۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (88 )

 
سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)

سعدی
بیابمت که ببینم، کدام زهره و یارا؟
روم که بی تو نشینم، کدام صبر و جلادت؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        شهامت و توانائی لازم را برای یافتنت و دیدنت ندارم.
·        اما در عین حال، برای رفتن و صرفنظر از دیدنت هم توان و تحمل لازم را در خود نمی بینم.

1

·        سعدی در این بیت نیز رابطه عاشق و معشوق را تصور و تصویر می کند:
·        عاشق کلافه است:
·        نه قادر به یافتن و دیدن معشوق کذائی است و نه قادر به صرفنظر از او ست.

·        چرا و به چه دلیل؟

2
بیابمت که ببینم، کدام زهره و یارا؟
روم که بی تو نشینم، کدام صبر و جلادت؟

·        به این دلیل که  فاقد زهره و یارا و صبر و جلادت است.
·        به عبارت دیگر نه توان جسمی دارد و نه یارای روحی، روانی و فکری.

·        وقتی گفته می شود که عاشقتصویر سعدی و حافظ و غیره برده تصویر، رعیت تصویر و گداتصویر است، به همین دلیل است:
·        عاشق در قاموس حضرات موجود علیل و ذلیل و بی همه چیز مادی و معنوی است:
·        آدم واره ای تهی از ارج و ارزش و عزت انسانی است.

3
·        حتما حریفی خواهد گفت:
·        «باشد.
·        مگر چه عیب و ایرادی دارد؟
·        شعر است و شاعر باید «آزاد» باشد و هرچه دلش می خواهد ببافد.»

·        ظاهرا حق با حریف است:
·        کسی نباید عیب کسی را کشف و افشا کند.
·        کسی نباید برای این و آن تعیین تکلیف کند.
·        بویژه برای کسانی که دیگر زنده نیستند تا از خود دفاع کنند و علاوه بر آن، دکترهای دانشگاهی و ابرشعرائی از قبیل شاملو و غیره در مدح شان کلی غزل و قصیده سروده اند، مصاحبه کرده اند و کتاب نوشته اند.  

4
·        حق با حریف است.
·        ما هم کسی نیستیم که برای کسی تعیین تکلیف کنیم.

·        مسئله فقط اینجا ست که طبقه حاکمه مصلحت در آن دیده که اشعار آنها را حتی در کتب درسی منتشر کند.

·        در این صورت اشعار شعرای مرده و یا زنده نقش تربیتی به عهده می گیرند و عاشقتصویر نظامات برده داری و فئودالی در نظامات مابعد نیز تعمیم داده می شود و جامعه به لجن کشیده می شود.

·        در این صورت عشق به چیزی مخرب و جامعه ستیز و ضد هومانیستی بدل می شود.
·        در این صورت معصومین بی شعور جامعه خیال می کنند که عاشق باید علیل و ذلیل و گدا واره و بی همه چیز باشد.
·        تفاله یک آدم زنده و واقعی باشد.  

4

·        در این صورت است که اشعار عاشقانه ای چه بسا با محتوای همین شعر سعدی سروده می شوند.
·        شعر زیر نمونه ای است:

شایا تجلی


لیلا
گريزى از زمستان
به بهارى كه از تو خواهم داشت
اگر بيايى
و
بمانى

كه مرا با تو
پيوندى است ناگسستنى
چونان عصيانِ فريادها
و زندگى
تنفسِ باران در رگ هاى زمين

عاشقانه اى تكرار می شود
اگر تو بخواهى!

·        رابطه عاشق و معشوق در این شعر نیز تصور و تصویر می شود:

1


·        پیش شرط گریز مجنون قرن بیست و یکم  از زمستان به بهار، آمدن معشوق است.
·        اگر مفهوم «گریز از زمستان به بهار» را تعمیم دهیم به جهان بینی عقب مانده پنهان در این شعر پی می بریم:
·        معشوق در این صورت به مقام مهدی موعود ارتقا داده می شود تا بیاید و از زمین آلوده، بهشت برینی اعجاز کند.
·        بحث در باره شیوه تحول زمین به بهشت برین از سوی مهدی موعود خود حدیثی دیگر است.
·        چون تنها ساز و برگ تحول، شمشیر برائی است که او حمل می کند.

2
لیلا
گريزى از زمستان
به بهارى كه از تو خواهم داشت
اگر بيايى
و
بمانى

·        فقط باید مخاطب عاشق کذائی بود  و از وحشت به خود پیچید و از زندگی سیر شد:
·        معشوق نه تنها باید بیاید تا عاشق علیل بتواند از زمستان به بهار بگریزد، بلکه علاوه بر آن، باید بماند.

·        توسعه و تکامل تئوری عشق سعدی و حافظ بطور منطقی می بایستی به همین جا هم بکشد:
·        اگر عاشق سعدی علیل و ذلیل است و قادر به هیچ کاری نیست، عاشق شایا تجلی بمراتب وابسته تر، ذلیل تر، علیل تر و حتی پر روتر و حریص تر است.

3

·        عاشق سعدی واقع بین تر بود و به دیدن معشوق کذائی راضی.
·        عاشق شایا تجلی اما از قبیله کنه است و دست بردار نیست.
·        چون علاوه بر ناتوانی از رفتن و دیدن لیلا، قصد به زنجیر کشیدن او را دارد.
·        مجنون دیگر توان رفتن هم حتی ندارد.
·        در قرن بیست ویکم لیلا باید بیاید و بماند.

·        چرا و به چه دلیل؟

4
كه مرا با تو
پيوندى است ناگسستنى

·        دلیل مجنون در این بند شعر بسته بندی شده است:
·        مجنون چلاق با لیلی پیوند ناگسستنی دارد.

·        وقتی می گویند، حریف حرف دهنش را حتی نمی داند، منظور همین است:
·        چون کسی که با کسی رابطه ناگسستنی دارد، قاعدتا نباید نیازی به دعوت او به آمدن و ماندن داشته باشد.
·        اما تصور شاعر از پیوند ناگسستنی شنیدنی است:

5
كه مرا با تو
پيوندى است ناگسستنى
چونان عصيانِ فريادها
و زندگى
تنفسِ باران در رگ هاى زمين

·        پیوند ناگسستنی مجنون از جنس عصیان فریادها ست.
·        معلوم نیست که به چه دلیل عصیان کذائی فریادها تجسم پیوند ناگسستنی اند و منظور از « و زندگى تنفسِ باران در رگ هاى زمين» چیست؟

·        وقتی از نقش تربیتی منفی شعر سخن می رود، منظور همین است.

·        به بهانه عشق، ساده ترین رابطه میان انسانی تحریف و تخریب می شود.

6
عاشقانه اى تكرار می شود
اگر تو بخواهى!

·        این بند شعر نه بلحاظ دستور زبانی درست است و نه معنی دارد.

·        ضمنا اگر منظور مجنون از مفهوم عاشقانه، عملیات عشقی باشد، بازهم خود مجنون قادر به تصمیمگیری برای عشق بازی نیست:
·        عاشقانه کذائی فقط به شرطی می تواند تکرار شود که معشوق بخواهد:
·        بدین طریق، باز هم در سنت سعدی و حافظ، معشوق همه کاره مطلق تصور می شود که هم باید به پای خود بیاید، هم باید بماند و هم باید بخواهد.

·        عاشق دموکراتی از این دست را مادر زنی نیست که آرزو نکند.
·        البته اگر نگران تهیه نان سفره و آب کوزه لیلا نباشد.
·        چون لیلای کذائی باید چیزی هم بخورد و بنوشد و بپوشد تا بتواند برود و بماند و بخواهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر