۱۴۰۳ خرداد ۳۱, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۹۶)

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

 

 

۱

بگفتا:

«سرت، گر ببرد به تیغ؟»

 

بگفت:

«این قدر نبود از وی دریغ

 

مرا خود ز سر نیست، چندان خبر

که تاج است بر تارکم یا تبر.»

معنی تحت اللفظی:

حریف از گدا زاده پرسید:

«اگر پادشا زاده سرت را به شمشیر بسپارد، چه خواهی کرد؟»

گدا زاده گفت:

«سرم هم فدای او.

برای من  فرقی ندارد که او تاج بر سرم نهد و یا با تبر سرم را از تنم جدا سازد.»

 

از چنین «عاشقی»،

 تفاله ای بیش باقی نمی ماند.

تفاله ای که برای خود حتی ارزش له شدن زیر چکمه های ارباب را قائل نمی شود.

چنین تربیتی هدف ایدئولوژیکی ـ طبقاتی سعدی و حافظ است:

 

یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

 

معنی تحت اللفظی:

دلم به حال برده ای که اربابش او را می فروخت، سوخت.

چون برده به اربابش می گفت:

«برده فراوان است و تو به آسانی می توانی بخری.

ولی قحط ارباب برده داری از قماش تو ست.»

 

سعدی در این دو بیت شعر،

دیالک تیک بنده و (۱)

را

به شکل دیالک تیک عاشق و (۲) بسط و تعمیم می دهد و آن را به شکل دیالک تیک هیچ و (۳) مسخ و مثله و مخدوش می سازد.

 

سعدی در این دو بیت، دیالک تیک بنده و بنده دار را به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می دهد و آن را به شکل دیالک تیک هیچ و همه چیز مسخ و مثله و مخدوش می سازد.

 

بنده از اینکه خداوندگارش عوض شود،

 زار زار گریه می کند و ابلهانه ترین ادعا را بر زبان می راند:

تو هزاران بنده بهتر از من می توانی بخری،

ولی من هرگز خداوندگاری مثل تو نخواهم یافت.

 

بنده ای که هنوز بنده داران دیگر را تجربه نکرده،

چگونه می تواند چنین ادعائی را بر زبان راند؟

 

این کلام بنده نیست.

این کلام خود سعدی است که ایده ئولوگ اشراف بنده دار و فئودال است.

این کلام ایدئولوگ سرسپرده نظام جامعتی بنده داری و فئودالی است.

بنده باید آن را ازبر کند و موقع فروشش به خداوندگارش بگوید.

ننگین ترین و خشن ترین نظام جامعتی را بهتر از این نمی توان تزیین، تجلیل، تحسین و توجیه کرد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر