۱۳۹۴ تیر ۱۱, پنجشنبه

سیری در جهان بینی شهریار (5)

 
سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
تحلیلی از شین میم شین

برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای گدای بی همه چیز، برو به در خانه علی تا از فرط کرم، نگین پادشاهی اش را به تو بدهد.

·        شهریار در این بیت، دیالک تیک دیر آشنای درویش و سلطان (سعدی) و دوئالیسم گدا و توانگر (حافظ)  را به شکل دوئالیسم گدای مسکین و علی بسط و تعمیم می دهد و از ایده ئولوژی  عمیقا ارتجاعی خود پرده برمی دارد: 

1
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        در تئوری اجتماعی شهریار، جامعه ایدئال باید به دو طبقه گدا و توانگر تقسیم شود.
·        توانگر باید بخش ناچیزی از ثروت چه بسا باد ستم و استثمار آورده خود را به گدا بدهد، ضمنا منت سرش هم بگذارد، از عملیات عنگلابی دستگیری از بینوایان فیلمبر داری کند، در معرکه انتخابات نشان خران جامعه و جهان دهد، عوامفریبی کند و ثروت باد ستم و استثمار آورده خود را تا حد ارقام نجومی افزایش دهد.

2

·        تئوری اجتماعی شهریار، کپیه مو به موی تئوری اجتماعی فئودالی ـ ارتجاعی سعدی و حافظ است:
·        دراین تئوری اجتماعی، طبقات اجتماعی گدا و توانگر، مادر زادی و الهی اند و نه اجتماعی.
·        در این تئوری اجتماعی، ثروت نه تولید، بلکه نازل می شود.
·        توانگر ثروت خود را از توانگر آسمانی دریافت می کند.

·        توانگر در تئوری اجتماعی ارتجاعی ـ فئودالی، حلقه واسط میان خلق و خدا است.
·        خدا ثروت را از گنجینه لایتناهی کذائی اش به اغنیا می دهد تا هر چقدر دل شان خواست بخورند، بریزند، بپاشند، حیف و میل کنند و ذراتی از آن را هر از گاهی به گدائی دهند.
·        تا هم خیل گدایان جهانگیر شود و هم اغنیا وسیله عیش و نوش ابدی در بهشت برین را در دست داشته باشند.

·        مراجعه کنید به آخرین حکایت گلستان سعدی.

3
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        شهریار خواب آلوده تر از آن است که بپرسد:
·        منشاء ثروت آل عبا از چه قرار است؟
·        کدام طبقه اجتماعی علی را به خلافت رسانده است تا نگین پادشاهی در انگشت کند؟

4
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        تناقض منطقی تئولوژی تشیع در همین بیت شهریار عربده می کشد:

الف
·        از این بیت شعر اولا این حقیقت امر آشکار می شود که جامعه تحت خلافت علی، نه جامعه برابران و خواهران ـ برادران، بلکه جامعه منقسم به گدا و توانگر، فقیر و غنی بوده است.
·        در صدر اسلام، حلوا تقسیم نمی کردند.
·        بلکه در روز روشن آدم می فروختند و گردن می زدند.

ب
·        این ثانیا بدان معنی است که شعارهای موسوم به «عدل علی» و «جامعه بی طبقه توحیدی» دروغ هائی برای عوامفریبی بوده اند.

ت
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        شهریار در این بیت، ضمنا به توجیه تئولوژیکی (فقهی ـ شیعی) سلطنت و خلافت می پردازد.
·        برجسته کردن مثبت نگین پادشاهی و احسان آن به این و آن، معنائی جز تأیید نظام پادشاهی و توجیه حقانیت آن ندارد.

پ
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        سم ایده ئولوژیکی دیگر این بیت شعر شهریار، تأیید و توصیه ضمنی شیوه زیست مبتنی بر گدائی است.
·        شهریار بلحاظ ایده ئولوژیکی، کمترین تفاوتی با سعدی و حافظ ندارد.
·        شهریار به احتمال قوی، تحت تأثیر شعرای کلاسیک فئودالی ـ قرون وسطائی به همین تئوری اجتماعی رسیده است.

ث
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

·        دوئالیسم گدا و پادشاه شهریار کپیه مو به موی دیالک تیک درویش و سلطان (سعدی) و دوئالیسم گدا و توانگر (حافظ)    است.
·        شهریار ظاهرا در همان بیغوله های قرون وسطی فئودالی بیتوته می کند و بسان ایدئولوگ های قرون وسطی «می اندیشد.»

·        راه حل تضادهای چرکین جامعه در قاموس شهریار، همان راه حل سعدی و حافظ است:
·        گدائی به جای رهزنی
·        گدائی به عوض دادجوئی، دادخواهی، دادگری

·        به زبان شهریاران چپ اندر قیچی چند دهه اخیر، رفرم به جای انقلاب.

·        ماستمالی اوپورتونیستی به عوض روشنگری علمی و انقلابی

ج
·        دیری است که همین تئوری اجتماعی شهریار در کشور عه هورا جامه عمل پوشیده است:
·        70 میلیون گدا در مقابل 700 توانگر.
·        تا دلت بخواهد، ذلت مادی و معنوی

د
·        شهریار در سنت سعدی و حافظ به جای ارشاد علمی و انقلابی گدای مسکین، به جای نهی از منکر گدائی و امر به تلاش در راه معاش، او را یکراست به جانب جانی جماران می فرستد تا انگشتر سرشته به اشک یتیمان و خون شهیدان به نصیب برد.

5
·        حافظ این تئوری را از سعدی به عاریه گرفته و مثل هر تئوری ارتجاعی دیگر، رادیکالیزه کرده است.

·        ما به ذکر ابیاتی از منجلاب فئودالی دیوان خواجه خطر می کنیم:  

5
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای کاش یکی این دعای مرا به همراهان سلطان برساند تا به شکر پادشاهی، گدا (حافظ)  را فراموش نکند.

·        خواجه حافظ (ارباب بنده ها و غلامان)  به قصد عوامفریبی و به نیت اشاعه همین تئوری ارتجاعی مبتنی بر گدا و توانگر، بارها و بارها خود را گدا جا می زند تا «حرفه» مبتذل گدائی را به آب زمزم بشوید و تطهیر کند.

6

·        اتفاقا این غزل شهریار تحت تأثیر عمیق همین غزل خواجه سروده شده است.

·        تنها زحمتی که شهریار در سرایش این غزل متحمل شده، جایگزینی سلطان با امیرالمؤمنین و حافظ با گدای مسکین است.

7
ای پادشاه حسن، خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای پادشاه زیبائی، به خاطر خدا هم که باشد، بالاخره بپرس که گدا چه حاجت و نیازی دارد.

·        خواجه در این بیت غزل نیز خود را گدا جا می زند و از پادشاه زیبائی، نظری گدائی می کند.
·        این کرد و کار خواجه معنائی جز تبلیغ طرز زیست گدا واره ندارد.
·        در دیوان خواجه شاید بیش از صد بیت با واژه گدا یافت شود.

8
·        سعدی و بعد تحت تأثیر او، خواجه شیراز قرن ها قبل از شهریار، تئوری گدائی را استدلال و اثبات کرده اند:  

ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پربلا کند

·        معنی تحت اللفظی:
·        ساقی درجام داد، باده بیاور.
·        تا گدا به تنگ نیاید و دست به شورش و انقلاب نزند.

·        خواجه توده های مولد و زحمتکش را به تحقیر، گدا می نامد و از طبقه حاکمه می خواهد که با نگهداشتن اندازه در استثمار و ستم، توده را به تنگ نیاورد و نظام بنده داری ـ فئودالی را به خطر نیندازد.

·        ما برای افشای تئوری اجتماعی کهنه و کپک زده شهریار، به نقل چند بیت دیگر از خواجه که حاوی واژه گدا هستند، اکتفا می کنیم:

نصیحت همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر