تحلیلی
از
شین میم شین
آرش کمانگیر
(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)
آفتاب
در گریز بی شتاب خویش
سال ها بر بام دنیا ـ پا کشان ـ سر زد
ماهتاب
ـ بی نصیب از شبروی هایش، همه خاموش ـ
در دل هر کوی و هر برزن
سر به هر ایوان و هر در زد
· سیاوش در این بند شعر، گذشت زمان را استه تیزه می کند:
· شاعرانه تصور و تصویر می کند:
۱
· خورشید به سالیان و همه روزه، بسان شیفته پریشانی بر بام دنیا ـ پاکشان ـ سر می زند و آرش را جست و جو می کند و وقتی خورشید غروب می کند، جستجوی بی نتیجه خورشید را ماه تداوم می بخشد و برغم بی نصیبی از شبروی هایش، پیگیرانه و خاموشانه در اعماق هر کوی و برزن به هر ایوان و هر در سر می زند.
· این اما به چه معنی است؟
۲
· این بدان معنی است که عناصری از طبیعت اول در هیئت خورشید و ماه، شب و روز، عنصر عزیزی از طبیعت دوم (جامعه بشری) را در هیئت آرش پیگیرانه می جویند.
· غافل از اینکه....
۳
آفتاب و ماه را در گشت
سال ها بگذشت
سال ها و باز
در تمام پهنه البرز
و این سراسر قله ی مغموم و خاموشی که می بینید
و اندرون دره های برف آلودی که می دانید
رهگذرهایی که شب در راه می مانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
و نیاز خویش می خواهند.
· پس از گشت شبانه روزی خورشید و ماه به سالیان، رهگذرانی که شب و یا روز در تمام پهنه البرز، در قله غمزده و خاموش و دره های برف آلود آن، در راه می مانند و راه از چاه نمی دانند، نام آرش را پیاپی بر زبان می رانند و یاری می طلبند.
۴
با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ
می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه
می دهد امید
می نماید راه
· آرش با دهان صخره های کوه واکنش نشان می دهد:
الف
· آنها را از فراز و فرود راه ها آگاه می سازد.
ب
· به آنها امید می دهد.
ت
· آنها را رهنمائی می کند.
۵
با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ
می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه
می دهد امید
می نماید راه
· این بدان معنی است که آرش به مثابه عنصری از طبیعت دوم (جامعه بشری) با طبیعت اول در هیئت صخره های کوه به وحدت رسیده است.
· حالا منظور سیاوش از بند پیشین شعر از صراحت می گذرد:
شامگاهان
راهجویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پیگیر
باز گردیدند
ـ بی نشان از پیکر آرش ـ
با کمان و ترکشی بی تیر.
۶
· دلیل اینکه راهجویان نشانی از پیکر آرش نیافته اند، این است که آرش به وحدت مجدد با طبیعت مادر رسیده است:
· آرش در قله های البرز مغموم و خاموش به صخره مبدل شده است.
· اگر محتوای آیه فوق العاده معروف قرآن را وارونه کنیم، یعنی اگر الله را طبیعت معنی کنیم، نیز به همین نتیجه می رسیم:
انا لله و انا الیه راجعون
از طبیعت اول نشئت می گیریم
و به طبیعت اول رجعت می کنیم.
۷
· این پدیده را به زبان عرفان می توان وحدت ماده و روح و یا به عبارت روشنتر، وحدت آرش و البرز، وحدت آرش و صخره های قله البرز تصور کرد.
· به زبان هگل، این پدیده را می توان نفوذ روح در ماده، نفوذ آرش در صخره های قله البرز تصور کرد.
· صخره فی نفسه الکن و لال است، ولی به برکت نفوذ روح در آن، به برکت وحدت آرش با آن، روحمند شده است، شعورمند شده است.
· آن سان که به پرسش های رهگذرهای راهگمکرده پاسخ می دهد.
· آن سان که بسان پیر خردمندی با اتکا بر دانش تجربی خویش رهگذرها را از فراز و فرود جاده ها آگاه می سازد، راهنمائی می کند.
· آن سان که با اتکا بر دانش تجربی ـ نظری خویش امید می دهد.
۸
با دهان سنگ های کوه، آرش می دهد پاسخ
می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه
می دهد امید
می نماید راه
· این اما ضمنا بدان معنی است که آرش نمرده است، بلکه صخره واره گشته است.
· صخره واره گشته است تا مظهر امید برای نسل های آینده باشد.
· تا رهنمای نسل های آینده باشد.
· تا سمبل مقاومت و مبارزه خلق باشد.
۹
در برون کلبه می بارد
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
· حماسه به پایان می رسد و حماسه سرا بند آغازین شعر را تکرار می کند:
· کوه ها همچنان و هنوز خاموش اند، دره ها همچنان و هنوز دلتنگ و راه ها همچنان و هنوز چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ.
· این تکرار مجدد بند آغازین شعر اما به چه معنی است؟
۱۰
· این بدان معنی است که مقاومت و مبارزه همچنان و هنوز در دستور روز است و باید بدون چون و چرا ادامه یابد.
· سیاوش در بند واپسین حماسه همین اندیشه را خاطرنشان خواننده می شود:
کودکان دیری است در خواب اند
در خواب است، عمو نوروز
می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
شعله بالا می رود، پر سوز.
· کودکان و عمو نوروز به مثابه مستمع حماسه و نقال حماسه، هر دو خسته اند و در خواب اند.
· حماسه سرای توده اما بیدار است.
· «خوابش نمی برد.»
· آگاهی، چیزی از جنس مواد منفجره است و خواب و راحت از حماسه سرا می ستاند.
۱۱
می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
شعله بالا می رود، پر سوز.
· این بیت نهائی حماسه آرش است و ضمنا حاوی و حامل پیام اصلی و اساسی حماسه سرای توده است:
· در اجاق زندگی باید هیزم نهاد، تا شعله پر سوزتر بالا رود.
· چرا به همان دلیل که حماسه سرا قبلا تئوریزه کرده است:
آری آری زندگی زیبا ست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجا ست
گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر