پروفسور دکتر گونتر
کروبر
پروفسور دکتر هلموت
میلکه
برگردان
شین میم شین
۱
· قابل شناخت بودن جهان اولا عبارت است از نتیجه گیری نهائی فرمولبندی شده بر بنیان بررسی های معرفتی ـ انتقادی و حقایق امور علمی ـ تاریخی مبنی بر اینکه ضمیر
(روح، شعور) انسانی قادر است واقعیت عینی را بدرستی منعکس کند و بشناسد.
۲
· قابل شناخت بودن جهان، اصل معرفتی ـ نظری (اصل مربوط
به تئوری شناخت) ماتریالیسم
دیالک تیکی را تشکیل می دهد.
۳
· اصل قابل شناخت
بودن جهان را باید بمثابه پاسخ مثبت به جنبه معرفتی ـ نظری مسئله
اساسی فلسفه تلقی کرد.
· (پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه.
· پاسخ رئالیستی به مسئله اساسی فلسفه.
· مترجم)
۴
· انگلس در رابطه با پیوند میان این جنبه مسئله اساسی فلسفه و مسئله قابل شناخت بودن جهان می نویسد:
الف
· «مسئله رابطه میان تفکر
و وجود جنبه دیگری نیز دارد و آن عبارت از این است که افکار ما نسبت به
جهان پیرامون ما چه برخوردی با آن دارند؟
ب
· آیا تفکر ما قادر به شناخت جهان واقعی
است؟
پ
· آیا ما می توانیم در تصورات و مفاهیم خود که به جهان واقعی مربوط می شوند، تصویر درستی از واقعیت بسازیم؟
ت
· این مسئله ـ به زبان فلسفی ـ مسئله انطباق تفکر و وجود نامیده می شود.
ث
· اکثریت عظیمی از فلاسفه به این پرسش، پاسخ مثبت می دهند.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۷۵)
۵
· نه فقط ماتریالیسم دیالک تیکی، بلکه علاوه بر آن،
فلاسفه دیگر نیز به قابل شناخت بودن جهان
باور دارند.
· اما چون آنها با مفهوم دیگری از شناخت سر و کار دارند، تز آنها راجع به قابل شناخت بودن جهان با تز ماتریالیسم دیالک
تیکی اختلاف محتوائی دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر