۱۳۹۴ تیر ۱۰, چهارشنبه

سیری در جهان بینی حکیم ابوالقاسم فردوسی (48)


(320 ـ 398)
(942 ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین

 مقوله فلسفی «هنر»
در فلسفه فردوسی
شاهنامه
بخش 16
(پادشاهی کیخسرو شصت سال بود)

به پالیز (بوستان)  چون برکشد سرو، شاخ
سر شاخ سبزش برآید ز کاخ

به بالای او شاد باشد، درخت
چو بیندش بینا دل و نیک ‌بخت

سزد گر گمانی برد بر سه چیز
کز این سه گذشتی، چه چیز است نیز

هنر با نژاد است و با گوهر است
سه چیز است و هر سه به ‌بند اندر است

هنر کی بود تا نباشد، گهر
نژاده بسی دیده ‌ای، بی‌ هنر

گهر آنک از فر یزدان بود
نیازد به بد، دست و بد نشنود

نژاد آنک باشد ز تخم پدر
سزد کاید از تخم پاکیزه، بر (میوه، ثمر)

هنر گر بیاموزی از هر کسی
بکوشی و پیچی ز رنجش بسی

از این هر سه،  گوهر بود، مایه ‌دار
که زیبا بود، خلعت کردگار

چو هر سه بیابی، خرد بایدت
شناسندهٔ نیک و بد بایدت

چو این چار با یک تن آید به هم
بر آساید از آز وز رنج و غم

مگر مرگ کز مرگ خود، چاره نیست
وز این بدتر از بخت پتیاره نیست

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر