و نه خورد
شــــــده روز روشـــن بر او لاژورد

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر