۱۴۰۳ خرداد ۲۳, چهارشنبه

وجود و شعور (۴۳)

 

سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین

 (۱۸۸۹ ـ ۱۹۶۰)

برگردان

شین میم شین

 

فصل دوم

کردوکار روانی و واقعیت عینی

 

۱

تئوری انعکاس

ادامه

 

 

۹۲

·    تفاوت اصولی میان تئوری انعکاس ماتریالیسم دیالک تیکی و تصویرتئوری سنتی، ضمنا خود را در تفاوت اساسی میان آموزه ماتریالیستی ـ دیالک تیکی حقیقت، به مثابه انطباق تفکر با وجود و تصور رئالیسم رپرزنتاسیونیستی، مبنی بر مطابقت تفکر با وجود نمودار می سازد.

 

۹۳

·    بنا بر رئالیسم رپرزنتاسیونیستی، هر قضاوتی از قبیل الف = ب، رابطه ای میان افکار من است.

 

۹۴

·    این قضاوت، حقیقیتی محسوب می شود، اگر امر مورد نظر در عالم واقع، به همان سان رفتار کند که در افکار من رفتار کرده است.

 

(نامعلوم می ماند،

فقط این که چگونه می توان فهمید که بنا بر موضع آغازین، وجود برای من فقط به مثابه فکر، یعنی به مثابه پدیده ای فکری (شعورین) است.)

 

۹۵

·    اینجا (در رئالیسم رپرزنتاسیونیستی) انطباق تفکر با وجود، که شاخص (مشخص کننده) حقیقت است،  به مدد پاراللیسم (توازی گرایی) دوئالیستی، یعنی به مثابه مطابقت خارجی حلقات دو سلسله در نظر گرفته می شود.

 

۹۶

·    هر قضاوت (الف = ب، مثلا سردی هوا در زمستان = گرمی هوا در تابستان (پاراللیسم) مترجم) اما در حقیقت  نه به معنی تصدیق صحت این فکر، بلکه به معنی تصدیق اوبژکت (موضوع) این فکر است.

·    یعنی به معنی تصدیق وجود است و نه تصدیق شعور (حقیقت).

 

۹۷

·    حقیقت قضاوت ها در این است که احکام ما راجع به وجود، یعنی راجع به اوبژکت (موضوع) افکار ما، با وجود انطباق داشته باشد و نه در انطباق وجود با آنچه ما در قضاوت های خود ادعا می کنیم، باشد.

 

(حالا می توان فهمید

که

چرا لنین بر عینیت حقیقت تأکید مؤکد ورزیده است.

عینیت حقیقت

بدان معنی است که حقیقت قضاوتی،

 بی اعتنا به قاضی (سوبژکت قضاوت) است.

یعنی مستقل از قاضی و هر سوبژکت دیگر است.

مترجم)

 

۹۸

·    این طرح آخر، حقیقت را در معنی تحریف نگشته اش، مستثنی می دارد.

 

۹۹

·    حقیقت در رابطه با شناخت، چیز خارجی ئی نیست.

·    به همان سان که شناخت در رابطه با وجود، چیز خارجی ئی نیست.

 

۱۰۰

·    شناخت عبارت است از بروز (نمودار گشتن) وجود (مثلا سیب. مترجم) در سوبژکت (مثلا در آیینه ذهن. مترجم)

 

۱۰۱

·    دلیل وجود شناخت، این نیست که سوبژکت می اندیشد و می شناسد.

·    بلکه این است که سوبژکت می اندیشد و می شناسد، برای اینکه آن (مثلا سیب. مترجم) وجود دارد.

 

(وجود سیب، مقدم بر شناخت آن و اندیشنده و شناسنده  و یا سوبژکت شناخت است.

مترجم)

 

۱۰۲

·    این حکم که افکار معینی، حقیقی اند، یکسان با حکمی است که افکار حاصل از شناخت اوبژکت های (موضوعات) مربوطه اند.

 

۱۰۳

·    شناخت در رابطه با وجود، (شناخت در رابطه با سیب. مترجم) چیز خارجی ئی نیست.

 

۱۰۴

·    حقیقت در رابطه با شناخت، چیز خارجی ئی نیست.

 

۱۰۵

·    حالت عادی (نرمال)  فکر این است که شناخت، فرم وجود انعکاس یافته اوبژکتش (موضوعش) باشد

 

۱۰۶

·    حقیقت، عینی است.

·    برای اینکه حقیقت منطبق با اوبژکت (موضوع) مربوطه اش است.

·    یعنی مستقل از سوبژکت، بشر و بشریت است.

 

۱۰۷

·    حقیقت، همزمان (در عین حال) به مثابه حقیقت، در ورای (در خارج از) کردوکار معرفتی بشر و بدون کردوکار معرفتی بشر وجود ندارد.

 

(این بدان معنی است

که

کشف حقیقت از گردنه دیالک تیکی سوبژکت و اوبژکت می گذرد

و

 نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن اوبژکت شناخت (موضوع شناخت) است.

مترجم)

 

۱۰۸

·    حقیقت عینی، واقعیت عینی نیست.

 

۱۰۹

·    حقیقت عینی، شناخت عینی این واقعیت عینی توسط سوبژکت (سوبژکت شناخت، شناسنده. مترجم) است.

 

۱۱۰

·    بدین طریق در مفهوم حقیقت عینی، وحدت کردوکار معرفتی سوبژکت شناخت (شناسنده) و اوبژکت (موضوع) شناخت به طرز فشرده ای تبیین می یابد.

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر