۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

جهان و جهان بینی فریدون مشیری (4)

فریدون مشیری (1305 ـ 1379)
اشکی در گذرگاه تاریخ
تحلیل واره ای از
شین میم شین
پیشکش به دکتر اسعد رشیدی

• از همان روزی که دست حضرت قابیل
• گشت آلوده به خون حضرت هابیل

• ازهمان روزی که فرزندان آدم
• زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
• آدمیت مرد
• گرچه آدم زنده بود

• از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
• ازهمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
• آدمیت مرده بود

• بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
• گشت و گشت
• قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
• ای دریغ
• آدمیت برنگشت

*****
• قرن ما
• روزگار مرگ انسانیت است
• سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
• صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
• صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجا ست
• قرن موسی چومبه ها ست
• روزگار مرگ انسانیت است

*****

• من که از پژمردن یک شاخه گل
• از نگاه ساکت یک کودک بیمار
• از فغان یک قناری در قفس
• از غم یک مرد در زنجیر ـ حتی قاتلی بر دار
• اشک در چشمان و بغضم در گلو ست
• و اندر این ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبو ست
• مرگ او را از کجا باور کنم

*****
• صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
• وای جنگل را بیابان می کنند
• دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
• هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
• آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

*****
• صحبت از پژمردن یک برگ نیست
• فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

• فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
• فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
• در کویری سوت و کور

*****

• در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
• صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
• گفتگو از مرگ انسانیت است

موسی چومبه:
سمبل خیانت به وطن در قرن بیستم که دوست صمیمی پاتریس لومومبا رهبر رهایی طلبان کشور زئیربود که به او خیانت کرد و او را تحویل استعمارگران بلژیکی داد و آنها پاتریس را تکه تکه کردند.

ادامه تحلیل واره ای بر شعر
اشکی در گذرگاه تاریخ

حکم پنجم
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجا ست
قرن موسی چومبه ها ست
روزگار مرگ انسانیت است

• فریدون مشیری در این بند شعر، با پرچم هومانیسم در دست، به تبلیغ پسیمیسم (بدبینی و نومیدی فلسفی) می پردازد که یکی از گشتاورها و اجزای مهم فلسفه امپریالیستی است.

• روح شاعر ـ احتمالا ـ از مشاهده جنایات هولناک امپریالیسم و فاشیسم و میلیتاریسم بشدت آسیب دیده و لذا به سبب فقر تئوریکی ـ فلسفی فقط جنبه ها و جوانب منفی روند توسعه اجتماعی را می بیند، عمده و مطلق می کند و جنبه های مثبت و پیشرفتگرای آن را به باد فراموشی می سپارد.


• در همین دوره، ادبیات طرفدار طبقه کارگر ـ بویژه انتشارات حزب توده ـ از امید و خوشبینی افراطی ولی قانونمندی سرشار است.


• شاعر اما ظاهرا دسترسی به آنها ندارد و لذا قرن خروشان سرشار از امید و خوش بینی بیستم را به مثابه قرن «مرگ انسانیت و قرن موسی چومبه ها» تعریف و عملا تحریف می کند.

• به همین خاطر است که روشنفکر جامعه و جهان به ایدئولوژی انقلابی نیاز دارد تا دچار حواس پرتی از این دست نگردد و آب به آسیاب دشمن تاریخی بشریت نریزد.

• همین موضع فریدون مشیری را، همین پسیمیسم (بدبینی تاریخی و فلسفی) را امروزه و در همان ایام نیز ایدئولوگ های امپریالیسم، میلیتاریسم و فاشیسم در مکاتب گوناگون فلسفی، هنری و سیاسی و غیره نمایندگی می کردند و امروزه کماکان نمایندگی می کنند.

• سایت های متعلق به جناح های سیاسی راستگرا و چپنما در فرم های مونارشیستی (سلطنت طلب)، پان ایرانیستی و فاشیستی نیز عرصه تبلیغ فراگیر پسیمیسم تاریخی ـ فلسفی است.


• اشاعه عکس ها و کلمات قصار کافکا، هدایت، شاملو، نیچه، هایدگر، کامو، سارتر و غیره نشانه تداوم همین پسیمیسم و نیهلیسم و غیره است که مشیری و امثالهم به سبب سطح توسعه نازل تئوریکی ـ فلسفی از موضع هومانیستی نمایندگی کرده اند.

• ولی این موضعگیری ـ صرفنظر از نیت و سمتگیری اجتماعی حقیقی مشیری ـ ماهیتا منفی، ارتجاعی و زیانبار است.
• چیزها، پدیده ها و سیستم ها را باید به همان سان منعکس کرد که هستند و نه بطرزی یکجانبه و متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)

حکم ششم
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر ـ حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلو ست
و اندر این ایام، زهرم در پیاله، زهر مارم در سبو ست
مرگ او را از کجا باور کنم

پاتریس لومومبا (1925 ـ 1961)
رهبر جنبش رهائی بخش ملی کنگو

نخست وزیر انتخابی جمهوری کنگو
چند هفته بعد از انتخابات، به دسیسه بلژیک و آمریکا کودتائی صورت می گیرد و لومومبا زندانی می شود و به قتل می رسد.
آثار:
میهنم کنگو (1962)

لومومبا سخن می گوید!
(مجموعه سخنرانی ها و مقالات او) (1958 ـ 1961)


• شاعر اکنون در این بند شعر از عالم عام وارد خطه خاص می شود، از عالم مجرد (انتزاعی) و کلی به عالم مشخص و جزئی گام می نهد.


• خواننده اکنون متوجه می شود که شعر «اشکی در گذرگاه تاریخ» شعری سرشته به خشم و اشک و آه و اندوه است و گشتاورهای پسیمیستی احتمالا ریشه جهان بینانه طبقاتی و ضرور ندارد، بلکه نتیجه اندوه ناشی از مرگ مردافکن عزیزی است.

• این شعر به احتمال قوی در سوگ پاتریس لومومبا سروده شده است.

• شاعر در این بند شعر، ضمنا اوتوبیوگرافی مختصری از خویش در اختیار خواننده قرار می دهد که بر شفافیت و حساسیت خارق العاده روح شاعر دلالت دارد.
• اوتوبیوگرافی ئی بی کمترین شباهت به اوتوبیوگرافی های بی پایان شاملو و امثالهم!

• مشیری برای نشان دادن عظمت درد خویش از مرگ عزیزی، تصور و تصویری از روح حساس و شفاف خویش ارائه می دهد تا خواننده به عمق فاجعه پی ببرد.


حکم هفتم
صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

• شاعر در این بند شعر به توضیح عمیقتر فاجعه می پردازد و دیالک تیک های مختلف ارزشمند زیرین را توسعه می دهد:

1
صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند

• مشیری برای نشان دادن دامنه و ژرفای جنایات امپریالیسم، شناخت افزار دیالک تیکی ارزشمندی را به خدمت می گیرد و بسط و تعمیم می دهد:
• او دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک برگ و جنگل بسط و تعمیم می دهد.
• این بسط و تعمیم دیالک تیک دیرآشنای جزء و کل بسیار زیبا ست!

2
دست خون آلود را پیش چشم خلق پنهان می کنند

• مشیری در این مصراع از دیالک تیک آدمکشی و عوامفریبی پرده برمی دارد:
• می توان گفت که او دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک تیک آدمکشی و عوامفریبی بسط و تعمیم می دهد تا به افشای شیوه عمل امپریالیسم و ایادی آن بپردازد.

3
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

• مشیری در این بیت، به مقایسه انسان با حیوان می پردازد و از بیرحمی و قساوت بی حد و مرز امپریالیسم پرده بر می دارد:
• امپریالیسم در این بیت شعر، درنده تر از ددان خونخوار ترسیم می شود.

• این به معنی سقوط طبقه حاکمه در مقیاس جهانی به قهقرای توحش و بربریت است.

• این ضمنا به معنی تشدید خارق العاده گرایشات تمدن ستیز و فرهنگ ستیز در امپریالیسم و طبقه بورژوازی واپسن و معاصر است.

حکم هشتم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

• مشیری در این بند شعر بسان اکثریت شعرا و نویسندگان بی بهره از شعور تئوریک (فلسفی) به انتقاد از صبوری مردم می پردازد و آن را دلیلی بر مرگ محبت و هومانیسم می داند.

• این درک تاریخ از سوی شاعر ارزش علمی ندارد.

• تجربه ستم به خودی خود و بطور اوتوماتیک به انقلاب توده ای منجر نمی شود و نمی تواند هم منجر شود.


• شناخت حسی (تجارب فردی) تنها به مثابه محملی برای شناخت عقلی است که می تواند مؤثر واقع شود.

• تجارب فردی، گروهی و طبقاتی باید تئوریزه شوند، البسه عام بپوشند و دوباره به ضمیر توده تزریق شوند تا توده بلحاظ روحی و معرفتی ـ نظری آماده تشکل در سازمان رهائی بخش ملی و اجتماعی گردد و به مثابه سوبژکت تاریخ به عملی تاریخساز و جهان دگرگونساز دست زند.

بدون روشنگری مستمر و صبورانه نمی توان از کسی، شعورمندی و حرکت انقلابی انتظار داشت!
و این کار، تدارک مادی و معنوی زمانگیر می طلبد!
پایان

۱ نظر:

  1. دوست گرامی شین میم شین،
    سپاسگزارم از لطف و محبت شما؛ سلامت و سرفراز باشید.
    اسعد رشیدی

    پاسخحذف