۱۳۹۵ خرداد ۱۳, پنجشنبه

شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (28)


تحلیلی از
ربابه نون
 
فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت:
بهتر بود به وقت ديروز می ‌آمدی.
 
• روباه که از شازده کوچولو ـ به التماس ـ خواسته تا او را اهلی کند و بدین طریق دوست یابی کند، اکنون به اهلی کننده اش تعیین تکلیف می کند.
• ظاهرا تصمیم دارد که از ارباب خود، آدمک مکانیکی و ماشینی بسازد تا هر روز سر ساعت معینی به دیدار روباهی رود که اهلی اش کرده است.

• ایراد منطقی و تجربی این جفنگ روباه کجا ست؟

1
فردا شازده کوچولو باز آمد.
روباه گفت:
بهتر بود به وقت ديروز می ‌آمدی.

• ایراد منطقی و تجربی این جفنگ روباه در وارونه اندیشی و وارونه بینی است:
• کسی که مثلا سگی را اهلی کرده، به دیدار سگ نمی رود.
• به دنبال سگ هم نمی افتد.

• قضیه عملا برعکس آن است که سنت اگزوپری به کودکان مردم، قالب می کند:
• سگ به دنبال اهلی کننده اش می دود.
• سگ عملا مولکول های بویناک اهلی کننده اش را دنبال می کند.
• سگ بسان معتادی که اندامش مولکول های هروئین و تریاک و غیره می طلبد و به جنونش می کشد، فکر و ذکری جز مولکول های بویناک اندام اهلی کننده اش ندارد.

2
تو اگر مثلا هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بيايی،
من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد.

• اکنون وارونه اندیشی و وارونه گوئی روباه اوج بیشتری می گیرد:
• روباه از انتظار لذت می برد.

• سنت اگزوپری عوام واره ای عوامفریب است.

• ضرب المثلی از دیرباز دهن به دهن می گردد که تجریدی از تجارب میلیون ها باره ابنای بشر است:

الانتظار، اشد من الموت
انتظار
ـ بمراتب ـ
بدتر از مرگ است.

• حتی اجامر شکنجه گر سازمان های امنیتی از هر نوع، به این ضرب المثل واقف اند و از آن بیشترین بهره برداری پسیکولوژیکی را برای تخریب جسم و روح و روان قربانیان خود می کنند:

الف
• دگراندیشی که بازداشت می شود، به سلول انفرادی انداخته می شود و روزهای متمادی کسی به سراغش نمی رود تا بسان شمع شعله وری از درون بسوزد و خودش، خودش را بخورد.

ب
• کسی که برای بازجوئی به سازمان های امنیتی دعوت می شود، ساعت های متمادی در اتاق انتظار منتظر نگهداشته می شود.
• در روند این انتظار بدتر از مرگ، جسم و روح و روان این فرد تخریب و تار و مار می شود.

3
تو اگر مثلا هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بيايی،
من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد.
و هر چه بيشتر وقت بگذرد،‌ احساس خوشحالی من بيشتر خواهد بود.

• بر خلاف ادعای روباه، اگر حسن قرار باشد که ساعت چهار بعد از ظهر به دیدار نسرین رود، نسرین از ساعت سه بعد از ظهر، سلب آرامش می شود و چه بسا اعصابش خرد می شود.
• چیزی بدتر از انتظار وجود ندارد.
 
• ضمنا «کم کم خوشحال شدن» دیگر چه مقوله ای است.
• آدم انگار ساعت شنی است که کم کم خالی و یا پر شود.
4
سر ساعت چهار نگران و هيجان ‌زده خواهم شد
و آن وقت به ارزش خوشبختی پی‌ خواهم برد.

• اکنون تحریف مفهوم «خوشبختی» شروع می شود:
• خوشبختی یعنی توسط کسی اهلی شدن و منتظر ظهور اهلی کننده ی خود ماندن.
• این همان «خوشبختی» است که سلب آدمیت شدگان جامعه و جهان از دیدن آدولف هیتلر و خمینی و رجوی و غیره و شنیدن جفنگیات آنان احساس می کنند.
• آنها هم بسان سگان معتادی به دنبال مولکول های بویناک اندام منجیان موعود خویش روان اند.

5
سر ساعت چهار نگران و هيجان ‌زده خواهم شد
و آن وقت به ارزش خوشبختی پی‌ خواهم برد.

• آنچه در این جمله سنت اگزوپری، ساده می نماید، زهر ایده ئولوژیکی مهلکی است.
• در این جمله او، ترفند پسیکولوژیکی مهمی تبلیغ می شود.
• این ترفند پسیکولوژیکی دیری است که توسط اجامر طبقه حاکمه در همه کشورها و در همه سطوح، مو به مو به مورد اجرا گذاشته می شود:

الف
سر ساعت چهار نگران و هيجان ‌زده خواهم شد
و آن وقت به ارزش خوشبختی پی‌ خواهم برد.

• در هر مجلس و گردهمائی اجامر طبقه حاکمه، اهلی کننده دیرتر از همه وارد صحنه می شود.
• با این ترفند پسیکولوژیکی، توده هوادار منتظر نگهداشته می شود تا در اثر انتظار، شور شوق و اشتیاق وافری نسبت به ارباب در دل شان ایجاد شود.
• این احساس، درست همان است که سنت اگزوپری با مفهوم «پی بردن به ارزش خوشبختی» خود به خرد خواننده و شنونده خردسال می دهد.

ب
سر ساعت چهار نگران و هيجان ‌زده خواهم شد
و آن وقت به ارزش خوشبختی پی‌ خواهم برد.

• یکی از پیامدهای این دیرکرد عمدی ارباب، استقبال شورانگیز توده هوادار از ورود منجی واره او ست.
 
• اکنون در معرکه های انتخاباتی امپریالیسم امریکا، می توان شاهد این «پی بردن به ارزش خوشبختی» بود.

ت
 
• در خاطراتی که در جمهوری آذربایجان شوروی در ارتباط با لنین منتشر شده، به نکته فوق العاده جالبی اشاره می شود:
• لنین همیشه قبل از همه در محل دیدار حضور یافته است.

• این بدان معنی است که نماینده ایده ئولوژیکی پرولتاریا، مخالف سرسخت تئوری خوشبختی سنت اگزوپری بوده است و برای شور و شوق و اشتیاق مبتنی بر انتظار، تره حتی خرد نکرده است.
• توده ها در صدف سینه خویش چنین گوهر هایی می پرورند، تا «جهانی نگران شان باشد.» (سایه)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر