می خواند
این پرنده ی نوبال
کنار پنجره ی متروک،
دلم هوای دل اش را دارد .
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
میم
۱
دلم هوای دلش را دارد .
«دلش» را در موردی دیگر می توان «دل اش» نوشت.
۲
این مسئله اما باید تئوریزه شود.
۳
موردی به عنوان مثال:
غصه ی نان ام، امان ببریده است.
(غصه نان امان مرا بریده است)
شاعر
تئوریزه !!!
میم
آره.
باید موارد تجربی منفرد مختلف کشف شوند و جامه عام بپوشند.
مثلا بنا بر مورد مذکور می توان گفت:
وقتی که رابطه فاعل و مفعول بر قرار باشد:
غصه ی نان ام، امان ببریده است.
(غصه نان امان مرا بریده است)
در این مثال، غصه نان حالت فاعلی دارد و من و به عبارت دقیقتر امان من حالت مفعولی.
عاطفه
دلم هوای دل اش را دارد .
شعر هم همین را می گوید.
دلم، فاعل و دل اش مفعول می باشد.
"هوای" اتفاقی است که بر دل اش افتاده است.
یا به تعبیر دیگر حالتی که بر دل اش رخ داده تا معنای مفعول را بگیرد.
میم
۱
شین در «دلش»، شین مالکیت است و نه شین مفعولی.
هوای دل مفعول است.
دلم، فاعل و دل اش مفعول می باشد.
"هوای" اتفاقی است که بر دل اش افتاده است.
یا به تعبیر دیگر حالتی که بر دل اش رخ داده تا معنای مفعول را بگیرد.
میم
۱
شین در «دلش»، شین مالکیت است و نه شین مفعولی.
هوای دل مفعول است.
۲
مفعول به چیزی و یا کسی اطلاق می شود که فعل و یا کار بر روی آن واقع می شود، انجام می گیرد:
مثال
عمله خانه می سازد.
عمله فاعل است و خانه مفعول.
در فلسفه از دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت سخن می رود.
عاطفه
مثال مذکور مورد کارکردش فقط ملموس و عینی بود
در صورتی که لزوما فعل نباید به شکل ملموس و غیر انتزاعی باشد.
رخ دادن حالت هم فعلی است که بر مفعول واقع می شود.
در نگارش شعر هیچ ایرادی نمی بینم .
شاد باشید.
میم
چشم.
اگر کابوس امان دهد، از خدا می خواهیم که شاد باشیم.
اگر به خانه ما آمدی، چماق بیار
و یک دریچه که از آن به کوچه بن بست بگریزیم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر