۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

مکثی و بحثی روی کلمات قصار این و آن (89)

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم!
احمد شاملو

• شاملو ظاهرا نمی داند چه می گوید:

• گاهی می گوید:

• «من بیرون از زمان ایستاده ام.»

• گه می گوید:

• «من بیرون از تاریخ ایستاده ام.»

• اما بیرون از زمان و بیرون از تاریخ کسی نمی تواند بایستد و یا بنشیند.

• انسان «در فراسوی مرزهای تن» یعنی بدون ابعاد مکانی (طول و عرض و ارتفاع)، یعنی در بیرون از مکان.

• چیزهای واقعی و مادی نمی توانند بیرون از ظروف زمان و مکان باشند!

• در فراسوی مرزهای تن فقط تخیلی از محبوب شاملو می تواند تصور شود.


• این فرم مبالغه شاملو ست، نوعی عوامفریبی عاشقانه است که به ایراسیونالیسم (خردستیزی) سرشته است.

• شاملو خودپرست ترین شاعری است که شرق به خود دیده:
• «شرف کیهان است!»
• «اولین و آخرین بامداد است!»

چنین کسی نمی تواند دیگری را دوست بدارد.
ولی خیلی خوب می تواند متنفر از دیگران باشد.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر