ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
فروغ
فرخزاد
(۱۳۱۳
ـ ۱۳۴۵)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
خویش
را
آیینه ای دیدم، تهی از خویش
هر زمان نقشی در آن افتد،
هر زمان نقشی در آن افتد،
به دست تو:
گاه
نقش قدرتت
گه
نقش بیدادت
گاه
نقش دیدگان خودپرست تو
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است
خود سرمست از این بازی
می زده (مست لایعقل) در گوشه ای آرام آسوده
می کشیدی خلق را در راه و می خواندی:
«آتش دوزخ نصیب کفرگویان باد
هر که شیطان را به جایم برگزیند او
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد.»
«آتش دوزخ نصیب کفرگویان باد
هر که شیطان را به جایم برگزیند او
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد.»
۱
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
معنی تحت اللفظی:
به گوسفند سرگردانی شباهت داشتم که در میان گله ای قرار داشته باشد.
گله ای که چوپانش راه به روی گرگ باز کرده است.
فروغ
در این جمله
در آن واحد
سه دیالک تیک مختلف زیر از شیخ شیراز
را
برای توضیح دیالک تیک توده ـ خدا و طبقه حاکمه ـ خدا
به خدمت می گیرد:
الف
دیالک تیک گوسفند و گله
را
ب
دیالک تیک چوپان و گله
را.
پ
دیالک تیک گله ـ چوپان ـ گرگ
را
۲
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
فروغ
یعنی
همان آیینه تهی از خویش
خود
را
گوسفندی سرگردان
در میان انبوهی از گوسفندان
تصور می کند.
در این مرحله توسعه (تکامل) فکری
هم
توده
توده ی درخود
است
و
هم فروغ،
فردی درخود.
درخود
کسی
و
یا
طبقه ای
است
که
از
رسالت تاریخی خود
بی خبر است.
موجودی
چرنده
است
و
نه
موجودی
دگرگون سازنده و نو سازنده.
توده بیگانه با خویش
شباهت غریبی به گله گوسفند دارد
و
فروغ بیگانه با خویش
(آیینه آسا)
شباهت غریبی به گوسفند.
فروغ
به هنگام سرایش این اشعار عصیان
مرحله گوسفند وارگی
را
پشت سر گذاشته است.
محتوای این تکامل فکری فروغ
از دید خود او
عصیان
است.
عصیان
پل صراط گذار از بره وارگی به چوپان وارگی
است.
در ادامه تحلیل شعر مسئله، روشن تر خواهد شد.
فروغ
در این جمله
به تشریح مرحله ماقبل عصیان می پردازد.
مرحله بره وارگی و برده وارگی
۳
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
فروغ
در این مرحله رشد فکری
فرق ماهوی با توده رمه واره ندارد.
یعنی
بسان توده
برده ی بره وار طبقه حاکمه
و
بنده مطیع طبقه حاکمه ـ خدا
بوده است.
حالا می توان فهمید
که
چرا
عیسی بن مریم
توده
را
بره های الهی
و
خود
را
چوپان هادی
تصور و تصویر می کند.
۴
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
فروغ
دیالک تیک توده و خدا
را
به شکل دیالک تیک گله و چوپان بسط و تعمیم می دهد.
این دیالک تیک
را
سعدی توسعه داده است.
سعدی دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
را
به عبارت دقیقتر
دیالک توده و خوانین و سلاطین (سایه های خدا و عالی ترین نماینده طبقه حاکمه)
را
به شکل دیالک تیک گله و چوپان بسط و تعمیم داده است.
وجه تشابه اسلوبی (متدیکی) فروغ با سعدی
اما صوری و فرمال است.
فروغ
در سنگر مخالف سعدی قار دارد.
۵
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
چوپان سعدی
(ظل الله، سلاطین و خوانین، طبقه حاکمه)
حامی و حافظ و محافظ خیرخواه گله است.
چوپان فروغ
(طبقه حاکمه ـ خدا، الله)
دشمن گله و یار و یاور و همدست گرگ است.
سؤال
این است که گرگ سمبل چیست و یا کیست؟
۶
گوسپندی در میان گله، سرگردان
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
آنکه چوپان است، ره بر گرگ بگشوده
در
دیالک تیک شبان و گله و گرگ سعدی
عوامل و عمال سلاطین و خوانین فئودالی
قوه مجریه
غلامان مسلح به دشنه و شمشیر و کمند و تیر و کمان و چوب و چماق
مجریان فرامین طبقه حاکمه
گرگ
محسوب می شوند.
در
دیالک تیک شبان و گله و گرگ فروغ
ابلیس
(شیطان)
گرگ
محسوب می شود.
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
در قاموس فروغ عاصی
نه حامی و حافظ و محافظ گله،
بلکه
همدست و یار و یاور ابلیس است.
خصم خشن و خونخوار گله است.
بلحاظ روانی، بیمار است:
آنکه چوپان است
خود
سرمست از این بازی
(مست لایعقل)
در گوشه ای آرام آسوده
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
در و دروازه
را
به روی گرگ باز کرده
و
خودش مست و لایعقل در گوشه ای آرام خوابیده است.
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
از شقه شقه شدن گله
لذت می برد.
از
این بازی خشن و خونین
سرمست
می شود
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
بدترین دشمن گله و بهترین دوست گرگ است.
یعنی
بدترین دشمن توده
و
بهترین دوست ابلیس است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر