۱۳۹۸ آبان ۸, چهارشنبه

سیری در شعری از اخوان تحت عنوان «کاوه یا اسکندر؟» (۹)

 

مهدی اخوان ثالث
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
پدر او 
که 
علی 
نام داشت
یکی از سه برادری بود 
که
 از
 فهرج در استان یزد 
به 
مشهد 
کوچ کرده بود 
و 
از این رو
 آنان
 نام خانوادگی شان 
را
 اخوان ثالث
  به
 معنی برادران سه‌گانه
 گذاشته بودند.
ویکی پیدیا
 
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
 
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟
 
معنی تحت اللفظی:
هر کس آمد، بار خود را بست و رفت.
فقط 
امثال بدبخت و ذلیل و تهیدست ما
مانده اند.
 
چه حاصل از این و آن؟
این فریبی بیش نبود و آن، دروغی بیش نبود.
 
خواننده و شنونده این بند شعر اخوان
با
توجه به بند قبلی
به
این نتیجه می رسد
که
توده ای ها
سه دسته بوده اند:
 
الف
اشراف زاده
(که در خون شان شرف و طلا بود)
بر دار شده اند.
 
ب
زباله زاده ها
بار خود را بسته اند و رفته اند.
 
پ
کفتار و گرگ و روباه زاده ها
(امثال بدبخت و ذلیل و تهیدست اخوان)
در
زندان
مانده اند.
 
۲
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
 
این شعر اخوان جوان
ظاهرا
دیالک تیکی از مدح و ذم
است:
مدح مرده ها
و
ذم زنده ها 
ست.
 
خواه
 زنده های تسلیم طلب و اوپورتونیست و پیرو باد
و
خواه
زنده های ذلیل و فقیر.
 
این شعر اخوان جوان
اما
علیرغم ذم خود،
سرشته به مدح مستور است.
 
اخوان جوان
عملا
خود
را
تبرئه می کند.
 
خود را به ترفند انتقاد 
به
آب زمزم می شوید
و
حق به جانب نمودار می سازد.
 
این ترفند اخوان جوان
در
بیت بعدی
رو می شود:
 
۳
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟

حاصل مبارزه به طور کلی
دروغ و فریب بوده است.
 
سوبژکت دروغ و فریب
مبهم می ماند.
 
خواننده
به
هویت دروغگویان و فریبندگان
پی نمی برد.
 
اخوان جوان
عملا
به
سطح ننه بزرگ های بی خبر از خدا و خرما
سقوط می کند:
رهبران حزب توده
دروغ گفته اند و فریب داده اند.
 
سر اخوان و امثالهم کلاه رفته است.
 
آدم باید یک خروار مغز خالص خر خورده باشد 
که
به 
این مزخرفات ایمان بیاورد.
 
حزب توده
قارچ نبوده است
که
بدون ریشه
یکشبه بروید.
 
اخوان جوان
توان تفکر تاریخی ـ مشخص
ندارد.
 
حزب توده
عینا و عملا
ادامه دهنده راه انقلابیون مشروطه بوده است.
 
دروغ و فریب کجا بود.
 
توده بهتر از حزب توده
گوهری در صدف سینه اش نپرورده است.
 
۴

 
باز می‌گویند:  «فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود»
 
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد،  امید
کاشکی اسکندری پیدا شود 

معنی تحت اللفظی:
خلایق در انتظار ظهورند.
اخوان جوان
خلایق منتظر ظهور
را
قطع امید می کند:
کاوه 
تیرباران شده و ظهورش محال است.
تنها الترناتیوی که می ماند، ظهور اسکندری است.

 
آرزوی اخوان جوان
در
عنگلاب اسلامی
برآورده می شود:
جلاد کاوه
ظهور می کند
و
بر همه دستاوردهای علمی و انقلابی 
آفتابه برمی دارد
و
جامعه را به جنگل و جنده خانه و دارالمجانین مبدل می سازد.
 
اخوان
در
رابطه ظهور اسکندر هم شعر معروی می سراید:
 
ما انقلاب كرديم، يا انقلاب ما را
مهدی اخوان ثالث


ياد آن زمان كه چندي، از شور انقلابي
هرگز نبود يكدم، در ديده خواب ما را

«تا مرگ شاه خائن، نهضت ادامه دارد»
گفتيم و از مسلسل، آمد جواب ما را

برديم ماديان را، از بهر فحل دادن
برعكس آرزوها، شد مستجاب ما را

كوني و كله‌ قندي داديم و بازگشتيم
ديگر نماند وامي، از هيچ باب ما را

گر انقلاب اين است، باري به ما بگوييد:
«ما انقلاب كرديم، يا انقلاب ما را؟»

 
پایان
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر