۱۳۹۸ مهر ۹, سه‌شنبه

تأملی در مسله ملی (۱۰)


بررسی هایی پیرامون مسئله ملی و مبانی موضع گیری مترقی در باره آن
نوید نو
مطلب دریافتی
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

در 
حقیقت
 از
 منظر مارکس و انگلس 
موضع گیری در خصوص مبارزات ملی، 
بستگی تام وتمام با سو گیری کلی و تاثیرات آن مبارزات برجنبش جهانی کارگری داشت، 
تا جایی که انگلس در نامه ای به کائوتسکی درباره ی آزادی لهستان یادآور شد 
که 
 این مساله باید در اولویت قرار گیرد 
زیرا 
هیچ ملتی تا گریبان خود را از حاکمیت بیگانه رها نسازد 
نمی تواند ذهن خود را بر هیچ هدف دیگری متمرکز سازد 
و 
جنبش جهانی کارگری تنها برپایه ی هماهنگی ملت های آزاد 
شکوفا می شود. 
(باتامور و دیگران ،۱۳۸۸،  ص ۷۳۰)
به
 بیان دیگر، 
 برای مارکس و انگلس 
مساله ملی
 نسبت به مسایل کارگری
 یک موضوع فرعی و تابعی از آنها 
ست 
و 
البته 
این فرعی بودن 
به 
هیچ وجه 
نباید 
به 
عنوان بی اهمیت بودن آن ت
عبیر شود.
اما 
نکته ی مهمی که نباید از آن غفلت شود
 آن
 است 
که 
مبارزات ملی 
حتی 
در 
سو گیری مترقی خود 
حامل عناصر ارتجاعی نیز هستند 
و 
در حقیقت 
به
دلیل آن 
که
 این مبارزات و مشارکت کنندگان در آنها 
دارای اهداف و انگیزه های گوناگون و بعضا متضادی هستند 
و 
از طرف دیگر
 مخاصمات ملی 
همواره می توانند موجب تضعیف و یا جلوگیری از اتحاد و همبستگی کارگران ملل متخاصم شوند
 لذا 
 حمایت یا عدم حمایت از این جنبش ها و مبارزات 
کاملا 
پیچیده 
است 
و 
می تواند تاثیرات مخرب دراز مدتی 
را 
موجب شود.
زیرا 
علاوه بر موارد پیش گفته، 
همواره طبقات اجتماعی به صورت عام و طبقه ی کارگر به صورت خاص ، 
 تحت تاثیر تبلیغات « ضد بیگانه» و دشمن سازی دوران جنگ قرار می گیرند 
و
 این امر می تواند تاثیرات سوء بر مناسبات بین کارگران دو ملت داشته باشد.
 

۱
در 
حقیقت
 از
 منظر مارکس و انگلس 
موضع گیری در خصوص مبارزات ملی، 
بستگی تام وتمام با سو گیری کلی و تاثیرات آن مبارزات برجنبش جهانی کارگری داشت، 
تا جایی که انگلس در نامه ای به کائوتسکی درباره ی آزادی لهستان یادآور شد 
که 
 این مساله باید در اولویت قرار گیرد 
زیرا 
هیچ ملتی تا گریبان خود را از حاکمیت بیگانه رها نسازد 
نمی تواند ذهن خود را بر هیچ هدف دیگری متمرکز سازد 
و 
جنبش جهانی کارگری تنها برپایه ی هماهنگی ملت های آزاد 
شکوفا می شود. 
(باتامور و دیگران ،۱۳۸۸،  ص ۷۳۰)

مؤلف
در
تار عنکبوتی متد فکری اسکولاستیکی دست و پا می زند
و
هنری
جز
رونویسی از علمای فرنگی و نشخوار تفاسیر کج و کوله آنها
ندارد.

حریف
(باتامور و دیگران)
از
توضیح انگلس
راجع به لهستان
نتیجه می گیرد
که
«از
 منظر مارکس و انگلس 
موضع گیری در خصوص مبارزات ملی، 
بستگی تام وتمام با سو گیری (سمتگیری) کلی و تاثیرات آن مبارزات برجنبش جهانی کارگری دارد.»

کلاسیک های مارکسیسم
به
نظر حضرات
مثل رسول اکرم
اند
و
نوشتجات آنها
مثل قرآن و آیات و روایات و احادیث و اخبار.

مارکسیسم
در
قاموس حضرات
همین
است.
  
مارکسیسم
به 
قول هاشم رضی
(رضی الله عنه)
مذهبی
است.

اینها
اصلا
از
خود
نمی پرسند
که
لهستان
در
آن زمان
در
کدام فرماسیون اقتصادی
قرار داشته است؟

همین برخورد 
را 
روشنفکران عنقلابی عجق ـ وجق ایران
به
جامعه ایران
در
زمان شاه 
و
یا
همین امروز 
دارند.

حضرات
فرماسیون اقتصادی
به
مثابه مهم ترین مفهوم ماتریالیسم تاریخی
را
چه بسا
حتی
نمی شناسند
و
یا
بدان کم بها می دهند.

جامعه زمان شاه
را
جامعه ای 
وابسته به امپریالیسم
عرعر می کنند
و
طویله جماران
را
جامعه ای
مستقل.

فرماسیون اقتصادی 
برای اینها کشک است و بس.

ولی
بدون شناخت فرماسیون اقتصادی
اصلا
نمی توان
موضع سیاسی علمی و انقلابی گرفت.

جامعه لهستان
یا
جامعه ای فئودالی ـ مستعمراتی
بوده
و
یا
جامعه ای نیمه فئودالی ـ نیمه مستعمراتی.

در
هر دو صورت
محتوای انقلاب
فقط
می توانست
دموکراتیک - ملی
باشد
یعنی
ضد استعماری و ضد فئودالی (کاپیتالیستی ـ بورژوایی)
باشد.

انگلس
این حقیقت امر
را
به 
طرز زیر تبیین می دارد:
هیچ ملتی تا گریبان خود را از حاکمیت بیگانه رها نسازد 
(محتوای ضد استعماری و یا ملی انقلاب)
نمی تواند ذهن خود را بر هیچ هدف دیگری متمرکز سازد 
و 
جنبش جهانی کارگری تنها برپایه ی هماهنگی ملت های آزاد 
شکوفا می شود.
 

لهستان
که
کشور کاپیتالیستی نبوده است.
حتی خود روسیه تزاری
نیمه فئودالی ـ نیمه کاپیتالیستی 
بوده است.

لهستان
که
در
مرحله انقلاب سوسیالیستی
قرار نداشته است.

موضعگیری روزا لوکزمبورگ
بیشک
به 
همین دلیل
بوده است.

روزا 
احتمالا
ضرورت توسعه نیروهای مولده
را
و
گذار جامعه لهستان از فئودالیسم و یا نیمه فئودالیسم  به کاپیتالیسم
را
در
نظر داشته است.

مفهوم «ملی»
در
این مورد
به
معنی ضد استعماری
است
و
ربطی به مسئله ملی در جوامع کثیرالمله
ندارد.

این حضرات
مارکسیسم 
را
با
مذهب
و
سخنان کلاسیک ها
را
با
آیات و روایات و احادیث و اخبار
عوضی گرفته اند.

مارکسیسم
علم
است
و
هر
 روز 
که
می گذرد،
 مفاهیم و مقولات و احکامش
بیشتر و عمیقتر و غنی تر می گردند. 

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر