۱۴۰۳ تیر ۹, شنبه

وجود و شعور (۵۶)

  

سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین

 (۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۰)

برگردان

شین میم شین

 
Bild

فصل دوم

کردوکار روانی و واقعیت عینی 

 

 

 

 ۳

روانی به مثابه سوبژکتیو

 

۱

·    توسعه تاریخی شناخت در واقع روند توسعه دانش است.

 

۲

·    ما در توسعه شناخت، عمدتا با رابطه نتایج عینیت یافته شناخت سر و کار داریم که به طور تاریخی صحت شان اثبات شده و درسیستم علوم ثبت شده است.

 

۳

·    اینجا حطوط خصلتی منطقی و نه پسیکولوژیکی روند شناخت قانونمندانه عرض اندام می کنند.

 

۴

·    به همان سان که شناخت فردی با توسعه جامعتی ـ تاریخی دانش مشروط می گردد، توسعه تاریخی معارف علمی نیز با کردوکار معرفتی افراد مشروط می شود.

 

۵

·    یعنی با کردوکار معرفتی انسان ها، که کارشان توسعه معارف علمی را جامه عمل می پواشاند (تحقق و واقعیت می بخشد.)

 

۶

·    اکنون رابطه متقابل میان جنبه های پسیکولوژیکی، معرفتی ـ نظری و منطقی  کردوکار معرفتی روشن می گردد.

 

۷

·    بدین طریق، هم بر آنتی پسیکولوژیسم ایدئالیسم عینی غلبه حاصل می آید و هم بر پسیکولوژیسم ایدئالیسم ذهنی.

 

۸

·    تز فوق الذکر که بنا بر آن، دانش و محتوای فکری دانش، هر چقدر هم عینی باشد، هرگز بدون کردوکار معرفتی بشر به مثابه سوبژکت شناخت پدید نمی آید و هرگز مستقل از آن دوام نمی آورد، اکنون معنی کسب می کند و هر امکان انحراف و افتادن به منجلاب پسیکولوژیسم، یعنی ایدئالیسم ذهنی را نقش بر آب می سازد.

 

۹

·    پس از مجزا و منفصل سازی ایده ها از چیزهای محسوس وجود، مجزا و منفصل سازی ایده ها از کردوکار معرفتی سوبژکت نیز نقش بر آب می گردد.

 

۱۰

·    ایده ها به مناسبت و یا رابطه معرفتی بشر با واقعیت عینی کشیده می شوند.

·    یعنی به کردوکار معرفتی سوبژکت کشیده می شوند، که در تأثیر متقابل  با جهان قرار دارد.

 

۱۱

·    رابطه تصویر و یا ایده با چیز، رابطه ای که در آن، روانی به مثابه فکری نمودار می گردد، فقط ممانی (گشتاوری) در رابطه متقابل بشر، یعنی سوبژکت با جهان عینی است.

 

۱۲

·    فکری تلقی کردن روانی، بیانگر جنبه و جانب خاصی از تجرید علمی است.

·    جنبه و جانبی که ما در آن، روانی را به مثابه سوبژکتیو مشخص می سازیم.

 

۱۳

·    رابطه (مناسبت) بشر به مثابه سوبژکت با واقعیت عینی، نقطه آغازینی است.

·    رابطه ای بنیادی در تبیین مسئله معرفتی ـ نظری است.

 

۱۴

·    در این پیوند، روانی به مثابه سوبژکتیو عرض اندام می کند.

 

۱۵

·    ماتریالیسم دیالک تیکی مارکسیستی بر محدودیت مجموعه ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی غلبه می کند (آن را نفی دیالک تیکی می کند. مترجم)

 

۱۶

·    برای ماتریالیسم دیالک تیکی مارکسیستی، همانطور که مارکس می گوید، وجود فقط به صورت اوبژکت نمودار می گردد.

·    (مارکس و انگلس، «آثار منتخب دو جلدی»، ۱۹۵۷، جلد دوم، ص ۳۷۶)

 

·    در حالیکه ایدئالیسم به طور کلی از سوبژکت، غافل  مانده بود.

 

۱۷

·    مارکسیسم، وجود را نه به صورت اوبژکت و به مثابه نمود آن، بلکه علاوه بر آن، به صورت سوبژکت و به مثابه کردوکار سوبژکت در نظر می گیرد.

 

(مارکسیسم

 همه چیز هستی

 را

در ساختار دیالک تیکی شان

در نظر می گیرد.

مترجم)

 

۱۸

·    وحدت (دیالک تیک) سوبژکت و اوبژکت هم در کردوکار پراتیکی (عملی) بشر عرض اندام می کند و هم در کردوکار تئوریکی (معرفتی) بشر.

 

·    مراچعه کنید به دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت

 

 

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956

 

پایان

 

۱۹

·    بشر در کردوکار پراتیکی (عملی) اش، می تواند به آماج های خود دست یابد و این آماج ها را بر طبق اوبژکت مربوطه تغییر دهد.

 

۲۰

·    بشر برای این کار، عمل خود را با طبیعت واقعی اوبژکت مطابقت می بخشد.

·    اوبژکتی که بشر بر آن تأثیر می گذارد.

 

۲۱

·    کردوکار سوبژکت در شناخت،  گامی به سوی اوبژکت پیش نهادن و پرده برداری از طبیعت واقعی آن است.

 

۲۲

·    برای درک ماتریالیستی وجود، نه فقط در فرم اوبژکت، بلکه ضمنا در فرم سوبژکت به درک علمی درستی از سوبژکتیویته نیاز است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر