میم نون
مریم
قبول
داريد آگاهى از بعضى از امور
ـ
على الخصوص در امور خانوادگى ـ
فتنه
انگيز است
و
شايد بهتر باشد
گاهى
اجازه دهيم تا زندگى به جريان خود ادامه دهد؟
·
مریم در این سخن ـ چه اگاهانه و چه
ناخود آگاه ـ نعل وارونه می زند.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نظر می
رسیم؟
1
قبول
داريد آگاهى از بعضى از امور
ـ
على الخصوص در امور خانوادگى ـ
فتنه
انگيز است
·
نظر مریم ـ در تحلیل نهائی ـ فتنه
انگیز بودن آگاهی و فتنه ستیز بودن خودپوئی (جریان عادی زندگی) است.
·
او برای رد گم کردن، از عالم کل و عام
(فتنه انگیزی آگاهی بطور کلی)، به خطه جزء و خاص (امور خانوادگی) می زند.
·
این طرز استدلال بد نیست، ولی فقط
به درد عوامفریبی می خورد.
·
این فرم دیگری از زدن نعل وارونه است.
·
شونده این طرز استدلال، گمراه می
شود و در بهترین حالت، از منجلاب گمراهی سر در می آورد.
·
چرا و به چه دلیل؟
2
قبول
داريد آگاهى از بعضى از امور
ـ
على الخصوص در امور خانوادگى ـ
فتنه
انگيز است
·
به این دلیل که حقیقت در کل است و
نه در جزء.
·
حقیقت فیل در کل فیل است و نه در
خرطوم آن.
·
حقیقت سیب در کل سیب است و نه در
قاچی از آن.
·
مریم برای اثبات تز خود مبنی بر
فتنه انگیزی آگاهی و فتنه ستیزی خودپوئی با شاید و گاهی به خانواده اشاره می کند.
·
·
ظاهرا حق با او ست:
·
اگر زنی بداند که شوهرش به هنگام
عشق بازی با او با زن دیگری در خیال خود عشق می بازد و یا شوهری بداند که همسرش رؤیای
همخوابگی با آلن دولون را در سر می پرورد، نه از تاک نشان می ماند و نه از
تاکنشان.
·
پس چه بهتر که خریت بر تخت قدرت نشنید
تا خودپوئی لطمه بر ندارد و تداوم یابد.
3
قبول
داريد آگاهى از بعضى از امور
ـ
على الخصوص در امور خانوادگى ـ
فتنه
انگيز است
·
ایراد متدئولوژیکی این طرز استدلال
این است که اثبات کل (فتنه انگیزی آگاهی) با اثبات جزء (فتنه انگیزی آگاهی در امور
خانوادگی) فرمی از عوامفریبی است.
·
بدین طریف هر بقالی می تواند، قاچی
از میوه ای سالم را ببرد و در دهان مشتری بگذارد و سبدی مملو از میوه گندیده را به
او قالب کند.
·
یعنی مشتی از چیزی را به عنوان
نمونه ای از خرواری از همان چیز جا بزند.
4
قبول
داريد آگاهى از بعضى از امور
ـ
على الخصوص در امور خانوادگى ـ
فتنه
انگيز است
·
آگاهی اما در هر صورت بهتر از خریت
و خودپوئی است.
·
حتی اگر به طلاق و تفرقه و جدائی
منجر شود.
5
·
اولا چرا باید همبائی به هر قیمت، بهتر
از جدائی باشد؟
·
همبائی گاهی می تواند زندگی را به
جهنمی از عذاب الیم مبدل کند.
·
ایدئالیزه کردن همبائی نه علمیت دارد
و نه به توسعه فکری، فرهنگی و شخصیتی افراد منجر می شود.
·
درست است که جامعه برای بازتولید خود
به تولید مثل نیاز دارد.
·
ولی نیاز به تولید مثل نباید سبب
شود که زندگی از هر محتوا و معنا و زیبائی تهی شود
و با زباله پر شود.
6
·
ثانیا شفافیت روابط به اصالت روابط
می انجامد و نه به تخریب روابط.
·
زن و شوهر و حتی مادر ـ پدر و
کودکان می توانند دوست همدیگر باشند و از مسائل همدیگر و حتی از آرزو ها و ایدئال
های همدیگر با خبر باشند.
·
اینکه مردی در خیال خود شیفته زن
دیگری است و یا زنی شیفته مرد دیگری است، حتما نباید به فاجعه انجامد.
·
این چیزها طبیعی اند.
·
غیر طبیعی رل بازی ها و تئاتر در آوردن
ها ست.
·
غیر طبیعی قربان ـ صدقه الکی و
زورکی و تصنعی یکدیگر رفتن است.
7
و
شايد بهتر باشد
گاهى
اجازه دهيم تا زندگى به جريان خود ادامه دهد؟
·
ایدئالیزه کردن خودپوئی (رها کردن
زندگی به حال خود) نه امکان پذیر است و نه ایدئال.
·
فرق طبیعت اول با طبیعت دوم (انسان
و جامعه) این است که روندهای طبیعی خودپو هستند و بی اعتنا به آگاهی ما رخ می
دهند.
·
مثلا زلزله و آتش فشان و توفان
برای وقوع خود از انسان ها اجازه نمی گیرند.
·
روندهای اجتماعی و انسانی اما در
بستر دیالک تیکی خودپوئی و آگاهی جاری اند.
·
اگر یکی از این دو مطلق شود، زندگی
مختل می شود.
·
به همین دلیل آگاهی باید تقویت شود
تا خودپوئی تضعیف گردد.
·
می توان در این زمینه هزاران مثال
زد:
8
و
شايد بهتر باشد
گاهى
اجازه دهيم تا زندگى به جريان خود ادامه دهد؟
·
اگر با شاید و گاهی و غیره نسبیتی
را وارد آگاهی کنیم و برای یکه تازی خودپوئی زمینه سازی کنیم، هشت مان در گرو نه
مان می ماند.
·
خودپوئی در هر صورت در کار است.
·
کاری نیست که خودپوئی در آن نقش
بازی نکند.
·
هنر غلبه آگاهی بر خودپوئی است.
·
هنر، برنامه ریز حتی الامکان دقیق
برای هر کاری است.
9
گاهی این تصور
ـ و در واقع ـ
این توهم
پیش می آید که
نفهمی و یا به
نفهمی زدن داوطلبانه ی خود
حلال مشکلات
است.
10
اما تجربه
ـ بکرات ـ
نشان داده
که بشریت و
جامعه بشری
بهتر از حقیقت
عینی
یار و یاوری
ندارد.
11
دیالک تیک
عینی هستی
و در این مورد
بخصوص،
دیالک تیک زن
و شوهر
همین است:
الف
همزیستی توأم
با «همستیزی»
ب
عشق توأم با
نفرت
پ
تأیید توأم با
تکذیب
ت
انتقاد از خود
توأم با انتقاد از همسر
12
تنها دگمی که
لایتغیر و خدشه ناپذیر باید باشد
حقیقت عینی دگمستیز
است.
13
با ریا و
تزویر و دروغ و تئاتر و تأیید و تقویت و حمایت
الکی و کشکی همدیگر
روابط و زندگی
آدم ها شیرین نمی شود
فقط به فساد
کشیده می شود.
14
سعادت در خریت
نیست.
15
سعادت در
حقیقت و وفاداری به حقیقت است.
16
سعادت در
«هر چه تو دلت
خواست و میلت کشید»
نیست.
17
سعادت در
وفاداری بی خلل به
«دو دو تا
چهارتا»
ـ حقیقت عینی ـ
ا ست.
18
سعادت در وفاداری
به حقیقت عینی است،
حتی اگر یک
میلیون نفر بگویند:
«عکس فلانی را
در آئینه قمر دیده اند
و تار موی فلانی را در لابه لای قرآن و مفاتیح
الجنان یافته اند»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر