۱۴۰۳ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۹۰)

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
  

۱

مگو زین در بارگه سر بتاب

و گر سر چو میخم نهد در طناب

معنی تحت اللفظی:

اگر پادشاه زاده سرم را حتی در طناب دار بگذارد، از در او سر نخواهم پیچید.

نه پروانه جان داده در پای دوست

به از زنده در کنج تاریک، او ست؟»

معنی تحت اللفظی:

مرگ پروانه در گردش به دور نور شمع، بهتر از زندگی اش در دور از نور شمع است.

 

راه خروجی که سعدی و حافظ، بدین طریق برای توده محروم نشان می دهند، در واقع بن بستی بیش نیست.

 

وصل و فصل با معشوق کذائی از طبقات حاکمه (شاهان و شیخان)

فرقی در زندگی توده محروم پدید نمی آورد.

 

حتی اگر پسر شاه به دوستی گدازاده رضایت دهد،

 او از این دوستی بی پایه طبقاتی حاصلی نخواهد داشت.

 در بهترین حالت باید دنبال اسب او له له زند و شب در گوشه طویله اش بخوابد.

از این رو می توان گفت

که عشق طبقات محروم به اربابان

تنها بهانه ای است، برای تسکین خاطر مجروح آنان، شگردی است، برای ایجاد زمینه روحی مطلوب، جهت تحمل ستم اجتماعی.

 

عاشق واره هائی از این دست، نه به خاطر شیفتگی به کسی، بلکه به خاطر فرار از پوچی و بیهودگی زندگی خویش به عشق بی پایه ای پناه می برند.

 

چنین کسانی اغلب خود کشی می کنند و مثال پروانه توسط سعدی و حافظ در حق آنان، مثال به جائی است.

 

رابطه پروانه با شمع نیز به رابطه گدا زاده با شاهزاده شبیه است.

 

رابطه ای است که به خود سوزی بیهوده گدا زاده

منجر خواهد شد.

 

سعدی این پوچی را در حکم جان دادن پروانه «به از زنده در کنج تاریک او ست»، نشان می دهد.

 

مرگ رؤیامند زیر تازیانه ارباب بهتر از مرگ بی رؤیا در گوشه طویله است.

 

هفتصد سال بعد از مرگ سعدی،

نوکران قلم به دست امپریالیسم نیز همین راه را به توده مولد و زحمتکش نشان می دهند.

 

سعدی و حافظ نه به توسعه جامعتی اعتقاد دارند و نه به قدرت لایزال توده مولد و زحمتکش برای پی ریزی جهان فارغ از وابستگی و عشقواره های بی محتوا.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر