۱۳۹۸ آبان ۶, دوشنبه

سیری در شعری از اخوان تحت عنوان «کاوه یا اسکندر؟» (۷)


ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
  گاه می‌گویم:
 «فغانی بر کشم»
 
باز می بینم صدایم کوته است
 
باز می‌بینم که پشت میله‌ها
مادرم استاده، با چشمان تر
ناله‌اش گم گشته در فریادها
 
معنی تحت اللفظی:
گاهی سودای اکتیویته (فعالیت) به سرم می زند.
اما
می بینم
که
کاری از دستم برنمی آید.
 
اما 
می بینم 
که
مادرم
آمده به ملاقاتم در زندان و با چشمان اشک آلود پشت میله های زندان ایستاده
و
ناله اش در فریادها گم گشته است.
 
اخوان جوان
در
زندان
بسان هر زندانی دیگر پس از هر شکست
درگیر در جنگی درونی
است
و
در این بند شعر،
از 
جنگ درونی او
پرده برمی افتد:
 
مسئله
اکنون
همان مسئله هاملت است:
بودن و یا نبودن.
مقاومت و یا تسلیم.
 
۲
  گاه می‌گویم:
 «فغانی بر کشم»
 
باز می بینم صدایم کوته است
 
باز می‌بینم که پشت میله‌ها
مادرم استاده، با چشمان تر
ناله‌اش گم گشته در فریادها
 
اخوان جوان
مقاومت
را
با
  «کشیدن فغان»
و
تسلیم
را
با
بی صدا بودن یک دست
و
اندرزهای مادر
تبیین می دارد.
 
وضع دشوار یأس انگیزی است:
سران و سرداران 
(پاکان از دید اخوان در شعری دیگر) 
اعدام شده اند
پیران
توبه کرده اند،
پیوندها گسیخته اند،
سازمان حزبی
تخریب شده است.
هر کس خودش را تک و تنها و منفرد احساس و استنباط می کند.
 
بضاعت تئوریکی 
هر چه کمتر باشد،
احساس تنهایی
به
همان اندازه بیشتر است.
 
۳
گویدم:
 «گویی که من لالم، تو کر»
 
آخر انگشتی کند چون خامه‌ ای
دست دیگر را بسان نامه‌ ای
گویدم:  «بنویس و راحت شو
 به رمز
تو عجب دیوانه و خودکامه‌ ای»
 
من  سری بالا زنم،  چون ماکیان
از پس نوشیدن هر جرعه آب

مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گوید، این بیند جواب
 
معنی تحت اللفظی:
مادرم
در
هیاهوی گوش کر کن ملاقات کنندگان
نمی تواند
حرفش را به گوش من برساند.
در
کف دستش می نویسد:
توبه نامه بنویس.
 
من
ولی حاضر به نوشتن توبه نامه نمی شوم.
 
اکنون
به
 جبهه جنگ درونی ـ روانی اخوان جوان،
جبهه جنگ برونی 
نیز
اضافه می شود.

اخوان جوان
عشوه می ریزد.

ولی
ضمن عشوه ریزی
نرم می شود.

۴
گوید:
 «آخر ...
 پیرهاتان نیز ... 
هم»
گویمش:
 «اما جوانان مانده‌ اند.»
 
مادر
ساز و برگ تسلیم
را
یکی پس از دیگری به خدمت می گیرد و جبهه تسلیم در جنگ درونی ـ روانی اخوان جوان را تقویت و تحکیم می کند:
سران سالخورده حزب
توبه کرده اند.
 
تحمل شکنجه های وحشتناک برای پیران ۶۰ ـ ۷۰ ساله توده
آسان نیست.
 
شکستن تحت شکنجه های بربرمنشانه
ننگ نیست.
 
محکوم کردن بی شرمانه و خردستیزانه قربانیان شکنجه به بهانه شکست 
ننگ اور
است.
 
همان پیران حزب توده
که
جز زجر اجری نبرده اند،
می توانستند
در
رفاه چشمگیر به سر برند و عزت و احترام بینند.
 
محکوم کردن قربانیان زجر
نشانه بی شرمی
است.
 
۵
گویدم:
 «این‌ها دروغند و فریب»
 
معلوم نیست که منظور اخوان و یا مادرش
از «اینها» چیست؟
 
۶ 
گویم:  «آنها بس به گوشم خوانده‌اند.»
 
این جواب اخوان هم مبهم است و نامعلوم.
 
۷
گوید:  «اما خواهرت، طفلت، زنت...؟»
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر
 
مادر اکنون هیزمی دیگر در اجاق جبهه تسلیم می گذارد تا شعله بالاتر رود.
هیزمی از زن و بچه و قوم و خویش.
 
اخوان جوان
کماکان
عشوه می ریزد
ولی
نهایتا
نرم می شود.
 
۸
گاه رفتن گویدم نومیدوار
و آخرین حرفش
 که

 «این جهل است و لج
قلعه‌ها شد فتح، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج»
می‌شود چشمش پر از اشک و به خویش
می‌ دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین برده سیگار مرا
آب‌ ها از آسیا افتاده،  لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
 
بعید است که این نحوه استدلال از مادر باشد.
اینها
استنتاجات شخصی خود اخوان جوانند
و
نه
حرف های مادرش.
 
کدام قلعه ها؟
کدام سقف؟
 
حزب توده حتی در دوره حکومت مصدق
تحت فشار بوده است.
 
دلیل تخریب روانی توده ای ها
خودفریبی آنها بوده است.
 
آنها
اوتوپی را با واقعیت جایگزین کرده بودند.
آنها
با
توهم پیروزی سهل و آسان زیسته اند.
 
دلیل این توهم
بی خبری از تناسب قوا در مقیاس جهانی بوده است.
 
اتحاد شوروی
به
ظاهر
در جنگ جهانی دوم پیروز شده بود.
 
پیروز واقعی جنگ
اما
ایالات متحده امریکا
بود
که
به 
مقام سرکرده جدید جهان
ارتقا یافته بود.
 
آنچه
که
درک وضع ایران
را
دشوار می سازد،
این است
که
ایران
به
لحاظ جغرافیایی
جزو منطقه نفوذ روسیه تزاری و شوروی
بوده
و
به 
لحاظ فرماسیونی
جزو اقمار امپریالیسم.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر