۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

تأملی در مقوله عشق (۳۰)


فروغ‌ فرخزاد
  (۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
تحلیلی از
ربابه نون
 
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودن شان را
مفلوج کرده بود

پیوسته 
در
 مراسم اعدام
ـ وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت ـ
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان 
تیر می کشید

اما 
ـ همیشه ـ
در حواشی میدان ها
این 
جانیان کوچک
  را
 می دیدی
که ایستاده اند
و 
خیره گشته اند
به
 ریزش مداوم فواره های آب

شاید هنوز هم
در پشت چشم های له شده ، در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده ی مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست،
ایمان بیاورد 
به
 پاکی آواز آب ها
 
شاید ، 
ولی چه خالی بی پایانی!
 
خورشید مرده بود
و هیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
که از قلب ها گریخته،
 ایمان 
است.

آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو 
ـ هرگز ـ
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور 
نخواهد زد ؟

آه ، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها 

پایان
 
۱
آنها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودن شان را
مفلوج کرده بود

فروغ برای اثبات صحت استنباط و نظر خویش و ضمنا برای تفهیم بهتر مفهوم «افلاج روحی مردم»، در سنت سعدی، بلافاصله به تجربه و دانش تجربی شخصی خویش چنگ می زند:

۲
پیوسته 
در
 مراسم اعدام
ـ وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت ـ
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان 
تیر می کشید.
 
فروغ مردم را در حین تماشای مراسم اعدام مورد بررسی سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی (جامعه شناسی و روان شناسی)  قرار می دهد:
وقتی طناب دار، چشمان پرتشنج محکومی را از کاسه سر با فشار به برون می ریزد، فروغ واکنش جماعت جانی «غریق در وحشت خویش» را بررسی و تصویر می کند.
این جماعت جانی لحظاتی را به خاطر می آورند که تحت فشار جنون «گلوی همنوع خویش را با کارد دریده اند و یا دخترک نابالغی را مورد تجاوز قرار داده اند.»
 
تماشای صحنه مرگ محکوم، همان تصوری را در ذهن آنان احیا می کند که ضمن ارتکاب جنایت تجربه کرده اند:
تصور بهیمی شهوتناکی که به تحریک اعصاب خرد و خراب و خسته شان منجر می شود.
 
در همین بند شعر فروغ، هم رئالیسم او آشکار می گردد و هم جامعه شناسی و روان شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی او.
شاید هنوز هم کسی در گله روشنفکران دیار عه «هورا» و عا «شورا» پیدا نشود که از جامعه شناسی و روان شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی، کمترین خبری داشته باشد.
 
آثار مربوط به جامعه شناسی و روان شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی، در زمان فروغ هنوز ترجمه نشده بودند.
ما در همین چند سال اخیر به ترجمه بخوان ـ نمیری از این آثار پرداخته ایم.
 
مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

۳
پیوسته 
در
 مراسم اعدام
ـ وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت ـ
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان 
تیر می کشید
 
فروغ در این بند شعر، در آن واحد با تیر واحدی دو نشان می زند:
او از سویی دیالک تیک حسی و عقلی را به شکل دیالک تیک مشاهده مرگ محکوم و یادآوری مرگ قربانی خویش بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر، دیالک تیک تجربی و نظری (امپیریکی و تئوریکی) را به شکل دیالک تیک جنایت و تصور شهوتناک ناشی از آن.
 
در دیالک تیک حسی و عقلی (دیالک تیک مشاهده مرگ محکوم و یادآوری مرگ قربانی خویش)، نقش تعیین کننده از آن حسی (رؤیت، مشاهده) است و در دیالک تیک تجربی و نظری (امپیریکی و تئوریکی)(دیالک تیک جنایت و تصور شهوتناک ناشی از آن)، نقش تعیین کننده از آن تجربی (جنایت) است.
 
۴
اما 
ـ همیشه ـ
در حواشی میدان ها
این 
جانیان کوچک
  را
 می دیدی
که ایستاده اند
و 
خیره گشته اند
به
 ریزش مداوم فواره های آب
 
فروغ، اوبژکت شناخت خود را (موضوع شناخت خود را، مردم را)، پس از پایان مراسم اعدام تعقیب می کند و به بررسی سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی آنها ادامه می دهد:
آنها را در حواشی میدان ها می بیند که «ایستاده اند و به ریزش مداوم فواره های آب» خیره گشته اند.
 
این اما به چه معنی است؟

۵
پیوسته 
در
 مراسم اعدام
ـ وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت ـ
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان 
تیر می کشید

اما 
ـ همیشه ـ
در حواشی میدان ها
این 
جانیان کوچک
  را
 می دیدی
که ایستاده اند
و 
خیره گشته اند
به
 ریزش مداوم فواره های آب
 
همان کسانی که به تماشای اعدام همنوع خود پرداخته اند و از  مرگ او لذت برده اند، همان کسانی اند که به تماشای فوراه های آب می پردازند و لذت می برند.
 
اگر احمد شاملو و نصرت رحمانی و صادق هدایت بود، پس از مراسم اعدام، قلم برمی داشت و راجع به ذات بد بنی آدم قلمفرسایی می کرد.
تمام نفرت خود را به صورت توده ی «خورشید مرده، مرگ ماهی ها در دریاها و سبزی ها در خشکی ها را تجربه کرده، از فرط بی نوایی به غارهای تنهایی خزیده و غیره»، تف می کرد.
 
فروغ فیلسوف با همه این اجامر طبقه حاکمه نه تنها، تفاوت، بلکه تضاد دارد.


۶
پیوسته 
در
 مراسم اعدام
ـ وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون می ریخت ـ
آنها به خود فرو می رفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان 
تیر می کشید

اما 
ـ همیشه ـ
در حواشی میدان ها
این 
جانیان کوچک
  را
 می دیدی
که ایستاده اند
و 
خیره گشته اند
به
 ریزش مداوم فواره های آب
 
 
فروغ در این دو تجربه متفاوت و متضاد، دیالک تیک صعود و سقوط  بشری را توسعه می دهد که در تحلیل نهایی فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک خیر و شر است.
 
دیالک تیک عینی بهترین یار و یاور آدمیان است.
 
به همین دلیل حساب فروغ از بقیه شعرای متافیزیکی (ضد دیالک تیکی، دوئالیستی) اندیش جدا می شود.
 
هومانیسم را نه لاشخورهای روشنفکر طبقات اجتماعی واپسین، بلکه سرخگل های بی همتایی نظیر فروغ، نمایندگی می کنند.
البته بی آنکه انسان انتزاعی را ایدئالیزه کنند.
به عرش اعلی ببرند.
به جای خدا بنشانند.
 
فروغ را می توان نماینده اصیل هومانیسم، رئالیسم، راسیونالیسم (خردگرایی) و مدافع بی چون و چرای حقیقت عینی محسوب داشت.
 
یادش به یاد باد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر