شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت نهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان
سعدی»، ص ۳۰ ـ ۳۱)
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم، که بغداد
نیمی بسوخت
یکی
شکر گفت اندر آن خاک و دود
که
دکان ما را گزندی نبود
جهاندیده
ای گفتش:
«ای
بوالهوس،
تو را خود غم خویشتن بود
و بس؟
پسندی، که شهری
بسوزد به نار
اگرچه
سرایت بود بر کنار؟
توانگر خود آن لقمه چون
می خورد
چو
بیند که درویش خون می خورد؟
سبکدل چو یاران به منزل
رسند
نخسبد
که
واماندگان
از پس اند
دل
پادشاهان شود بارکش
چو
بینند در گل خر خارکش.
خبر داری از خسروان عجم
که
کردند بر زیردستان ستم
نه
آن شوکت و پادشاهی بماند
نه
آن ظلم بر روستائی بماند
خطا
بین،
که بر دست ظالم برفت
جهان
ماند و او با مظالم برفت
خنک
روز محشر،
تن دادگر
که
در سایه عرش دارد مقر
به
قومی که نیکی پسندد خدای
دهد
خسروی عادل و نیکرای
چو
خواهد که ویران شود عالمی
نهد
ملک، در پنجه ظالمی
سگالند
از او، نیکمردان حذر
که
خشم خدای است، بیدادگر
بزرگی
از او دان و منت شناس
که
زایل شود نعمت ناسپاس
اگر شکر کردی بر این ملک
و مال
به
مالی و ملکی رسی بی زوال
وگر
جور در پادشایی کنی
پس
از پادشائی گدائی کنی
حرام
است بر پادشه خواب خوش
چو
باشد ضعیف از قوی بارکش
میازار
عامی به یک خردله
که
سلطان شبان است و عامی گله
چو
پرخاش بینند و بیداد از او
شبان
نیست،
گرگ است، فریاد از او
بد
انجام رفت و بد اندیشه کرد
که، با زیردستان
ستم پیشه کرد
به
سختی وسستی بر این بگذرد
بماند
بر او سال ها
نام بد
نخواهی
که نفرین کنند از پس ات
نکو
باش،
تا بد نگوید کس ات.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر