۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

مکثی و بحثی روی کلمات قصار این و آن (80)

حسن جداری
حماسه آذربايجان
1391
سرچشمه:
سایت روشنگری
http://www.roshangari.net

• خون بگريد دل به حال زار آذربايجان
• روزگار تيره و دشوار آذربايجان

• کی به پايان مي رسد دوران جانکاه فراق
• کی ميسر مي شود ديدار آذربايجان

• ياد باد، آن سرزمين عشق و شور و انقلاب
• ياد باد، آن همت احرار آذربايجان

• ياد باد، آن لاله های وحشی کهسارها
• ياد باد، آن سرخ گون، گلزار آذربايجان

• گر به تاريخ معاصر با بصيرت بنگری
• پی بری بر ارزش و مقدار آذربايجان

• نقش مثبت داشت در بيداری مشرق زمين
• شعر و نثر و آتشين گفتار آذربايجان

• گشت در اشعار طنزآميز صابر، منعکس
• قدرت انديشه و افکار آذربايجان

• جلوه گر شد در نبوغ «معجز» سحرآفرين
• طبع شور انگيز و آتشبار آذربايجان

• ثبت شد در صفحه تاريخ عالم، تا ابد
• نام پر آوازه سردار آذربايجان

• ياد باد، آن انقلابات عظيم توده ای
• و آن تلاش و همت بسيار آذربايجان

• خون گرم بس مبارز، بس فدائي، بس شهيد
• نقش بسته بر در و ديوار آذربايجان

• حيدر و ستار و باقرخان، چو بر پا خاستند
• شد فراري، لشگر اشرار آذربايجان

• يک طرف، سردارمي جنگيد چون شير ژيان
• يک طرف، آن نامور، سالار آذربايجان

• وه چه دژخيمانه با ستارخان، رفتار کرد
• خصم زشت آيين و بد کردار آذربايجان

• چون رضا خان شد بدست اجنبي، قدرتمدار
• سخت تر شد روزگار و کار آذربايجان

• بس ستم ها کرد بر زحمتکشان اين ديار
• آن ستمگر، دشمن قهار آذربايجان

• هر چه دزد و عنصر منفور ضد ترک بود
• گشت استاندار و فرماندار آذربايجان

• با فرار شه ز ايران، صبح روشن شد پديد
• در شب اندوهگين و تار آذربايجان

• توده تحت ستم يکباره از جا شد بلند
• شعله ورشد آتش پيکار آذربايجان

• تا رهائی يابد از چنگال خصم کينه جو
• شد مسلح، توده بيدار آذربايجان

• ياد دورانی که شد لبخند پيروزی عيان
• با وجود فرقه، در رخسار آذربايجان

• از فدائی تا بگيرد انتقام سهمگين
• شاه فرمان داد بر کشتار آذربايجان

• آه از آن رزمنده انسان ها که قربانی شدند
• آه از آن ايام نکبت بار آذربايجان

• بر سر قبر شهيدان، اشگ مي ريزد هنوز
• ديده ی پر حسرت و خونبار آذربايجان

• بس جفاها ديده از خودکامگان خيره سر
• توده عصيانگر و هشيار آذربايجان

• با گذشت روزگاران، هر چه بدتر گشته است
• وضع نامطلوب و ناهنجار آذربايجان

• بر شئون توده ی رنجيده، اينک حاکم است
• دشمن پر کينه و غدار آذربايجان

• فقر و استيصال و محروميت و بيداد بود
• حاصل جانبازی و ايثار آذربايجان

• تا حکومت در کف مشتی جنايت پيشه است
• کی به پايان مي رسد ادبار آذربايجان؟

• بهر نانی تا به کی آواره از شهر و ديار
• توده زحمتکش و بيکار آذربايجان؟

• جان کند در کارگاه فرشبافی تا بکي؟
• کودک آزرده و بيمار آذربايجان

• از زبان مادری محروم بودن، تا بکي؟
• کی سر آيد ذلت و آزار آذربايجان؟

• مي مکد خون گروه کارگر، زالو صفت
• تاجر بيگانه يا تجار آذربايجان

• تاجر و سرمايه دار ترک استثمارگر
• نيست هرگز ياور و غمخوار آذربايجان

• ثروت سرمايه دار ترک، حاصل مي شود
• از ستم بر ترک و استثمار آذربايجان

• توده زحمتکش اين سرزمين پر غرور
• هست در بحران و سختي، يار آذربايجان

• اين بساط ظلم و استثمار را سازد نگون
• عزم جزم و همت سرشار آذربايجان

• بار ديگر، توده ی محروم، می خيزد به پا
• بر عليه دشمن غدار آذربايجان

• با قيام و انقلاب توده ها آيد به سر
• روزگار تيره و دشوار آذربايجان
پایان

1
شین میم

• این شعر زیبا نه تنها بلحاظ فرم رد پائی ماندگار از میرزا علی معجز ـ شاعر تیزبین و ژرف اندیش روشنگری ـ دارد، بلکه در عین حال، به عطر اندیشه های انقلابی او سرشته است.
• عمر شاعر دراز باد و امثالش بسیار!

2
ناشناس

• آقای خامنه ای، موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی و دیگر رهبران جمهوری اسلامی و قاجاریه، صفویه و ایلخانیان و غزنویان و سلجوقیان و ... دیگران هم جزو همین ترک هائی هستند که جنابعالی ستایش کرده اید؟
• یعنی به صرف ترک بودن باید ایرانیان باج بدهند؟
• خجالت هم خوب چیزی است!
• هزار سال است که این مملکت را به گند کشیده اید، باز هم ول کن نیستید؟
• همین الان هر چه دزد و چپاولگر و جنایتکار در حاکمیت است، ترک است، باز صحبت از ظلم به ترک می کنید؟
• بعد از هزار سال که بزور به این سرزمین آمده اید، هنوز دارید ترکی حرف می زنید و کتاب و نشریه به زبان ترکی منتشر می کنید و هنگام تماشای فوتبال پرچم کشور های بیگانه را بالا می برید، باز هم مظلوم نمائی در مورد زبان مادری می کنید؟ .

3
شین میم

• برتولت برشت بر آن بود که آدم، آدم است!
• او حتی می توانست ادعای خود را در صحنه تئاتر بی پایان زندگی اثبات کند:
• جلوی چشم تماشاچیان آدمی به فیلی تمامعیار استحاله می یافت.

• سقوط انسان تا درجه ددو دام ظاهرا در دستور روز جهان قرار دارد.
• فرق شاعر خردمند و تا مغز استخوان خردگرای این شعر با عوام علاف این است که به بینش ژرفنده رادیکالی، به بینش ریشه بینی مجهز است و در سطح پدیده ها پرسه نمی زند، بلکه سطح چیزها، پدیده ها و سیستم ها برای او تنها سکوی شیرجه به اعماق است، به ظلمات ـ به قول قدما، به آنجا که آب حیات (حقیقت تاریخی) نهفته است و حتی اسکندر را بدان دسترسی نیست.
• درست به دلیل همین رادیکالیته و ریشه گرائی است که معیار او با عوام ظاهربین نه تنها متفاوت، بلکه متضاد است:
• برای شاعر این شعر ـ به عنوان مثال ـ نه ترک ترک است و نه فارس فارس، نه عرب عرب است و نه عجم عجم.
• بلکه همه آنها صرفنظر از زبان و نژاد و ملیت و مذهب و غیره انسان اند و چون در جامعه طبقاتی بسر می برند به طبقات اجتماعی چه بسا متضادالمنافع تعلق دارند.


• از این رو ست که برای شاعر فرقی میان تاجر ترک با تاجر فرنگ وجود ندارد و امر رهائی به عهده توده های مولد و زحمتکش است، صرفنظر از همه تفاوت های تصادفی میان آنها:
• این یعنی وحدت و لذا برابری و برادری بین المللی پرولتاریای مولد همه چیزهای مادی و معنوی.

• از این رو، تعدادی ترک در رأس هیئت حاکمه و دفاع آنها از منافع طبقه حاکمه، شاعر را گیج و سردرگم نمی تواند کرد.
• شاعر به ریشه ها نظر دارد و نه به شاخه ها و برگ ها!

• علاوه بر این، با جعل تاریخ و توهین و تهمت نمی توان اکثریت مردم جامعه ای را از ساده ترین حقوق مدنی، ملی و فرهنگی محروم ساخت.
• برابری همه ساکنان جامعه کثیر المله ایران حق بی چون و چرای همه آنها ست.
• این نه تنها جزو قوانین مدون در عصر جدید است، بلکه فرمان بی چون و چرای خرد اندیشنده است و ضمنا به نفع توسعه همه جانبه نیروهای مولده جامعه ایران است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر