۱۳۹۸ آبان ۲, پنجشنبه

سیری در اشعار فریدون توللی (۱۱)


 
 فریدون توللی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 


در ژرفنای خاک ِ سیه،
باستان شناس
در
جستجوی مشعل ِ تارک ِ مردگان
در
آرزوی اخگر ِ گرمی به گور ِ سرد
خاکستر ِ قرون ِ کهن
را
دهد به باد

تا
از
شکسته های یکی جام
یا
گوشواره های یکی گوش
یا
از
دو چشم ِ جمجمه ای مات و بی نگاه
گیرد سراغ ِ راه

بیرون کشد ز یاد ِ فراموشی ِ سیاه
افسانه ِ گذشت ِ جهان ِ گذشته
را

معنی تحت اللفظی:
آماج باستان شناس
عبارت است
از
راهیابی
به
مدد تکه های جام شکسته ای، گوشواره های گوشی و چشمان مات و بی نگاه جمجمه ای
و
استخراج افسانه گذشت جهان باستان
از
یاد فراموشی سیاه.

۱
بیرون کشد ز یاد ِ فراموشی ِ سیاه
افسانه ِ گذشت ِ جهان ِ گذشته
را

مفهوم «یاد فراموشی سیاه»
سؤال برانگیز است.

از دو حالت قصه خالی نیست:

الف
توللی
فراموشی سیاه
را
پرسونالیزه کرده است.

آن سان
که
فراموشی سیاه
به
صورت انسان در آمده است
و
باستان شناس
می کوشد
به مدد چیزهایی که کشف می کند،
افسانه گذشت جهان باستان
را
از
یاد او
(حافظه او)
استخراج کند.

ب
احتمال این هم می رود که اشتباه تایپی
در بین باشد:

یعنی
یاد
باد
باشد.

چون
اصطلاح سپردن چیزی به باد فراموشی
وجود دارد.

شاید توللی
این اصطلاح
را
به
شکل استخراج (بیرون کشیدن) چیزی از باد فراموشی
در آورده باشد
که
ضمنا
خیلی نوآورانه و زیبا ست.

۲
وز مردگان
به
زنده کند داستان ِ غم

آماج دیگر باستان شناس
نقل داستان غم
از
مردگان به زندگان
است:

باستان شناس
در
تخیل شاعر
به
مثابه میانجی میان ماضی و مضارع در می آید:
داستان غم مردگان
را
با
فوت و فن علم باستان شناسی
از
مردگان می شنود
و
به
زندگان
بازگو می کند.

۳
بی اعتنا به تربت ِ گلچهرگان ِ خاک
بر
استخوان ِ پیر و جوان می زند کلنگ
تا
در
رسوب ِ چشمه ِ خشکیده ی حیات
یابد نشان قطره ی وهمی به گور ِ تنگ

باستان شناس
در
بی اعتنایی به تربت (خاک مزار) ماهرویان
بر
اسکلت آنان کلنگ می زند
تا
در
رسوبات چشمه خشکیده حیات در گوری
نشانی از قطره وهمی پیدا کند.


در این بند شعر توللی
رد پای عمر خیام
به
چشم می خورد:
خاک به مثابه مزار ماهرویان ماضی
تصور و تصویر می شود
و
هر ضربت کلنگ باستان شناس بر خاک
به
مثابه ضربتی بر استخوان پیر و جوان.

مفهوم زیبای دیگر توللی
تصور و تصویر تدفین کسی در گوری
به
مثابه جاری شدن چشمه زندگی در گودالی و خشکیدن در آنجا و باقی ماندن رسوباتی از آن
است.

آماج دیگر باستان شناس
پیدا کردن قطره ای در رسوبات چشمه خشکیده حیات در گودالی و یا گوری است.

البته
به
مدد وهم و تخیل و تصور و تفسیر.

خیلی زیبا ست.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر