تحلیلی
از
شین میم شین
آرش کمانگیر
۵
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجا ست
· اما به چه دلیل سیاوش از دیرینگی آتشگاه زندگی سخن می گوید؟
· دلیل دیگر بر تفکر فلسفی ـ دیالک تیکی سیاوش در همین جا نیز است:
· سیاوش در تک تک اشعار کوتاه و بلند خود، رادیکال می اندیشد:
· از آتش اجاق بالاخص به آتشگاه زندگی بالاعم عبور می کند تا به خواننده و شنونده شعر خود وسعت دید و نظر بخشد و از میخکوب گشتن او در قفس تنگ حال حاضر ممانعت به عمل آورد.
· خواننده شعر سیاوش باید بداند که زندگی قدمتی عظیم دارد و آتشگاه آن از دیر زمانی روشن است.
۶
گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست!»
· در این بند موجز و مختصر شعر، دنیائی معنا و ژرفای فلسفی و اسلوبی تغلیظ یافته است.
· آتش آتشگاه زندگی در فلسفه تاریخ (اجتماعی) سیاوش، نه آتشی خودپو و خود به خودی، بلکه آتشی سوبژکت مند است، آتشی افروختنی است.
· همینجا سیاوش به لحاظ جهان بینی با ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی مرزبندی می کند.
· همین جا سیاوش از اردوی فلسفی ـ اسلوبی فویرباخ خارج می شود و وارد اردوی فلسفی ـ اسلوبی مارکس و انگلس و لنین می گردد:
· تاریخ (جامعه) سازنده دارد:
· تاریخ را توده ها تحت رهبری سوبژکت تاریخ می سازند.
· چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی نه خود به خودی، نه خودپو، نه اوتوماتیک، بلکه فاعل انسانی مند و یا سوبژکت مند اند.
· بدون کنش انسان اجتماعی در جامعه و جهان آب از آب حتی تکان نمی خورد.
· جامعه و جهان به مثابه اوبژکت به سوبژکت نیاز دارد.
· مراجعه کنید به دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
۷
گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست!»
· آتشگاه زندگی بزعم سیاوش، به شرطی روشن خواهد بود که افروخته شود و مورد حراست و پاسداری مداوم قرار گیرد.
· در غیر اینصورت، خاموش خواهد شد و خاموشی گناه انسان ها ست.
· سیاوش بدین طریق مسئولیت اجتماعی افراد بشری را خاطرنشان می شود.
· سیاوش در اشعار دیگری نیز از مفهوم «آتش افروختنی» بهره برمی گیرد تا بر سوبژکت مندی چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی اجتماعی (تاریخی) تأکید ورزد:
از سراشیبی این گردنه ی لغزنده
کور رهیاب که از دست و دل خویش مدد می گیرد
به
سلامت بگذشت
و تو و من،
ای جان
اندر امید آن آتش افروختنی بر سر کوه
در تک تاریک دره هول
بینواتر ماندیم
· این بدان معنی است که سیاوش به تئوری تاریخ مارکس و انگلس و لنین وقوفی بی چون و چرا دارد و گرنه نمی بایستی به کرات این مفهوم فلسفی تعیین کننده را به گوش هوش خواننده و شنونده اشعار خویش برساند.
۸
گر بیفروزی اش، رقص شعله اش در هر کران پیدا ست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما ست!»
· این بند شعر ضمنا حاوی اتیک (اخلاق) مارکسیستی ـ لنینیستی است:
· انسان انقلابی به زعم سیاوش، نه انسانی بی بند و بار، آسوسیال (ضد اجتماعی)، بی پرنسیپ و لاابالی و مسئولیت ناشناس، بلکه فردی خودآگاه، جامعه آگاه، مسئول و مکلف است.
· به همین دلیل، اگر آتش آتشگاه زندگی را بر نیافروزد، از انجام وظیفه و تکلیف خود شانه خالی کرده و گناهکار است:
· جامعه و جهان نه جای «خور و خواب و خشم و شهوت» (سعدی) و غفلت، بلکه میدان « کار و پیکار و همبستگی» (احسان طبری) است.
· انسان ایدئال سیاوش، انسانی خوداندیش، خردمند، خودمختار و مسئولیت شناس است و نه «تفاله یک زنده» (فروغ) و نه موجود خود خواه و کوته بین و خرفت و کودن.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر